سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وهابیت ودیگرمذاهب تسنن

چهارشنبه 85 آبان 24 ساعت 11:44 عصر

 

وهابیت وتفاوت آن بادیگر مذاهب تسنن

 بحث در سه محور :

1 . تاریخچه تفکر و عقاید وهابیت:

عقاید و تفکرات مذهبی که اساس و اصول فرقه‌ وهابیت را می‌سازد قرن‌ها پیش بذر آن بوسیله بعضی از علمایی که خودشان را به مذهب حنبلی، یکی از مذاهب اهل سنت نسبت می‌داده‌اند پاشیده شده و رفته رفته از حوزه فکری پدید آورنده آن تجاوز نموده و بعضی از عوام نیز در دام و حصار این عقاید انحرافی و نفاق‌زا قرار می‌گیرند.
اعتقادات اولیة فرقه وهابیت را مسئله زیارت قبور انبیاء و صلحاء، شفاعت و متوسل به آنان تشکیل داده و از همین جا با سایر مذاهب اسلامی راه‌شان را جدا نموده «این مسائل را اساس توحید و شرک قرار داده و بر همین مبنا همة مسلمین را کافر و مشرک می‌دانند. و سایر اختلافات وهابیت با مسلمین نیز در حقیقت از همین جا ناشی می‌شود.
مبدع پدید‌آورندة اصلی عقاید وهابیت احمدبن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه است که در سال (661 ق) در شهر حران یکی از شهرهای عراق متولد گردید.
[1]

اگرچه چند سال قبل از او در قرن چهارم هجری «ابو محمد بر بهاری» یکی دیگر از علماء حنبلی زیارت قبور را منع کرده بود که از طرف خلیفه عباسی مورد انکار قرار می‌گیرد و در همین قرن چهارم عبدالله بن محمد عبکری حنبلی معروف «به ابن لطه» متوفای 1378 قمری زیارت و شفاعت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را انکار نموده و سفر برای زیارت قبر آن حضرت را سفر معصیت دانست.[2]

 ولکن ابن تیمیه این عقاید حرمت زیارت و طلب شفاعت از پیامبر اسلام و سایر اولیاء را با ضمیمه یک سلسله عقاید و تفکرات جدید دیگر به طور حساب شده و در کتاب‌های متعدد به صورت گسترده و بر محور شرک وتوحید ـ که در حقیقت تمام اعتقادات او از دشمنی با اهل بیت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نشأت گرفته است ـ تدوین نموده و برای اخلاف خودش به جا گذاشت. و در برابر آراء و نظریات ابداع شده و غریب از دین اسلام ابن تیمیه، علماء بزرگ اسلامی اعم از شیعه و سنی هم عصر او و بعد از آن آرام ننشسته و کتاب‌های زیادی را در ردّ عقایداو نوشته‌اند. ابن بطوطه،‌عبدالله بن سعد یافعی، تقی الدین سبکی،ابن حجر مکی، قاضی احنائی هر کدام به ترتیب کتاب‌های بنام تحفة النظار مرآت الجنان، شفاء السقام فی زیارة خیر الانام، جوهر المنظم فی زیارة قبر النبی مکرم و المقالة المرضیه در ردّ عقاید ابن تیمیه نوشته و همچنین ابوحیان اندلسی، کمال الدین زملکانی،‌ابوبکر الحصینی، ابن حجر عسقلانی، شیخ موسوی عبدالعظیم هندی، حافظ ذهبی، هر کدام به سهم خود عقاید و نظرات ابن تیمیه را مردود شمرده و منافات و تضاد آراء او را با اسلام به اثبات رسانده‌اند.[3]

 و بالاخره علمأ اهل سنت به خصوص علماء شافعی مذهب و مالکی مذهب مخالفت‌شان را با ابن تیمیه از حوزه نظر به حوزه عمل برده و چندین بار او را راهی زندان حکام وقت نموده و در سال 728 قمری در زندان می‌میرد.[4]
بعد از مرگ ابن تیمیه شاگرد مخلص او بنام محمد بن ابوبکر معروف به ابن قیم الجوزیه کتاب‌ها و آثار استادش را جمع‌آوری کرده و در ترتیب و تبویت و انتشار آن تلاش‌های پی‌گیر را متحمل شده و خود نیز کتاب‌های متعددی را برای حفظ و دفاع از عقاید استادش نگاشته است.
[5]
بعد از ابن قیم کسی به نام‌ حامی عقاید ابن تیمیه معروف نمی‌باشد و این عقاید همین طور در میان کتاب‌های آنان باقی می‌مانند تا اینکه شخصی به نام محمد بن عبدالوهاب به عنوان مجدّد دین در قرن دوازدهم هجری قمری سر از نجد عربستان درمی‌آورد.
2 . ظهور فرقه وهابیت و حکومت وهابی:

محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان تیهمی به قولی در سال (1111 ق) و بنابر قول دیگر در سال (1115 ق) و (1703 یا 1704 م) در شهر عیینه از شهرهای نجد متولد گردید.[6] او تحصیلات ابتدائی خود را از پدرش فراگرفت و در شهرهای دیگری به تحصیلات خود ادامه داد او در همان اوایل نظرات و عقایدی را درباره دین اسلام مطرح می‌کرد که مورد مخالفت و منازعه پدرش قرار می‌گرفت او بعد از اینکه پدرش در حریمله از دنیا رفت مردم را به سوی عقیده خودش دعوت کرد و به شهری که می‌رفت بعد از اظهار عقایدش مورد تنفر مردم قرار گرفته و از شهر بیرونش می‌کردند. و حتی در شهر حریمله بعد از فوت پدرش مردم قصد کشتن او را کردند و به ناچار از آنجا فرار کرده و به عیینه وطن خودش نزد حاکم آن شهر بنام عثمان بن معمّر می‌رود.[7]

 عثمان از او استقبال می‌کند و شیخ وهابی نیز وفاداری خود را به او نشان داده و او را به تصرّف تمام نجد امیدوار می‌گرداند. و در رابطه با همکاری بین طرفین با هم پیمان و معاهده می‌بندند و لکن این معاهده پایدار نمانده و با تهدید سلیمان بن محمد امیر احساء‌ بعد از اینکه شیخ وهابی اعمالی را با سلیقه اعتقادی خودش مرتکب می‌شود،‌عثمان از ترس اینکه توسط امیر احساء مورد هجوم قرار نگیرد او را از عیینه اخراج می‌کند. و شیخ وهابی در سال (1160 هـ . ق) وارد درعیه شده و با امیر درعیه محمد بن سعود جدّ آل سعود هم ‌پیمان می‌گردد.[8]

 و به این ترتیب نطفه فرقه وهابیت و حکومت مبتنی بر عقاید آن توسط نیروی مذهبی محمد بن عبدالوهاب از یک طرف و نیروی سیاسی و نظامی محمد بن سعود از طرف دیگر در درعیة نجد منعقد می‌گردد. و شخص محمد بن سعود امیر درعیه با محمد بن عبدالوهاب برای دعوت مسلمین به سوی اسلام جدید وهابی و برای قتال و جنگ و کشتن مسلمانان در راه خدا بیعت می‌کند.[9]

و این حکومت با موضع‌گیری خاصی در برابر همه مسلمین به نحوی که گویا پیامبری تازه و جدید در آنجا برای نجات مسلمین مبعوث گردیده است به اطراف و شهرهای مجاور دعوت نامه فرستاد و کم‌کم با کشتارهای بی‌رحمانة مسلمانان و با کمک‌ نیروهای خارجی بالخصوص حکومت انگلیس[10]

در سرزمین عربستان گسترش پیدا کرده و در نهایت تمام جزیرة العرب در تحت سیطرة حکومت آل سعود در می‌آید. که تا امروز این حکومت در نسل‌ آل سعود همچنان ادامه دارد. و فرقه وهابیت و حکومت سعودی‌ها به نحوی درهم آمیخته است که وهابیت اصلاً در حکومت آل سعود تبلور پیدا کرده است و جدای از آن چیزی بنام وهابیت وجود ندارد.
3 . وهابیت و مذاهب اهل سنت:
الف) مذاهب کلامی و اعتقادی:

اهل سنت در نصف اول از قرن دوم به دو فرقه کلامی تقسیم شدند. یکی فرقه اهل حدیث که در اعتقادات و احکام فقهی به ظواهر آیات و روایات تعبد داشتند و لذا برای خداوند تأمل به اعضاء و جوارح بوده و در میان آنان مشبهه و مجسمه نیز پدید آمدند.
در مقابل اهل حدیث، فرقه معتزله وجود داشت که تعقّل و تفکّرگرا بودند. و این دو فرقه دائماً در برابر هم قرار داشتند و با تغییر شرایط در دستگاه خلفأ عباسی گاهی اهل حدیث از حمایت خلفاء برخوردار می‌شد و گاهی معتزله با حمایت خلفاء تقویت شده و اهل حدیث تضعیف می‌گردید.
[11]

 و از زمان متوکل عباسی تا زمان مقتدرعباسی شرایط به نفع اهل حدیث بود و فرقه معتزله تحت فشار سخت قرار داشت تا اینکه ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری از اعتقاد اعتزالی خودش دست برداشته و با توبه و انابه در سلک اهل حدیث داخل می‌شود. و سپس درصدد اصلاح آن برمی‌آید و در نتیجه اصلاحات او فرقه جدیدی بنام فرقه اشعری پدیدار می‌شود.[12]

 و امروز اکثر اهل سنت از عقاید کلامی اشعری متابعت می‌کنند. و فرقه‌های دیگر اهل سنت چندان در بین جامعه اهل سنت حضور ندارند.

ب ) -فقهی :

اهل سنت از جهت فقهی به چهار مذهب تقسیم شده است. که عبارت‌اند از مذهب حنفی که توسط ابوحنیفه نعمان بن ثابت پایه‌گذاری شده است و تمام پیروان این مذهب در مسائل فقهی از فتاوی او تقلید می‌کنند.

 و مذهب دوم مذهب شافعی است که مفتی و مجتهد آن امام ابو عبدالله محمد بن ادریس شافعی است.

و مذهب سوم که با مرجعیت مالک بن انس بوجود آمده مذهب مالکی نام دارد.

 و مذهب چهارم مذهب حنبلی است که امام و پیشوای این مذهب احمد بن حنبل می‌باشد.
اما فرقه وهابیت

 ولو از جمله اهل تسنن بشمار می‌آید و لکن هم در مسائل کلامی با فرقه‌های کلامی اختلاف دارد و هم در مسائل فقهی با مذاهب اربعه دارای اختلافات می‌باشد. در مسائل توحید با همه اهل سنت اعم از فرقه‌های کلامی و فقهی در تضاد بوده بلکه آنان توسط وهابیت بخاطر اعتقادشان به شفاعت، توسل به رسول الله و زیارت آن حضرت تکفیر شده و جان و مال و ناموس آنها برای وهابیون حلال گردیده‌اند. قنوجی در این رابطه می‌گوید:‌در زمان ما اتباع عبدالوهاب که از نجد سر در آورد و بر حرمین مسلط گردیدند و خودشان را منتسب به مذهب حنبلی می‌کردند همه آنان اعتقاد بر این دارند که فقط آنان مسلمان هستند و غیر آنها هر کسی می‌خواهد باشد مشرک‌اند و با این شعار کشتار اهل سنت و علماء آنها را مباح دانستند.[13]
و هیچ کدام از مذاهب اهل سنت وهابی‌ها را در مذهب خودشان قبول ندارند ولو وهابیت خودشان را پیرو مذهب حنبلی می‌دانند لکن حنبلی‌ها هم آنان را نمی پذیرند بلکه علماء مذاهب اربعه حکم به تکفیر وهابیت صادر کرده‌اند. و حتی برادر محمد بن عبدالوهاب بنام شیخ سلیمان بن عبدالوهاب که خود حنبلی مذهب بوده است کتابی بر ردّ محمد بن عبدالوهاب بنام «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیة» نوشته است.
[14]

-------------------------
جهت اطلاعات بیشتر به منابع زیر رجوع شود:
1 . وهابیان، تألیف علی اصغر فقیهی.
2 . اینست همان وهابیت، تألیف محمدجواد مغنیه.
3 . آئین وهابیت، تألیف آیت الله سبحانی.
4 . نقش استعمار در پیدایش وهابیت، تألیف رضا فتح ‌آبادی.

*******************

[1] . الکثیری، سید محمد، السلفیه بین السنة و الامامیة، ص 211، بیروت انتشارات غدیر، اول، 1418 ق.
[2] . فقیهی، علی اصغر، وهابیان، ص 19 و 20، انتشارات اسماعیلیان، دوم، 1364 ش.
[3] . همان، ص 34، و الکثیری، سید محمد،‌السلفیه بین اهل السنة و الامامیه، ص 235 ـ 239، بیروت، انتشارات الغدیر، اول 1418 ق.
[4] . فقیهی، علی‌اصغر، وهابیان، ص 46، مؤسسه اسماعیلیان، دوم، 1364 ش.
[5] . الکثیری، سید محمد، السلفیه بین اهل السنة و الامامیه، ص 303، بیروت، انتشارات الغدیر،‌اول 1418 ق.
[6] . همان، ص 305 و سبحانی ‌جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 4 / 334،‌مؤسسه نشر اسلامی، سوم، 1414 ق.
[7] . مغنیه، محمد جواد، هذی هی الوهابیة، ص 87، دارالحقیقة، دوم، 1414 ق.
[8] . همان،‌ص 88 ـ 90.
[9] . همان.
[10] . فتح آبادی، رضا، نقش استعمار در پیدایش وهابیت، ص 56، انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی، اول 1375.
[11] . سبحانی،جعفر، بحوث فی الملل و النحل، 2 / 5، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، دوم 1411 ق.
[12] . همان، 2 / 22 ـ 23.
[13] . القنوجی، صدیق بن حسن، ابجدالعلوم، 3 / 198،‌دارالکتب العلمیه، 1998 م به نقل از حاشیه ابن عابدین.
[14] . الکثیری، سید محمد، السلفیه، ص 339 ـ 341، بیروت، الغدیر، اول 1418 ق.


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


فمن هی فرقه الناجیه

چهارشنبه 85 آبان 24 ساعت 11:12 عصر

حدیث للرسول (صلى الله علیه وآله) یقول :

( تنقسم أمتی من بعدی 73 فرقة واحدة من هذه الفرق هی الناجیة ) .

فمن هی الفرقة الناجیة وما الدلائل ؟!

روى علماء الحدیث من الشیعة والسنة أن الحبیب المصطفى (صلى الله علیه وآله) قال فی عدة مواطن : ( إنّی مخلّف فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی أهل بیتی وانهما لن یفترقا حتى یردا علیّ الحوض ) , وهذا الحدیث هو المعروف بحدیث الثقلین , بلغ حدّ التواتر , وهو یعدّ وصیّة من رسول الله (صلى الله علیه وآله) إلى أمته , فمن عمل بهذه الوصیة یکون من الفرقة الناجیة , ومن ترک وصیة نبی الاسلام فإلى جهنّم وبئس المصیر .

وربما قال قائل بأن الحدیث روی بلفظ : ( کتاب الله وسنتی ) .

فنقول : إن الحدیث المروی بلفظ ( کتاب الله وسنتی ) ضعیف ضعفه علماء الحدیث .

وعلى فرض صحته , فما هی سنّة رسول الله ؟

ولماذا قال عمر : حسبنا کتاب الله ؟

والجمع بین الحدیثین أولى من طرح أحدهما , حیث یکون الجمع فی علم الحدیث بقبول اللفظین وحمل لفظ : (وسنتی ) عل کون النبی یوصینا بالتمسک بالسنة الحقیقیة المتمثلة بعترته صلوات الله علیهم أجمعین .

وللمزید من الاطلاع نعلمکم بأن حدیث الثقلین بلفظ : ( کتاب الله وعترتی )

رواه أکثر من (18) نفر من الصحابة منهم الامام علی والامام الحسن (علیهما السلام) وأبو ذر وسلمان وجابر , وکذلک من رواته فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) وأم سلمة وأم هانی أخت الامام علی (علیه السلام) , وکذلک رواه المئات من مشاهیر الأئمة فی مختلف القرون .

قال المنّاوی فی فیض القدیر 3/15 : فی هذا الحدیث تصریح بأنهما [ أی : القرآن والعترة ] کتوأمین خلّفهما وأوصى أمته بحسن معاملتهما وإیثار حقهما على أنفسهم والاستمساک بهما فی الدین .

وقال الزرقانی المالکی فی شرح المواهب 7/5 : وأکّد تلک الوصیة فقواها بقوله :( فانظروا بمَ تخلفونی فیهما بعد وفاتی ) , هل تتبعونهما فتسرونی , أو لا فتسیئونی .

والسلام علی من اتبع الهدی


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


ناصبی...

چهارشنبه 85 آبان 24 ساعت 11:2 عصر

مراد از ناصبى چیست؟ آیا شیعیان اهل سنت را ناصبى مى دانند یا خیر؟

جواب اجمالى:

ناصبى به کسى گویند که با اهلبیت (ع) دشمنى داشته باشد و یا به آنها دشنام و ناسزا بگوید و شیعیان به هیچوجه اهل سنت را ناصبى نمى دانند چون آنها هم اهلبیت (ع) را دوست دارند و دشمنان آل محمد (ص) را کافر مى دانند.

جواب تفصیلى:

مقدمه:

براى روشن شدن جواب مقدمةً به نکاتى اشاره مى شود:

آیات:

1ـ قرآن مى فرماید، به چیزى که آگاهى و اطلاع ندارید، اظهار نظر نکنید «لا تفف ما لیس لک به علم...([1])» از آنچه به آن آگاهى ندارى پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل همه مسئوولند «و از آنها در مورد کارهاى که انجام مى دهند و... سؤال  مى شود».

2ـ مساله دوستى اهلبیت (ذوى القربى) و پرهیز از دشمنى آنها، مورد اتفاق فریقین مى باشد، چون هم قرآن بر این مساله تأکید دارد، و هم روایات خود عامه، اما قرآن مى فرماید: «قل لا اسئلکم علیه اجراً اید المودة فى القربى([2])» بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (= اهل بیتم) و هر کس کار نیکى انجام دهد بر نیکى اش مى افزایم. و بعضى آیات دیگر([3]).

اما روایات:

در دو قسمت بعضى از روایاتى را که از طریق عامه نقل شده است بیان مى کنیم.

الف: روایات محبت به اهل بیت(ع)

1ـ زمخشرى از پیامبر (ص) نقل مى کند که فرمود: «الا و من مات على حب آل محمد مات شهیداً([4])» بیدار باشید هر کس بر محبت آل محمد (ص) بمیرد شهید از دنیا رفته... بخشیده شده، توبه کننده مؤمن، از دنیا رفته، و ملک الموت بشارت بهشت مى دهد، و همچون عروسان وارد بهشت مى شود، و در قبر دو تا در براى او او به سمت بهشت باز مى شود و قبرش مزار ملائکه رحمت مى شود([5]).

2ـ پیامبر (ص) فرمود: «معرفة آل محمد (ص) برائة من النار، و حب آل محمد (ص) جواز على الصراط و الولایة لآل محمد (ص) امانٌ عن العذاب([6])» شناخت آل محمد رهایى از آتش جهنم، دوستى آنها گذرنامه ى رد شدن از پل صراط، و ولایت آل محمد (ص) امان نامه اى است از عذاب.

ب: روایات بغض و دشمنى با اهل بیت

1ـ پیامبر (ص) فرمود: «الا و من مات على بغض آل محمد مات کافراً» هر کسى بر بغض آل محمد (ص) بمیرد کافر  از دنیا رفته است، و بوى بهشت به مشامش نمى رسد([7]).

2ـ پیامبر (ص) فرمود: «علىٌ خیر البشر من ابى فقد کفر» على بهترین بشر است هر کس ابا نماید و قبول نکند  کافر  است([8]).

بعد از بیان مقدمه جواب قسمت اول شبهه این است که ناصبى دو تا معنى دارد.

1ـ معناى لغوى که عبارت است از تعب و رنج، بزحمت انداختن، کوشش نمودن (اذا فرغت فانصب همٌّ ناصِبٌ) یعنى غم بارنج، عیش ناصب و زندگى با مشقت است([9]).

2ـ معناى اصطلاحى، به کسانى ناصبى گفته مى شود که دشمنى با اهل بیت (ع) دارند، و یا به آنان دشنام دهد، و یا به یکى از ائمه (ع) دوازدهگانه شیعه دشمنى، و یا دشنام دهد([10])

 این اصطلاح دوم برگرفته از روایات خود اهلبیت (ع)([11]) مى باشد که به چند روایت به عنوان نمونه اشاره مى کنیم:

1ـ ابى بصیر از امام صادق (ع) نقل مى کند که حضرت فرمود: «مُدمِنُ الخمر کعابد و تن، و الناصب لآل محمد شرٌّ منه» شراب خوار مانند بت پرست است و دشمنى با آل محمد (ص) بدتر از شراب خوار است([12]).

2ـ از امام باقر (ع) سؤال شد که آیا زن مؤمنه شیعه مى تواند با ناصبى ازدواج کند فرمود: «لا لانّ الناصب کافرٌ([13])» فرمود: نه، چون ناصبى کافر است.

3ـ در روایت دیگر مى خوانیم «ان الله تعالى لم یخلق خلقاً انجس من الکلب و ان الناصب لنا اهل البیت لا نجس  منه([14])» براستى که خداوند نجس تر از سگ نیافرید، دشمن اهلبیت از سگ بدتر است. از این سه روایت بخوبى استفاده مى شود که مراد از ناصبى دشمن اهلبیت (ع) مى باشد، ضمناً استفاده مى شود که آنها نجسند و کافر، و زن مسلمان نمى تواند با آنها ازدواج کند.

اما قسمت دوم شبهه که شیعیان آیا اهل سنت را ناصبى مى دانند؟

باید گفت: خیر شیعیان اهل سنت را ناصبى نمى دانند چرا که اولا اکثریت اهل سنت (غیر از ناصبى ها) محبت اهلبیت را لازم مى دانند (طبق نص قرآن و روایات خود آنها که قبلا اشاره شد، و شافعى یکى از سران چهار مذهب عامه افتخارش این است «ان کان رفضاً حب آل محمد فلیشهد الثقلان انى رافض([15])» اگر دوستى اهلبیت نشانه رافضى بودن است، جن و انس شهادت دهند که من رافضى «و محب اهلبیت) هستم.

 و ثانیاً خود اهل سنت دشمن و مبغض اهلبیت را کافر مى دانند که قبلا نقل شد، آنگاه چگونه مى توان گفت آنها ناصبى مى باشند و ثالثاً ناصبى ها چنانکه گفته شد، نجس، ذبیحه آنها حرام، و ازدواج با آنها جائز نیست، اما اهل سنت را هیچ عالم شیعى چنین فتواى درباره آنها نداده است، بلکه در رساله ها تصریح به حلیت ذبیحه آنها، جواز ازدواج به آنها، و... شده است و حتى همه علماى شیعه نماز بر جنازه مسلمان را واجب، و دفن و کفن میت مسلمان را لازم مى دانند([16]).

خلاصه ى جواب قسمت اول شبهه

ناصبى یک معناى لغوى دارد. که به معناى رنج و خستگى و کوشش و... مى باشد و یک معناى اصطلاحى دارد که برگفته از روایات اهلبیت (ع) مى باشد و آن اینکه کسى با اهلبیت دشمنى داشته باشد یا به آنها دشنام و ناسزا بگوید.

خلاصه ى جواب قسمت دوم شبهه

به هیچ وجه عامه از نظر شیعیان ناصبى نمى باشند، چون آنها اولا اهلبیت را دوست دارند و ثانیاً دشمنان آل محمد (ع) را کافر مى دانند، و ثالثاً تمام علماى ما فتوا بر جواز ازدواج با آنها، و وجوب دفن و نماز بر میت آنها داده اند.

-----------------------------------------------------

[1]ـ اسراء/36.            [2]ـ شورى/23.                     [3]ـ سباء/47 و فرقان/57.

[4]ـ محمد بن عمر زمخشرى، الکشاف (دار الکتاب العربى، 1407 هـ 1987م) ج4، ص220.

[5]ـ همان مدرک، دنبال حدیث، نقل به صورت تلخیص.

[6]ـ حافظ سلیمانى قندوزى، ینابیع المودة (مکتبة بصیرتى قم) ص22.          [7]ـ کشاف (پیشین) ج4، ص221.

[8]ـ علاء الدین على المتقى، الهندى، کنزل العمال فى سنن الاقوال و الافعال (مؤسسة الرسالة، بیروت، 1405 هـ 1915م) ج11، ص610.

[9]ـ محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن (دفتر نشر الکتاب چاپ دوم، 1404) ص494. کلمه نصب و خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین (مؤسسة نشر اسلامى جامعه مدرسین، چاپ اول، 1414) ص807 کلمه نصب.

[10]ـ رساله توضیح المسائل مراجع عظام، بحث کفر و اقسام آن، و عروة الوثقى، سید یزدى، ج1، بحث کفر (از بحث نجاسات) در بعضى رساله ها مساله 117 ـ بعضى 113 ـ بعضى 111.

[11]ـ بعضى از لغویین نواصب را معنى نموده، "گروهى که با امیر المؤمنین دشمنى دارد"، ظاهراً بر گرفته از روایات باشد، احمد سیاح ـ فرهنگ جامع عربى فارسى (کتابفروشى اسلام، چاپ هشتم، ج4، ص270، ماده نصب.

[12]ـ محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعه (دار احیاء التراث، لبنان) ج18، ص559، ح12.

[13]ـ همان، باب 10، من ابواب ما یحرم من النکاح، حدیث 15.              [14]ـ همان، ج1، ص159، ح5.

 [15]ـ سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور (دار الکتب الاسلامیة، سى و هفتم، 1376) ص64.

[16]ـ رساله علمیه تمام مراجع، بحث نماز بر میت.

***


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


بدعت وسنت در ...

چهارشنبه 85 آبان 24 ساعت 10:46 عصر

معناى بدعت در دین و سنت پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله) چیست؟

جواب اجمالى:

بدعت قائم به سه امر است.

1ـ داخل کردن حکم یا عقیده اى در دین چه به زیادت باشد و یا نقصان.

2ـ این کار همراه با اشاعه و دعوت و ابلاغ به دیگران باشد نه انجام کارى به تنهائى و پنهانى.

3ـ هیچ دلیلى خاص یا عامى در دین بر جواز آن دلالت نکند.

جواب تفصیلى:

قرآن به عنوان معجزه الهى به دست خاتم انبیاء حضرت محمد (ص) بر مردم عرضه شد که جامع تمام ابعاد و شئون زندگى انسان است، ولى چون قرآن به صورت کلى به بیان مطالب پرداخته و داراى متشابهات زیادى است، پیامبر اسلام (ص) به عنوان قرآن ناطق با سیره قولى و عملى خود به تبیین و تفسیر آن پرداخته و راه هدایت را بر مسلمین هموار نموده است، ولى در طول تاریخ عده اى به انگیزه هاى گوناگون از جمله طمع مال و ثروت و پیروى از هواى نفس انحرافاتى در دین ایجاد کرده اند که شناختن حق و حقیقت را با مشکل مواجه کرده است، لذا وظیفه عالمان و حافظان دین و متدینان، باز شناختن راه از چاه و نشان دادن راه هدایت به عامه مردم است.

در ادامه به تبیین و توضیح معناى سنت پیامبر (ص) و بدعت در دین مى پردازیم:

سنتّ:

سنّت از ماده «سنن» به معناى طریق، راه و سیره است([1])،

و در اصطلاح مسلمین عبارت است از «آن چه پیامبر (ص) به آن امر کرده و یا از آن نهى کرده و یا انجام آن را نیکو دانسته، اعم از قول پیامبر (ص) یا فعل او و یا تقریر او([2])»،

 پس در حقیقت سنت همان اوامر و نواهى رسول گرامى اسلام (ص) است. در تعریفى که بیان شد معناى قول و فعل روشن است، اما تقریر به این معناست که آن حضرت (ص) عمل و کار مسلمانى را ببیند و از آن کار نهى نکند که در حقیقت با سکوت خود به صحت و جواز آن اقرار نموده است([3]).

سنت به معنایى که گفته شد یکى از منابع مهم فقهى مسلمین است که از نظر حجیت و اعتبار در ردیف قرآن قرار دارد، چرا که خداوند مى فرماید: «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى([4])»; پیامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید، آن چه مى گوید چیزى جز وحى نیست.

 همچنین مى فرماید: «لقد کان لکم فى رسول الله اسوةٌ حسنة([5])» مسلماً براى شما در زندگى، رسول خدا سرمشق نیکویى است.

بدعت:

بدعت در مقابل سنت از ریشه «بدع» به معناى «ابتداء الشیىء و صُنعه لاعن مثال([6]); ایجاد و ساختن هر چیزى که قبلا نبوده و مثلى ندارد».

 اما در اصطلاح مسلمین و اهل فن عبارت است از «آن چه که بعد از پیامبر (ص) در دین حادث شده و هیچ نصى (از کتاب و سنت) در مورد آن وجود ندارد و همچنین داخل در هیچ یک از عمومات هم نیست([7])».

 در تعریفى دیگرى آمده: «آن چه در دین حادث شود و هیچ اصلى در دین بر آن دلالت نکند، بدعت نامیده مى شود([8])».

از تعاریفى که براى بدعت بیان شده و همچنین از کلمات بزرگان، روشن مى شود که بدعت قائم به سه امر است و به عبارت دیگر سه قید حتمى دارد:

1ـ داخل کردن حکم یا عقیده اى در دین چه به زیادت و چه به نقصان.

2ـ این کار همراه با اشاعة و دعوت و ابلاغ به دیگران باشد، نه انجام کارى به تنهایى و خلوت.

3ـ هیچ دلیل خاص یا عامى در دین دلالت بر جواز آن کار نکند([9]).

نکته مهمى که در مورد بدعت باید متذکر شویم این است که بعضى از اهل سنت بدعت را به خوب و بد، تقسیم کرده اند در حالى که بدعت به معنایى که بیان شد امرى مذموم و حرام است، پس چنین تقسیمى در معناى بدعت صحیح نیست، البته بدعت به معناى لغوى که شامل امور دینى و غیر دین مى شود، قابل چنین تقسیمى است ولى بدعت به معناى اصطلاحى  آن قابل چنین تقسیمى نیست، پس کسانى که چنین تقسیمى را بیان کرده اند در واقع بین معناى لغوى و اصطلاحى آن خلط کرده اند.

---------------------------------

[1]ـ طریحى، مجمع البحرین، ذیل کلمه «سنن».

[2]ـ ابن اثیر، النهایة، ذیل کلمه سنن و ابن منظور، لسان العرب، ذیل کلمه «سنن».

[3]ـ علامه عسکرى، معالم المدرسین، مؤسسة البعثة، ج2، ص16.

[4]ـ نجم/3و4.                        [5]ـ احزاب/21.

[6]ـ ابن فارس، معجم مقایسس اللغة، ذیل کلمه «بدع».

[7]ـ علامه مجلسى، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربى، ج74، ص202.

[8]ـ جعفر سبحانى، البدعة، مؤسسة امام صادق (ع)، قم، ص3 (به نقل از فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، ج17، ص9).

[9]ـ البدعة، همان، ص31.

والسلام


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


عصمه الائمه

دوشنبه 85 آبان 22 ساعت 9:9 صبح


عصمه الائمه
*****
الاشکال :

على الشیعه بانهم یعتقدون بعصمه الائمه من اهل البیت علیهم السلام .

 الجواب :
یعتقد الشیعه الامامیه باشتراط العصمه فى الامام المنصوب من اللّه تعالى , ومما یدل علیه قوله تعالى فى ابراهیم : ( انى جاعلک للناس اماما قال ومن ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین ) سوره البقره ـ آیه 124

و قال تعالى : ( و من یتعد حدود اللّه فقد ظلم نفسه ) سوره الطلاق ـ آیه 1

و قال تعالى : ( و من یتعد حدود اللّه فاولئک هم الظالمون ) سوره البقره ـ آیه 229

 فالعصمه شرط فى الامامه والالهیه , وقد انحصرت العصمه فى الامه بعد رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم فى الائمه الاثنى عشر علیهم السلام للاجماع على عدم عصمه غیرهم , ودلاله آیه التطهیر على عصمه على والحسن والحسین : و دلاله النصوص الماثوره عن رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم على عصمه جمیع الائمه الاثنى عشر علیهم السلام .
قال اللّه تعالى : ( انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا ) سوره الاحزاب ـ آیه 33

وقد دلت الایه الشریفه على عصمه اهل البیت : فان اراده تطهیرهم اراده تکوینیه لا محاله , اذ الاراده التشریعیه بالطهاره عن الرجس بمعنى التکلیف بالطهاره لا یختص باهل البیت , بل یعم جمیع المکلفین . مضافا الى ان الاراده التشریعیه تتعلق بفعل المکلف , وقد تعلقت الاراده فى الایه بفعل اللّه سبحانه و تعالى و هو : اذهابه للرجس عنهم و تطهیرهم منه . و اراداته تعالى التکوینیه لا تتخلف عن المراد , فقد قال عز من قائل ( انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون ) سوره یس ـ آیه 82 .
ومن البدیهى ایضا انه لیس المراد من الرجس الرجس البدنى الظاهرى , بل الرجس الباطنى من الشرک والکفر والشک ودنس الذنوب والمعاصى وکل ما یعد رجسا .
( فان قلت ) یحتمل ان یراد من التطهیر انه تعالى غفر ذنوبهم .
( قلت ) ان المغفره لا تطهر الدنس الحادث فى نفس العاصى , بل توجب رفع العقوبه عنه , ضروره ان مغفره المعصیه لا توجب انقلابها عما وقعت علیه . هذا مضافا الى ان مغفره الذنب لا تکون الا بعد تحققه , فالمذنب عند صدور الذنب منه غیر مطهر , والایه دلت على التطهیر الشامل

اللهم صل علی محمدوآل محمد


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


اثم عائسه وحفصه ...

یکشنبه 85 آبان 21 ساعت 11:28 عصر

اثم عائشه و حفصه
السئوال :
اتهام الشیعه بانهم یحکمون بکفر عائشه وحفصه زوجتى النبى صلى اللّه علیه و آله و سلم , و یستدلون بالایه النازله فى حقهما فى سوره التحریم , مع انها لا تدل على ذلک .
الجواب :
ان الشیعه لا یحکمون بکفر عائشه وحفصه , وانما یحکمون بمعصیتهما الکبیره و مخالفتهما امر اللّه تعالى وامر رسوله صلى اللّه علیه وآله , و تدل على ذلک الایه النازله فى حقهما فى سوره التحریم ( ان تتوبا الى اللّه فقد صغت قلوبکما , وان تظاهرا علیه فان اللّه هو مولاه وجبریل وصالح المومنین والملائکه بعد ذلک ظهیر ) سوره التحریم ـ آیه 4

قذف حفصه و عائشه
السئوال :
اتهام الشیعه بانهم یسبون امهات المومنین , خاصه عائشه وحفصه , وینسبون الیهما الفاحشه والعیاذ باللّه .
الجواب :
هذا بهتان عظیم , و متى نسب الشیعه عائشه و حفصه الى الفحشاء ؟ بل انما انکروا علیهما معصیتهما اللّه و رسوله , و حکموا بمعصیتها و مخالفتهما امر اللّه تعالى و امر رسول صلى اللّه علیه و آله , و تدل على ذلک الایه النازله فى حقهما فى سوره التحریم - 4 ( ان تتوبا الى اللّه فقد صغت قلوبکما , و ان تظاهروا علیه فان اللّه هو مولاه و جبریل و صالح المومنین و الملائکه بعد ذلک ظهیر ) 0 و انکروا على عائشه انها شجعت طلحه و الزبیر على نکث بیعتهما لعلى علیه السلام , و جمعت انصارا من المنافقین , و رکبت على جمل و خرجت مع طلحه و الزبیر على امیرالمومنین علیه السلام , و حاربوه فى حرب الجمل المعروفه , و کانوا له ظالمین 0


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


اهل حق درترازوی نقد

جمعه 85 آبان 12 ساعت 12:44 صبح

اهل حق ونقد آن

.............

حضرت علی _ علیه السّلام _ می‎فرماید: یهلک فی اثنان: محبّ غال و مبغض قال.[1] 

 ما با مطالعه تاریخ این سخن امیرالمؤمنین _ علیه السّلام _ را به عینه می‎بینیم که گذشته از دشمنان آن حضرت عده‎ای نیز بر اثر افراط و غلو در مورد حضرت علی _ علیه السّلام _ به بیراهه کشیده شده و از نیل به هدایت بازمانده‎اند این افراد که در اصطلاح علمای ملل و نحل به غالیان معروف هستند فرقه‎های متعددی را تشکیل می‎دهند که معروفترین و نامی‎ترین این فرقه‎ها، فرقه اهل حق می‎باشد.

 اهل حق به معنی لفظ نام گروهی است که به ایشان با نوعی تسامح، علی اللهی نیز می‎گویند اینان حضرت علی _ علیه السّلام _ را تجلی خداوند می‎دانند. [2] 

 در مورد تجلی خداوند و حلول عقایدی دارند که در کتابهای مفصل بدان اشاره شده است با این همه آنان علی اللهی واقعی نیستند بلکه عقایدشان آمیخته‎ای از اعتقادات مانوی و ادیان کهن ایمانی و مذهب اسماعیلی و تناسخ هندی و دیگر ادیان سری است.[3]
بنابر ادعای بزرگان اهل حق، اساس مذهب اهل حق کوشش برای وصول به حق و خداوند می‎باشد و در این راه باید نخست مرحله شریعت یعنی انجام آداب و مراسم ظاهری دین و مرحله طریقت یعنی رسوم عرفانی و مرحله معرفت یعنی شناخت خداوند و مرحله حقیقت یعنی وصول به خداوند را بپیمایند.[4]
اختلاف موجود بین اهل حق‎ها زیادتر از آن است که بتوان از یک گروه واحد اهل حق سخن گفت برخی از محققان با توجه به اسناد و مدارک منتشره اهل حق‎های امروزی را به سه گروه تقسیم کرده‎اند:


1. گروه شیطان پرستان...

اینان شیطان را تقدیس می‎کنند و خوک را مقدس می‎شمارند و از گوشت آن می‎خورند و با طهارت مخالفند.
2. گروه علی اللهی 

 شامل تعداد بسیاری از طائفه‎های اهل حق می‎شود اینان تصور می‎کنند که حضرت علی _ علیه السّلام _ جسماً و ذاتاً خداست. دین خود را جدا از اسلام می‎دانند واجبات شرعی را قبول ندارند.
3. گروه اهل حق‎های به ظاهر مسلمان که خود را شیعه امامی می‎دانند.[5]
با همه این گروه‎بندی‎ها همه اهل حق در پنج مورد با هم اشتراک دارند که عبارت است از:
1. سرسپردن.

2. داشتن پیر و دلیل.

3. نیاز دادن به جای نماز.

4. روزه سه روزه گرفتن.

 5. شارب داشتن.[6]
با توجه به اختلافات درون گروهی اهل حق و نکات اشتراک آنها در این مقال سعی خواهد شد که ضمن طرح انتقادهای کلی این فرقه در دو بخش اعتقادی و عملی تنها به موارد مشترک بین همه گروه‎ها اشاره شود.


الف) انتقادهای اعتقادی
مذهب اهل حق را باید التقاطی از عقاید گوناگون مذاهب مختلف دانست که از هر مذهبی و هر فرقه‎ای نکته‎ای و مطلبی را اخذ کرده و با آمیختن همه آنها مذهب جدیدی را به وجود آورده است اما متأسفانه در این جذب و گزینش همیشه بدترین و سخیف‎ترین مطالب را اخذ کرده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می‎شود.


1. انحراف از توحید
اهل حق در مورد خداوند دچار تشبیه و تجسیم و... می‎شوند و عقاید سخیف و بی‎ارزش در این مورد دارند آنان می‎گویند. خدا قبل از آفرینش درون درّی بوده و آن درّ در قعر دریا قرار داشت.[7]

 فرشتگان نیز از خداوند صادر شده‎اند. نخستین ایشان از زیر بغل خداوندگار پیدا شد، دومین آنها از دهان او، سومین آنها از نفسش چهارمین از عروقش، پنجمین از نورش...[8] و...
سخیف بودن این سخنان بقدری واضح است که ذکر آنها در کتاب و مقاله دور از نزاکت علمی است با این همه همین قدر باید گفته شود که طبق آموزه‎های اسلامی خداوند منزه از جسم، مکان، زمان و... بوده و خالق همه ممکنات است و حضرت علی _ علیه السّلام _ در وصف خداوند می‎فرماید: برتر و بالاتر است از گفتار کسانی که او را بر مخلوقاتش تشبیه می‎کنند یا راه انکارش را می‎پویند.[9]

 در خطبه‎ای دیگر می‎فرماید: «... تغییر و گوناگونی در او راه ندارد و گذشت زمان هیچ گونه تبدیل و دگرگونی برای او به وجود نیاورد. آمد و شد شب‎ها و روزها او را کهنه نسازد و روشنایی و تاریکی تغییرش ندهد او به اجزاء و جوارح و اعضا و به عوارض و ابعاض به هیچ کدام توصیف نگردد. حد و نهایتی برای او نیست و انقطاع و انتهایی ندارد.»[10]


2. انکار معاد و اعتقاد به تناسخ
اهل حق معاد مورد نظر دین اسلام را قبول ندارد و تناسخ مأخوذ از ادیان هندی را جایگزین آن قرار داده است و معتقدند «روح هر کسی هزاربار با بدن‎های مختلف متولد می‎شود؛ گاه به صورت انسان و گاه به صورت حیوان، زمانی به شکل پرنده و زمانی دیگر به شکل درنده و خزنده.[11]

 انسان باید هزار مرتبه متولد شود و هر مرتبه در قالبی زندگی کند تا در هزار و یکمین مرحله بهشتی یا جهنمی شود.[12] و نام این نقل و انتقال را به جای تناسخ، تکامل می‎نهند.
گذشته از ایرادهای عقلی و منطقی که در کتابهای کلامی و فلسفی به آنها اشاره شده سؤال این است که :

این نقل و انتقال‎ها چرا صورت می‎گیرد و چرا در همان دفعه اول روح به جهنم یا بهشت نمی‎رود و هزار بار باید عوض شود و اگر این مراحل برای تکامل لازم است پس در طول این هزار بار نقل و انتقال باید همه به تکامل برسند که در آن صورت همگی بهشتی خواهند بود و اگر به تکامل نرسند هزار بار نقل و انتقال بی‎خود خواهد بود و در ضمن اولین مرحله این نقل و انتقال از چه زمانی آغاز می‎شود اگر همه روح‎ها یکجا خلق شده‎اند پس بعد از خلقت آدم _ علیه السّلام _ عده‎ای معطل مانده‎اند تا جسم پیدا کنند و تا این زمان بسیاری از آن روح‎ها هزار مرتبه نقل و انتقال یافته و به بهشت یا جهنم رفته‎اند و برخی تازه می‎خواهند این راه هزار مرحله‎ای را آغاز کنند و تا این زمان که از خلقت حضرت آدم می‎گذرد معطل بوده و معلوم نیست در جهنم بوده‎اند یا بهشت.
در ضمن شما که معتقدید انسان‎های خوب را از گل زرد و انسانهای بد را از گِل سیاه آفریده‎اند و سرنوشت همه از اول تعیین شده این سیر تکامل چه فایده‎ای دارد چون آفریده شده از گِل سیاه هرگز نخواهد توانست به تکامل برسد.


ب) انتقادهای عملی
با این که اهل حق خود را مسلمان و متدین به دین اسلام می‎دانند اما نه تنها در اصول دین همانند سایر مسلمانان نیستند در فروع دین هم مانند سایر مسلمانان عمل نمی‎کنند که به چند مورد از این موراد اشاره می‎شود.


1. ترک نماز و روزه
اهل حق، نماز و روزه بر شیوه اسلامی را کاملاً مردود می‎دانند سلطان سهاک در مسائل عقیدتی اکیداً اعلام داشته که روزه سه روز و نیاز به جای نماز. اینها پولی را که به عنوان نیاز و سرانه دادن، می‎دهند کافی از نماز می‎دانند و می‎گویند ما نیاز می‎دهیم و آن نیاز غالباً یک گوسفند قربانی است که آن را رئیس دیگ جوش کند و به اهل حق بخوراند و می‎گویند اگر نیاز نباشد نماز بی‎سود است اگر نیازدهی پس نماز بیهوده است.[13]
و بدین ترتیب با آیات قرآن که روزه را یک ماه[14] و نماز را واجب می‎داند مخالفت می‎کنند و با این همه ادعای مسلمانی هم می‎کنند.


2. تغییر قبله
اهل حق کعبه را قبله نمی‎دانند و «پی‎دیور» که محلی در غرب شهرستان پاوه یعنی جایگاه سلطان سهاک را قبله خود می‎پندارند. و مردگان را رو به این منطقه خاک می‎کنند و قربانیها را هم رو به این منطقه قربانی می‎کنند. و البته در مقام شعر نیز قلب را قبله هر شخصی معرفی می‎کنند.


3. منع از کوتاه کردن شارب (سبیل)
اهل حق شارب (سبیل) زدن را کاملاً ممنوع می‎شمارند. و اهل حق واقعی را کسی می‎دانند که شارب او دست نخورده باقی مانده باشد. از یکی از بزرگان آنها نقل شده است که صاحبکار فرمود: در دوره مرتضی علی (دوره‎ای که خدا در جسد حضرت علی حلول کرده بود) قرار چنین بوده هر کسی که ما را خواست سبیل نگیرد، از نان و آب روزه نباشد، اهل حق قلیان نکشد آن وقت قرار چنین بود، چه بر طریقت چه بر حقیقت ما اقرار دادیم در پیش محمد مصطفی هر کسانی از این سه چیز بیرون باشد ما از او جدا باشیم نشانه یاری (احل حق بود) همین است.[15]
در نهایت باید گفت مذهب اهل حق مجموعه‎ای از افسانه‎ها، خرافات و مطالب اخذ شده از ادیان هندی، ایرانی و... است که نه اصول مشخص و روشنی دارد و نه از فروع منسجمی برخوردار است نه می‎توان آن را فرقه‎ای از اسلام شمرد و نه می‎توان آن را دین یا مذهب مستقلی به شمار آورد. جز آن که بگوییم اینان همان کسانی هستند که با افراط و غلوّ در مورد حضرت علی _ علیه السّلام _ خود را از خاندان وحی و امامت جدا کرده و به هلاکت افتاده‎اند.

والسلام علی من اتبع الهدی


[1] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 25، ص 270.
[2] . مردانی، محمد، سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص 39 و 47 تا 55 و انتشارات مؤسسه دفاع از حریم اسلام 1377 چاپ اول.
[3] . مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 78، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم، 1375.
[4] . همان، ص 79.
[5] . مقدمه داود الهامی بر کتاب سیری کوتاه در مرام اهل حق تألیف محمد مردانی، ص 10 و 11. انتشارات مؤسسة دفاع از حریم اسلام چاپ اول، 1371.
[6] . سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص 56.
[7] . مالامیری کجوری، احمد، اهل حق، ص 192، نشر مرتضی، چاپ اول، 1376.
[8] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 80.
[9] . نهج‎البلاغه، خطبة 49.
[10] . همان، خطبه 1860.
[11] . اهل حق، ص 15.
[12] . سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص 64.
[13] . ر. ک: سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص 38.
[14] . سورة بقره،‌آیة 181.
[15] . اهل حق، ص 127.


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


خلاصه کتاب دکتر تیجا نی (4)

چهارشنبه 85 شهریور 29 ساعت 11:33 عصر

ادامه...

فصل پنجم :عملکرد شیعه وسنى
 

در عملکرد شیعیان واهل سنت برخى نقاط ضعف وقوت وجود دارد که عبارتنداز:.


الف : نماز

نـمـازگـزاران شیعه اهمیتى به ترتیب صفهاى جماعت ونظم آن نمى دهند, هنوز صف اول کامل نـشده صفهاى دیگر بدون هیچ نظمى برقرار مى گردد, در هنگام نماز وارد مسجد مى شوند وبین نمازگزاران راه مى روند.
امـا در نماز اهل سنت امام جماعت در آغاز دستور ترتیب صفوف را با جمله ((استووا رحمکم اللّه )) مى دهد ونمازگزاران براى پرکردن جاهاى خالى از یکدیگر سبقت مى گیرند.
ولى در مورد طهارت مسجد, شیعه بیشتر به آن اهمیت مى دهد.
اهـل سـنـت پشت سر هر مؤمن وفاسقى نماز را صحیح مى دانندلذا ((عبداللّه بن عمر)) پشت سر ((یـزیـد بـن مـعـاویـه )) و((حجاج بن یوسف ثقفى )) وحتى ((نجده )) خارجى نماز مى خواند, اما شیعیان احراز عدالت را در امام جماعت شرط مى دانند
((375)).
 

ب : سیگار کشیدن در مساجد

گـذشته از ضررى که سیگار کشیدن براى سلامتى انسانها دارد, تاجائى که در برخى کشورها در امـاکـن عـمـومـى مـمـنوع شده است , انجام این عمل در مساجد وحتى سایر امکان مذهبى چون حـسـیـنیه هاتوهینى به آن اماکن مقدس به حساب مى آید, که متاسفانه شیعیان گاهى این کاررا مى کنند.
بـه عـلاوه ضـررهـاى اقتصادى ومبالغ هنگفتى که جهت درمان بیماریهاى ناشى از سیگار نظیر: سرطان , تنگى نفس , آسم , خرابى دندان ومى شود.
امـا اگر در حالى که در دستت سیگار دارى وارد مسجد اهل سنت شوى تورا منع مى کنند وشاید اذیتت نیز بنماید
((376)).


ج : اذان واقامه

اهل سنت معتقدند که پیامبر العیاذ باللّه در چگونگى دعوت مردم به نماز سرگردان شده بود که با ((ناقوس کلیسا)) باشد یا زدن دوچوب به یکدیگر که ((عبداللّه بن زید انصارى )) در خواب اذان را شنیده ,به پیامبر عرض کرد حضرت نیز آن را پذیرفت ((377)).
امـا شـیعیان معتقدند که اذان به وحى الهى بوده است , لذا هیچ زیادى وکمى را در آن نمى پذیرند, ولى اهل سنت آن را تغییرمى دهند.
آورده انـد کـه ((عمر)) در خواب بود که مؤذن اورا با جمله ((الصلاة خیر من النوم )) یعنى نماز از خـواب بهتراست بیدار کرد, او خوشش آمدودستور داد آن را جز اذان صبح قرار دهند
((378)) , از طـرف دیـگر چون مى خواست که مردم با تکیه بر نماز جهاد را کنار نگذارند جمله ((حى على خیر العمل )) را از اذان حذف کرد ((379)) , پس اذان اهل سنت با اذان نبوى دو تفاوت دارد.
ممکن است اشکال شود که شیعیان نیز شهادت به ولایت حضرت على (ع ) را به اذان افزوده اند.
در پاسخ مى گوئیم که هیچیک از مراجع شیعه فتوا به جزئیت این شهادت در اذان واقامه نداده اند بلکه اگر کسى به این قصد آن را بگویدبدعت وحرام مرتکب شده است .
ولـى سزاواراست که طرفین از این اختلاف دست بردارندواضافات را بزدانید وکاستى را سرجایش بگذارند, در نتیجه چون زمان پیامبر(ص ) اذان بگویند
((380)).


د : استقلال علما

عـلـمـاى شـیـعه استقلال دارند وبه حاکمان وابسته نیستند زیرامردم یک پنجم اموال خودرا در اخـتـیـارشـان مى گذارند, که با این پولهاحوزه هاى علمیه اداره مى شود, ومدرسه ها وچاپخانه ها تاسیس مى گردد, وهزینه طلابى که از سراسر جهان مى آیند پرداخت مى شود.
امـا علماى اهل سنت چون مزد بگیرد دولت اند هرگز فتوائى نمى دهند وسخنى نمى گویند مگر اینکه قبلا نظر حکومت را تامین کنند, ودولت است که آنهارا عزل ونصب مى نماید
((381)).
 

هـ : زکات وخمس

زکـات نـزد هر دو گروه بر نه چیز واجب است : طلا, نقره , شتر,گاو, گوسفند, گندم , جو, خرما وکـشـمش , آن هم به مقدار 5/2% اماصاحبان سایر درآمدها بر اساس فقه سنى هیچگونه حقى در اموالشان نیست , ولى شیعه خمس را نیز بر اساس فرمان قرآن کریم واجب مى داند که مى فرماید:.
(واعـلـمـوا انـمـا غنمتم من شى فان للّه خمسه وللرسول ولذى القربى والیتامى والمساکین وابن السبیل )
((382)).
یـعـنـى : ((بـدانـیـد, هـر چه به دست مى آورید یک پنجم آن مال خداورسول وهمراه او ویتیمان وبیچارگان وراه ماندگان است )).
واضح است که معمولا ثروت جامعه در دست افرادمعدودى است که گرفتن زکات از موارد معین فوق کمکى به توزیع عادلانه آن نمى کند.
بـه عـنوان مثال فردى که ده هزار دینار دارد, زکاتش فقط دویست وپنجاه دیناراست اما خمس او دو هـزار دیـنـار, پـس تـقـسـیـم ثروت درجامعه بر اساس فقه شیعى بسیار عادلانه تراست تا فقه سنى
((383)).


فصل ششم : وهابیت

الف : عقائد آنها

وهـابـیـون تـوسل به پیامبر(ص ) واهل بیتش (ع ), تبرک به آثارشان ونیز زیارت قبورشان را تحریم کرده , مرتکب چنین عملى را کافرومشرک مى دانند.
آنـهـا با این عقائد افراطى خویش نه تنها با شیعه بلکه با مسلمانان سراسر دنیا مخالفت مى نمایند, وبدیهى است که هر نوع تجددونوآورى مطلوبیتى دارد.
 

ب : تشابه وهابیون به خوارج

افکار وعقائد وهابیون مارا به یاد خوارج مى اندازد زیرا آنهاخطاب به على (ع ) مى گفتند: ((حکم از آن تو نیست بلکه از آن خدااست )).
آن حضرت هم در جواب مى فرمود:.
((این کلمه حقى است که از آن باطلى را قصد دارند))
((384)).
یـعنى درست است که حکم فقط حکم خداست اما آنهامى خواهند نتیجه بگیرند که : حکومت براى تو نیست .
در حـالـى کـه قـرآن کـریـم آیـات فـراوانـى درباره حکومت انبیاوصالحان دارد, مثلا خطاب به پیامبر(ص ) مى فرماید:.
(وان حکمت فاحکم بینهم بالقسط)
((385)).
یعنى : ((اگر حکم کردى , پس میانشان با عدالت حکم نما)).
بنابراین انبیا وجانشینان آنها حاکمیت اجرائى دارند.
وهابیون نیز شعارشان این است که :.
(قل انما ادعوا ربى ولا اشرک به احدا)
((386)).
یعنى : ((بگو که من تنها پروردگارم را مى خوانم وکسى را شریک او قرار نمى دهم )).
بـنـابـرایـن تـوسل جستن به خداوند متعال توسط پیامبر وائمه (ع )را تحریم مى کنند وآن را شرک مـى دانـنـد, غـافـل از ایـنـکه توسل کننده به آنها اعتقادش این نیست که آن حضرات نفع یا ضرر مى رسانند,همچنانکه مشرکین چنین اعتقادى درباره خدایان خویش داشتند, بلکه معتقدند همه چـیـز در دسـت خـداسـت , او یـکى است وشریکى ندارد, مااز اولیاى او که عابرومندان درگاهش هـسـتـند تقاضا مى کنیم که براى مانزد خدا دعا کنند واز او چیز بخواهند, پس چقدر فاصله است میان شرک وتوسل ؟ وچقدر وحدت است میان خوارج ووهابیت ؟.
خوارج گفتند: ((داورى جز براى خدا نیست )).
وهابیت مى گوید: ((توسلى جز به خدا روا نیست )).
خوارج گفتند: ((حکم از آن تو نیست اى على )).
ووهابیت مى گوید: ((وسیله اى براى تو نیست اى محمد)).
 

ج : ریشه تاریخى سیاسى وهابیت

قبل از بررسى علمى این عقیده مناسب است ریشه تاریخى سیاسى وهابیت را بدانیم .
واضـح اسـت کـه اسـتعمار از دیر باز اسلام را خطرى بزرگ براى خود مى دانست , ونیز مى داند که مسلمانان دو منبع مقدس به نام قرآن وسنت دارند.
مـنـبع اول را نمى توانند دست بزنند ومورد هجوم قرار دهند, امامنبع دوم یعنى سنت پیامبر(ص ) در معرض طعنه قرار دارد.
در میان مسلمانان شخص ریاست طلبى چون ((محمد بن عبدالوهاب )) را یافتند وآنقدر اورا بزرگ کردند که باور کرد از ((خلفاى راشدین )) هم با هوش تراست , اجتهادهاى ((عمر)) را نشانش دادند که چگونه در برابر شخص پیامبر(ص ) ایستاد واظهار نظر بر خلاف راى آن حضرت مى کرد, چرا که او بشراست ومعصوم نیست واشتباهات فراوانى دارد که مردم آنهارا اصلاح کرده اند!.
بنابراین اورا براى تسلط بر جزیرة العرب , بعد جهان عرب ,وآنگاه جهان اسلام به طمع انداختند.
این ((محمد بن عبدالوهاب ))است که مى گوید:.
((محمد مردارى پوسیده است , نه زیانى دارد ونه نفعى , این عصاى من از او بهتر وبرتراست زیرا هم فایده مى رساند وهم زیان ))!!!.
همین سخن را ((حجاج بن یوسف ثقفى )) گفته بود که :.
((خاک بر سرشان , اینها بر گرد مردارى پوسیده طواف مى کنند,اگر بر گرد کاخ امیرالمؤمنین ((عبدالملک بن مروان )) طواف مى کردند برایشان بهتر بود))!!!.
این جرات را ((عمر)) به آنها داد آنجا که خطاب به حضرت گفت :.
((این مرد هذیان مى گوید! کتاب خدا مارا بس است ))!!!.
 

د : ترویج وهابیت

این آئین از طرق زیر توانست رواج پیدا کند:.
1 ـ با اشغال ((مکه مکرمه )) و((مدینه منوره )) که هر ساله میلیونهامسلمان به آنجا مى آیند, آنها از طـریـق کـنـفـرانـسـها وجلسات وتماس مستقیم با افراد وگروهها, ووسایل تبلیغاتى چون رادیو وتلویزیون درجانهاى حجاج تاثیر به سزائى مى گذارند.
2 ـ دارائى هـنگفت ناشى از فروش نفت , به اضافه بازار رونق گرفته ایام حج وعمره سبب شده که از نظر مالى براى ترویج آئین خودمشکلى نداشته باشند.
3 ـ سـاخـتن مساجد بى شمار در کشورهاى عربى واسلامى ,تاسیس مدارس ودانشگاههاى وهابى واعزام مبلغ به سراسر جهان ونیز نشر بیش از صد روز نامه ومجله ونشریه , چاپ میلیونها جلدقرآن وکـتـابـهـاى وهابى واهداى آن به مردم در سراسر جهان , وحتى تقسیم شیر وخرما در ماه رمضان واهدا شیشه هاى آب زمزم به مسافرین , همه وهمه در ترویج این آئین مؤثرند.
4 ـ از آنجا که ((امریکا)) بر تمامى کشورهاى عربى اسلامى خصوصا پس از سقوط ((شوروى )) تاثیر مـسـتـقـیـم یـا غیر مستقیم دارد ونیز پوشیده نیست که پس از سقوط ((شاه )) در ((ایران )) وبر پـائى جمهورى اسلامى ومخالفتش با سیاستهاى ((امریکا)), ((عربستان )) به عنوان چشم راستش در آمده , همچنانکه ((اسرائیل )) چشم چپ اوست ,بنابراین ((امریکا)) کشورهاى اسلامى را به الگو پذیرى از اسلام وهابى تشویق مى کند ورضایت خویش را در آن مى داند, در نتیجه دولتهاى اسلامى وحتى غیر اسلامى بر مبلغین وهابى سخت نمى گیرند ومیدان عمل را بر ایشان باز مى گذارند اما پیروان اهل البیت (ع ) را تروریست مى دانند.
 

هـ : سرکوب شیعیان

دشـمنان اهل بیت دست به دست هم دادند وبا یکدیگر متحدشدند و((صدام )) را تقویت کردند تا ((جمهورى اسلامى ))را از بین ببرنداما وقتى دیدند نقشه شان نقش بر آب شد ومبارزین عراقى در داخل وخارج تقویت شدند, از ترس اینکه مبادا تجربه ((امام خمینى ))(ره ) در((عراق )) که بیش از دو سومش شیعه است تکرار گردد وانقلاب ((عراق )) باانقلاب اسلامى ((ایران )) متحد شود نقش زشـت تـرى را بـازى کـردنـدوتـئاتـر اشغال ((کویت )) وجنگ ((خلیج )) را به راه انداختند, نه به خـاطـرنـابودى ((صدام )), بلکه به خاطر نابودى ((ملت شیعه عراق )) وهمینطورهم شد, چرا که ((کویت )) به بهتر از حال سابق خود بازگشت , رژیم ((صدام )) هم از گذشته قدرتمندتر شد ولى ((ملت مظلوم عراق )) به کلى اززندگى ساقط گشتند تا جائى که حاضرند اساس زندگى ولباس خودرابفروشند تا قرص نانى به دست آورند.
ایـنـجـا بـود کـه وهـابـیت بر شیعیان چیره شد به ویژه پس از جاى دادن شیعیان در اردوگاهها وچادرهاى سعودى با کمال ذلت وخوارى
((387)).
ـ(ولن ترضى عنک الیهود ولا النصارى حتى تتبع ملتهم )
((388)).
یعنى : ((هرگز یهود ونصارى از تو راضى نمى شوند مگر آنکه پیرو روش آنان شوى )).
وامـروزه یـهـود ونـصـارى یـعنى غرب از وهابیت راضى هستندچرا که از دستورهاى آنها پیروى کرده اند.
 

و : گفتگو با عالم وهابى :

در خـلال سـفـرى بـه جـزایـر ((کـومـور)), قاضى القضاة آنجا از دست علماى وهابیت که با پول وکـتـابـهـاى زیـاد بـیـشـتر جوانان را به صف خودکشاندند شکایت کرد, چرا که اینان تا دیروز به پدرانشان احترام مى کردند ودست وسرشان را مى بوسیدند ولى امروز بوسیدن دست وخم شدن در برابر هر شخصى را سجود براى غیر خدا وشرک مى دانند, بنابراین تنفر زیادى بین پدران وفرزندان ایجادشده است .
جلسه بحثى میان من ویک عالم وهابى ترتیب داده شد, من درآنجا مساله توسل را مطرح کردم که چگونه انسان گنهکار ومشغول به دنیا, انبیا واولیاى خدا را شفیع قرار مى دهد تا دعایش مستجاب شود.
او گفت : (وان المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احدا)
((389)).
یعنى : ((همانا مساجد از آن خداست پس همراه خداکسى رانخوانید)).
هـر کـس غیر از خدارا بخواند براى او شریک ساخته که به اونفعى برساند در حالى که نفع دهنده وضرر رساننده فقط خداست .
گـفتم : کسى که به رسول خدا(ص ) متوسل مى شود مى داند که اونه نفعى مى رساند نه زیانى , اما دعـایـش نـزد خدا مستجاب است که اگر به خدا عرض کند: پرورگارا این بنده ات را رحم کن , یا ببخشاى , یا بى نیازساز, خداوند دعاى آن حضرت را مستجاب مى کند.
آنگاه روایاتى را برایش خواندم ولى او از قرآن دلیل طلب کرد,گفتم : خداوند مى فرماید:.
(یا ایها الذین امنوا اتقوا اللّه وابتغوا الیه الوسیلة )
((390)).
یعنى : ((اى اهل ایمان , تقواى الهى پیشه کنید ودر راه او وسیله اى بیابید)).
گفت : وسیله همان عمل صالح است .
گـفـتـم : آیه مى رساند که وسیله براى رسیدن به خداى متعال همراه با تقوا وعمل صالح است که مى فرماید: (اتقوا اللّه ) پس ایمان وتقوا رامقدم بر وسیله خواهى قرار داد
((391)).
وساطت را هم از خود قرآن برایت مى آورم که مى فرماید:.
ـ (قـالـوا یـا ابـانـا اسـتـغـفـر لـنـا ذنوبنا انا کنا خاطئین قال سوف استغفر لکم ربی انه ه و الغفور الرحیم )
((392)).
یعنى : ((برادران یوسف )) گفتند: اى پدر براى گناهانمان طلب مغفرت بکن , چرا که ما خطا کار بـودیـم (یـعـقـوب ) گـفـت : از پـروردگـارم بـرایـتـان طـلـب مغفرت خواهم کرد که او بسیار آمرزنده ومهربان است )).
چـرا حـضرت ((یعقوب )) به فرزندانش نگفت : خودتان از خداطلب آمرزش کنید ومرا واسطه قرار ندهید, بلکه بر عکس آن راپذیرفت .
وهـابـى وحـشـت زده گـفت : مارا به ((یعقوب )) چه کار, او پیامبر((بنى اسرائیل )) بود وبا آمدن شریعت اسلام شریعتش از بین رفت .
گفتم : از شریعت اسلام دلیل مى آورم :.
ـ (ولـو انـهـم اذ ظـلـمـوا انـفـسـهـم جاوک فاستغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول لوجد وا اللّه توابا رحیما)
((393)).
یـعـنـى : ((اگر آنها هنگامى که به خود ظلم کردند نزد تو مى آمدندواز خدا آمرزش مى طلبیدند وپیامبر نیز برایشان آمرزش مى طلبدبى گمان خداوندرا توبه پذیر ومهربان مى یافتند)).
حاضرین در جلسه گفتند: بالاتر از این دلیلى نیست .
وهـابـى وحـشـت زده وشـکـست خورده گفت : این حرف مال وقتى است که او زنده بود اما الان چـهـارده قـرن اسـت کـه آن مـردمـرده اسـت , وسـاطـت در زمـان حیاتش جایز بود ولى پس از وفاتش خیر
((394)).
گفتم : ((در ((بخارى )) آمده که هر وقت قحطى مى شد ((عمر)) نزد((عباس بن عبد المطلب )) مى آمد واز او مى خواست از خدا طلب باران کند.
گفت : ((عمر)) به پیامبر که مرده بود توسل نکرد بلکه به ((عباس ))که زنده بود توسل جست .
گفتم : بنابراین شما اقرار مى کنید که توسل به زنده هادرست است , آنگاه برخاسته رو به قبله کردم وگفتم :.
بار الها ما تورا مى خوانیم وبه تو توسل مى جوییم به وسیله بنده صالح ونیکوکارت ((امام خمینى )).
ناگهان وهابى از جا پرید وبا گفتن ((اعوذ باللّه , اعوذ باللّه )), به سرعت بیرون رفت .
حاضرین باتعجب خدارا شکر کردند که حق را برایشان آشکارساخت .
 

ز : پاسخ دیگر به وهابیون

گـذشـتـه از آنچه در مناظره با آن وهابى بیان شد باید دانست که درطول تاریخ , اصحاب رسول خـدا(ص ) ونـیـز عـمـوم مسلمین به آثار آن حضرت چه در زمان حیات وچه پس از وفاتش تبرک مى جستند, نظیر:.
1 تبرک به موى آن حضرت .
2 ـ تبرک به آب وضوى حضرت .
3 ـ تبرک به کفش وظرفهاى حضرت .
4 ـ شفا یافتن على (ع ) به برکت آب دهان حضرت .
((مسلم )) و((بخارى )) آورده اند که در روز خیبر پیامبر(ص ) فرمود:.
((فـردا پـرچـم را بـه دست مردى که خدا ورسولش را دوست داردوخدا ورسولش نیز اورا دوست دارند مى دهم , فردا که شد فرمود: على کجاست , گفته شد: على چشم درد دارد, آنگاه پیامبر آب دهـانـش را بـرچـشـم عـلـى مـالـیـد وبـرایـش دعـا کـرد واو شفا یافت , بعد پرچم را به دست او سپرد))
((395)).
حـتى از غیر پیامبر(ص ) نیز شفاعت رواست که آن حضرت فرمود: ـ ((هر کس بمیرد وچهل نفر از کـسـانى که شرک به خدا ندارند برجنازه او بایستند (ونماز بخوانند) خداوند شفاعتشان را درباره اومى پذیرد))
((396)).
روزى ((علامه سید شرف الدین )) قرآنى را به ((عبدالعزیز)) پادشاه سعودى هدیه کرد, پادشاه جلد آن را بوسید وبر صورت خودگذاشت .
علامه گفت : چرا جلد قرآن را مى بوسى واحترام مى کنى ؟.
شاه گفت : مگر نگفتى که درون آن قرآن است ؟.
علامه گفت : قرآن درون آن است , ولى تو که قرآن رانبوسیدى .
شاه گفت : مقصودم داخل جلد بود.
عـلامه گفت : ما هم وقتى ضریح پیامبر(ص ) را مى بوسیم مقصودمان تعظیم کسى است که درون پنجره ها مى باشد که رسول خدا(ص )است
((397)).
 

ح : زیارت قبور

وهـابـیـون زیـارت قـبـور بـراى زنان را حرام مى دانند وهیچ دلیلى هم بر آن ندارند, در حالى که ((مسلم )) مى گوید: ((عایشه )) از رسول خدا(ص ) پرسید: زن اگر به زیارت قبور بیاید چه بگوید؟ فرمود:.
((بـگـو: سلام بر شما اى قومى که آرام در خانه تان آرمیده اید, شماپیش از ما رفتید وما به خواست خدا به شما ملحق مى شویم , خداوندگذشتگان وآنان که پس از این مى آیند را بیامرزد))
((398)).
به اضافه احادیث دیگرى که مجال ذکرش نیست
((399)).
 ادامه...


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


عقاید بهائیت

سه شنبه 85 شهریور 28 ساعت 1:23 صبح

عقاید بهائیت دریک نگاه

1.بنیان گذار فرقه بابیه:

سید على محمد شیرازى است . او چون در ابتدا مدعى باب بودن (دروازه ارتباط) با امام زمان علیه السلام بود ملقب به باب شد و پیروانش ((بابیه )) نامیده شدند. او از ابتدا با شیخیه آشنا شد و از این طریق راهى به مسائل عرفانى و تفسیر آیات و احادیث یافت .


2.پس از مرگ سید کاظم رشتى :

 مریدان او به دنبال جانشینى بودند. سید على محمد در این موقعیت خود را باب امام دوازدهم معرفى کرد و برخى از پیروان سید کاظم هم از او تبعیت کردند. سید على محمد به تدریج ادعاى مهدویت ، و سرانجام نبوت نمود.


3.سید على محمد چندین بار توسط حکومت وقت دستگیر و هر دفعه از گذشته خود ابراز ندامت نمود لکن هر بار توبه را مى شکست و دوباره تبلیغ را شروع مى نمود تا اینکه سرانجام در تبریز تیرباران شد.


4.باب آراى متناقضى ابراز نموده که برخى در کتاب بیان او آمده است . او نسبت به کسانى که آیین او را نپذیرند خشونت زیادى سفارش کرده است ؛ همه افراد جز بابى ها باید از بین بروند و همه کتابهاى دیگر باید محو شوند.
5.فرقه بهائیه منشعب از فرقه بابیه است . بنیان گذار آیین بهائیت ، میرزا حسینعلى نورى معروف به بهاءالله است . او از پیروان و مبلغان باب بود. برادر کوچکترى هم به نام میرزا محیى (صبح ازل ) داشت که وصیتى از باب مبنى بر جانشینى در دست داشت و از این رو پس از مرگ باب ، عده اى او را جانشین باب دانستند لکن به جهت سن کم ، میرزا حسینعلى زمام کارها را به دست گرفت .
6.از آنجا که باب به ظهور فردى پس از خود با مقام ((من یظهره الله )) نوید داده بود افراد زیادى ادعاى چنین مقامى کردند که توسط حسینعلى و همکارى یحیى یا کشته شدند یا از ادعاى خود دست برداشتند. سپس ‍ میرزا حسینعلى این مقام را براى خود ادعا کرد و از اینجا نزاع اصلى در میان بابیان آغاز شد. بابى هایى که ادعاى حسینعلى را نپذیرفتند و بر جانشینى یحیى باقى ماندند ازلى نام گرفتند و پیروان حسینعلى (بهاء الله ) بهائى خوانده شدند. او با ارسال نامه هایى به اطراف رسما آیین جدید را اعلام و عده زیادى به او ایمان آوردند.
7.میرزا حسینعلى مقامات زیادى براى خود ادعا کرد که مهمترین آنها مقام الوهیت و ربوبیت بود. او همچنین ادعاى شریعت جدیدى نمود و کتاب اقدس را نگاشت .
مهمترین کتاب بهاء الله ایقان بود که در آخرین سالهاى اقامتش در بغداد نوشته است .
8.پس از مرگ میرزا حسینعلى ، پسر بزرگش عباس افندى ملقب به عبد البهاء، جانشین وى شد. از رویدادهاى مهم در زمان او، سفرش به اروپا و امریکا بود که نقطه عطفى در آیین بهایى محسوب مى شود و او در این سفرها تعالیم باب و بهاء را با آنچه در غرب تحت عنوان مدرنیسم متداول بود آشتى داد.
9.برخى از تاءثیرات فرهنگ غربى در عبدالبها در تعالیم او آشکار است : ترک تقلید، تطابق دین و علم و عقل ، وحدت زبان و خط، وحدت اساسى ادیان ، ترک تعصبات ، تساوى حقوق زن و مرد و...
10.پس از عبد البها، شوقى افندى فرزند ارشد دخترش بنا به وصیت عبدالبها جانشین وى شد. او بر خلاف نیاى خود از دانشگاه بیروت و آکسفورد تحصیلات رسمى داشت . وى نقش ویژه اى در توسعه تشکیلات ادارى و جهانیآیین بهائیت ایفا نمود.
11.آیین بابى و بهایى از ابتداى پیدایش در میان مسلمانان به عنوان اعتقادى انحرافى و فرقه ضاله شناخته شده است . ویژگیهاى مهدى موعود در احادیث اسلامى به نحوى تبیین شده که راه هر گونه ادعاى نادرست را مى بندد. ادعاى دین جدید توسط باب و بهاء مخالف با اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام است . لذا علیرغم تبلیغات وسیع هیچ گاه بهائیان در میان مسلمانان جایگاهى نیافتند
.

والسلام


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


ازدواج موقت

یکشنبه 85 شهریور 26 ساعت 10:56 عصر

** ازدواج موقت**

ازدواج موقت امر مشروعى است که در فقه اسلامى به عنوان «متعه‏» معروف شده است، به این ترتیب ازدواج، دو گونه است، ازدواج دائم که وقت و زمان آن نامحدود است و ازدواج موقت که مدت آن با توافق طرفین تعیین مى‏گردد.

این ازدواج با ازدواج دائم در بسیارى از مسائل شباهت دارد از جمله مساله مهریه، خالى بودن زن از هر گونه مانع، و احکام مربوط به فرزندانى که از این ازدواج متولد مى‏شوند که با فرزندان ازدواج دائم هیچ تفاوتى ندارد، نگهداشتن عده بعد از جدایى، اینها همه نزد ما جزء مسلمات است، به تعبیر دیگر عقد موقت (متعه) یک نوع ازدواج است، با تمام ویژگیهایش. البته تفاوتهایى میان عقد موقت و دائم وجود دارد از جمله این که در عقد موقت نفقه زن بر شوهر واجب نیست، و دو همسر از همدیگر ارث نمى‏برند (ولى فرزندان آنها از پدر و مادر و یکدیگر ارث مى‏برند) .

به هر حال ما این حکم را از قرآن مجید گرفته‏ایم که مى‏فرماید: «فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضة، زنانى را که متعه مى‏کنید، مهر آنها را باید بپردازید» . (1)

بسیارى از محدثان معروف و مفسران بزرگ، تصریح کرده‏اند که این آیه درباره عقد موقت است.

در تفسیر طبرى روایات زیادى در ذیل این آیه نقل شده که نشان مى‏دهد آیه فوق مربوط به ازدواج موقت است و گروه کثیرى از صحابه پیامبر (ص) به آن شهادت داده‏اند. (2)

در تفسیر «الدر المنثور» ، و «سنن بیهقى‏» نیز روایات در این زمینه فراوان است. (3)

در «صحیح بخارى‏» و «مسند احمد» و «صحیح مسلم‏» و کتب فراوان دیگر نیز روایاتى که دلیل بر وجود عقد موقت در عصر پیامبر اکرم (ص) است دیده مى‏شود، هر چند روایات مخالف آن نیز وجود دارد. (4)

جمعى از فقهاى اهل سنت معتقدند که نکاح متعه در عصر پیامبر (ص) بوده سپس این حکم نسخ شده است، در حالى که جمعى مى‏گویند این حکم تا آخر عمر پیامبر (ص) بوده و «عمر» آن را نسخ کرده است، حدیث «متعتان کانتا على عهد رسول الله و انا محرمهما و معاقب علیهما:متعة النساء و متعة الحج، دو متعه در عصر پیامبر (ص) وجود داشت و من آنها را تحریم کردم و بر آنها مجازات مى‏کنم!متعه زنان و متعه حج (که نوع خاصى از حج است) » گواه این معنى است. (5)

شک نیست که در این حکم اسلامى در میان روات اهل سنت مانند بسیارى از احکام دیگر اختلاف نظر است، بعضى معتقد به نسخ آن در زمان پیامبر (ص) و بعضى به نسخ آن در زمان خلیفه دوم و گروه اندکى بکلى آن را انکار مى‏کنند، و این گونه اختلافات در مسائل فقهى وجود دارد، ولى فقهاى شیعه در مشروعیت آن اتفاق نظر دارند و مى‏گویند در عصر پیامبر (ص) نسخ نشده و بعد از رحلت آن حضرت نسخ آن غیر ممکن است.

به هر حال ما معتقدیم:

 ازدواج موقت اگر مورد سوء استفاده واقع نشود، پاسخگوى قسمتى از ضرورتهاى اجتماعى در مورد جوانانى است که قادر به ازدواج دائم نیستند، یا مسافرانى که به خاطر کارهاى تجارى و اقتصادى، یا تحصیلى یا جهات دیگر مدتى از خانواده خود دور مى‏مانند و مواردى دیگر از این قبیل و مبارزه با ازدواج موقت راه را براى توسعه فحشا در میان این گروهها باز مى‏کند، مخصوصا در عصر و زمان ما که سن ازدواج دائمى به علل مختلفى بالا رفته و از سوى دیگر عوامل تحریک کننده شهوات، بسیار فراوان است.اگر این راه بسته شود، راه براى فحشا به یقین گشوده خواهد شد.

بار دیگر تکرار مى‏کنیم که :

ما با هر گونه سوء استفاده از این حکم اسلامى، و آن را بازیچه دست هوسبازان قرار دادن، و زنان را به آلودگى کشاندن، شدیدا مخالفیم، ولى سوء استفاده بعضى هوسبازان از قانون نباید موجب جلوگیرى از اصل قانون شود، بلکه باید از سوء استفاده جلوگیرى گردد.

************************

پى‏نوشتها:

1- سوره نساء، آیه 24.

2- تفسیر طبرى، جلد 5، صفحه 9.

3- الدر المنثور، جلد 2، صفحه 140-سنن بیهقى، جلد 7، صفحه 206.

4- مسند احمد، جلد 4، صفحه 436-صحیح بخارى، جلد 7، صفحه 16 و صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 1022 تحت عنوان «باب نکاح المتعه‏» آمده است.

5- این حدیث‏به همین عبارت یا عباراتى شبیه آن از نظر محتوا در سنن بیهقى، جلد 7، صفحه 206 و بسیارى از کتب دیگر آمده است، نویسنده الغدیر، بیست و پنج‏حدیث از کتب صحاح و مسندها نقل مى‏کند که «متعه‏» در شرع اسلام، حلال و در عصر پیامبر (ص) و خلیفه اول و مقدارى از زمان عمر معمول بوده، سپس او در اواخر عمرش از آن نهى کرد (الغدیر، جلد 3، صفحه 332) .


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


   1   2   3   4      >