سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لطایف قرآنی

پنج شنبه 85 آبان 25 ساعت 11:30 عصر

لطایف قرآنی

 وحی شیطانی

شخصی به (ابن عمر) گفت: مختارگمان می کند که به او وحی می شود. ابن عمر پاسخ داد: البته درست می گوید، چرا که خداوند فرموده است:

" و شیاطین به دوستان خود وحی( وسوسه ) می کنند." (انعام /121)

 حاضرجوابی

 کودکی در مکتب خانه برای معلم خود می خواند:

" وَ اِنَّ عَلیکَ الَّلعنَةَ اِلی یومِ الدین : و لعنت تا روز قیامت بر تو خواهد بود."(حجر/35)

و مکرر آیه را تکرار میکرد. معلم عصبانی شد و گفت:

علیک و علی والدَیکَ : بر تو و بر پدر و مادرت باد.

کودک گفت: در این قرآن که من می خوانم( علیک) هست و ( علی والدیک) نیست. آیا آنرا اضافه کنم؟!

 حفظ اموال

از بخیلی پرسیدند: کدام آیه قرآن را بیشتر دوست داری؟

گفت: آیه" اموال خودتان را به دست بیخردان  نسپارید."(نساء/5)

 

 


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


امام صادق (ع) درنگاه دیگران

پنج شنبه 85 آبان 25 ساعت 10:44 عصر

امام صادق در نگاه دیگران

فقها و دانشمندانِ زمان امام صادق(علیه السلام) و همچنین عالمان بعد از او، همگى آن حضرت را به عظمت و برترى علمى و گستردگى دانش ستوده اند.
از آن جمله:1 ـ ابوحنیفه :

 پیشواى مشهور فرقه حنفى، گفته است:«من دانشمندتر از جعفربن محمّد ندیده ام.» و نیز از او نقل شده که گفته است:
«لَوْ لاالسَّنَتانِ لَهَلَکَ نُعمْانُ» یعنى اگر آن دو سال (شاگردى من نزد او) نبود، نعمان هلاک مىشد.
(اسم ابوحنیفه نعمان بن ثابت بوده است).
2 ـ مالک :

 پیشواى فرقه مالکى، گفته است:«مدّتى نزد جعفر بن محمّد رفت و آمد مىکردم، او را همواره در یکى از سه حالت مىدیدم: یا نماز مىخواند یا روزه بود و یا قرآن تلاوت مىکرد، و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند.»

3 ـ ابن حجر هیتمى :

گفته است:«به قدرى علوم از او نقل شده که زبانزدِ مردم گشته و آوازه آن، همه جا پخش شده است .

و بزرگترین پیشوایان (فقه و حدیث) مانند: یحیى بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثورى، سفیان بن عُیَیْنَه، ابوحنیفه، شعبه و ایّوب سبحستانى از او نقل روایت کرده اند .»

4 ـ ابوبحرجاحظ

گوید:«جعفربن محمّد کسى است که علم و دانش او جهان را پرکرده است و گفته مىشود که ابوحنیفه و سفیان ثورى از شاگردان اوست، و شاگردى این دو تن در اثبات عظمت علمى او کافى است.»

5 ـ ابن خلّکان :

مورّخ مشهور نوشته است:«او یکى از امامانِ دوازده گانه در مذهبِ امامیّه، و از بزرگانِ خاندانِ پیامبر است که به علّت راستى و درستى گفتار، وى را صادق مىخواندند. فضل و بزرگوارى او مشهورتر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد. ابوموسى جابربن حیّان طرطوسى شاگرد او بود. جابر کتابى شامل هزار ورق تألیف کرد که تعلیمات جعفر صادق را دربرداشت و حاوى پانصد رساله بود.»

6 ـ شیخ مفید :

می نویسد:«به قدرى علوم از او نقل شده که زبانزد مردم گشته و آوازه آن، همه جا پخش شده است و از هیچ یک از افراد خاندان او، به اندازه او علوم و دانش نقل نشده است.»

شهادت امام صادق (ع) تسلیت

 


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


وهابیت ودیگرمذاهب تسنن

چهارشنبه 85 آبان 24 ساعت 11:44 عصر

 

وهابیت وتفاوت آن بادیگر مذاهب تسنن

 بحث در سه محور :

1 . تاریخچه تفکر و عقاید وهابیت:

عقاید و تفکرات مذهبی که اساس و اصول فرقه‌ وهابیت را می‌سازد قرن‌ها پیش بذر آن بوسیله بعضی از علمایی که خودشان را به مذهب حنبلی، یکی از مذاهب اهل سنت نسبت می‌داده‌اند پاشیده شده و رفته رفته از حوزه فکری پدید آورنده آن تجاوز نموده و بعضی از عوام نیز در دام و حصار این عقاید انحرافی و نفاق‌زا قرار می‌گیرند.
اعتقادات اولیة فرقه وهابیت را مسئله زیارت قبور انبیاء و صلحاء، شفاعت و متوسل به آنان تشکیل داده و از همین جا با سایر مذاهب اسلامی راه‌شان را جدا نموده «این مسائل را اساس توحید و شرک قرار داده و بر همین مبنا همة مسلمین را کافر و مشرک می‌دانند. و سایر اختلافات وهابیت با مسلمین نیز در حقیقت از همین جا ناشی می‌شود.
مبدع پدید‌آورندة اصلی عقاید وهابیت احمدبن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه است که در سال (661 ق) در شهر حران یکی از شهرهای عراق متولد گردید.
[1]

اگرچه چند سال قبل از او در قرن چهارم هجری «ابو محمد بر بهاری» یکی دیگر از علماء حنبلی زیارت قبور را منع کرده بود که از طرف خلیفه عباسی مورد انکار قرار می‌گیرد و در همین قرن چهارم عبدالله بن محمد عبکری حنبلی معروف «به ابن لطه» متوفای 1378 قمری زیارت و شفاعت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را انکار نموده و سفر برای زیارت قبر آن حضرت را سفر معصیت دانست.[2]

 ولکن ابن تیمیه این عقاید حرمت زیارت و طلب شفاعت از پیامبر اسلام و سایر اولیاء را با ضمیمه یک سلسله عقاید و تفکرات جدید دیگر به طور حساب شده و در کتاب‌های متعدد به صورت گسترده و بر محور شرک وتوحید ـ که در حقیقت تمام اعتقادات او از دشمنی با اهل بیت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نشأت گرفته است ـ تدوین نموده و برای اخلاف خودش به جا گذاشت. و در برابر آراء و نظریات ابداع شده و غریب از دین اسلام ابن تیمیه، علماء بزرگ اسلامی اعم از شیعه و سنی هم عصر او و بعد از آن آرام ننشسته و کتاب‌های زیادی را در ردّ عقایداو نوشته‌اند. ابن بطوطه،‌عبدالله بن سعد یافعی، تقی الدین سبکی،ابن حجر مکی، قاضی احنائی هر کدام به ترتیب کتاب‌های بنام تحفة النظار مرآت الجنان، شفاء السقام فی زیارة خیر الانام، جوهر المنظم فی زیارة قبر النبی مکرم و المقالة المرضیه در ردّ عقاید ابن تیمیه نوشته و همچنین ابوحیان اندلسی، کمال الدین زملکانی،‌ابوبکر الحصینی، ابن حجر عسقلانی، شیخ موسوی عبدالعظیم هندی، حافظ ذهبی، هر کدام به سهم خود عقاید و نظرات ابن تیمیه را مردود شمرده و منافات و تضاد آراء او را با اسلام به اثبات رسانده‌اند.[3]

 و بالاخره علمأ اهل سنت به خصوص علماء شافعی مذهب و مالکی مذهب مخالفت‌شان را با ابن تیمیه از حوزه نظر به حوزه عمل برده و چندین بار او را راهی زندان حکام وقت نموده و در سال 728 قمری در زندان می‌میرد.[4]
بعد از مرگ ابن تیمیه شاگرد مخلص او بنام محمد بن ابوبکر معروف به ابن قیم الجوزیه کتاب‌ها و آثار استادش را جمع‌آوری کرده و در ترتیب و تبویت و انتشار آن تلاش‌های پی‌گیر را متحمل شده و خود نیز کتاب‌های متعددی را برای حفظ و دفاع از عقاید استادش نگاشته است.
[5]
بعد از ابن قیم کسی به نام‌ حامی عقاید ابن تیمیه معروف نمی‌باشد و این عقاید همین طور در میان کتاب‌های آنان باقی می‌مانند تا اینکه شخصی به نام محمد بن عبدالوهاب به عنوان مجدّد دین در قرن دوازدهم هجری قمری سر از نجد عربستان درمی‌آورد.
2 . ظهور فرقه وهابیت و حکومت وهابی:

محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان تیهمی به قولی در سال (1111 ق) و بنابر قول دیگر در سال (1115 ق) و (1703 یا 1704 م) در شهر عیینه از شهرهای نجد متولد گردید.[6] او تحصیلات ابتدائی خود را از پدرش فراگرفت و در شهرهای دیگری به تحصیلات خود ادامه داد او در همان اوایل نظرات و عقایدی را درباره دین اسلام مطرح می‌کرد که مورد مخالفت و منازعه پدرش قرار می‌گرفت او بعد از اینکه پدرش در حریمله از دنیا رفت مردم را به سوی عقیده خودش دعوت کرد و به شهری که می‌رفت بعد از اظهار عقایدش مورد تنفر مردم قرار گرفته و از شهر بیرونش می‌کردند. و حتی در شهر حریمله بعد از فوت پدرش مردم قصد کشتن او را کردند و به ناچار از آنجا فرار کرده و به عیینه وطن خودش نزد حاکم آن شهر بنام عثمان بن معمّر می‌رود.[7]

 عثمان از او استقبال می‌کند و شیخ وهابی نیز وفاداری خود را به او نشان داده و او را به تصرّف تمام نجد امیدوار می‌گرداند. و در رابطه با همکاری بین طرفین با هم پیمان و معاهده می‌بندند و لکن این معاهده پایدار نمانده و با تهدید سلیمان بن محمد امیر احساء‌ بعد از اینکه شیخ وهابی اعمالی را با سلیقه اعتقادی خودش مرتکب می‌شود،‌عثمان از ترس اینکه توسط امیر احساء مورد هجوم قرار نگیرد او را از عیینه اخراج می‌کند. و شیخ وهابی در سال (1160 هـ . ق) وارد درعیه شده و با امیر درعیه محمد بن سعود جدّ آل سعود هم ‌پیمان می‌گردد.[8]

 و به این ترتیب نطفه فرقه وهابیت و حکومت مبتنی بر عقاید آن توسط نیروی مذهبی محمد بن عبدالوهاب از یک طرف و نیروی سیاسی و نظامی محمد بن سعود از طرف دیگر در درعیة نجد منعقد می‌گردد. و شخص محمد بن سعود امیر درعیه با محمد بن عبدالوهاب برای دعوت مسلمین به سوی اسلام جدید وهابی و برای قتال و جنگ و کشتن مسلمانان در راه خدا بیعت می‌کند.[9]

و این حکومت با موضع‌گیری خاصی در برابر همه مسلمین به نحوی که گویا پیامبری تازه و جدید در آنجا برای نجات مسلمین مبعوث گردیده است به اطراف و شهرهای مجاور دعوت نامه فرستاد و کم‌کم با کشتارهای بی‌رحمانة مسلمانان و با کمک‌ نیروهای خارجی بالخصوص حکومت انگلیس[10]

در سرزمین عربستان گسترش پیدا کرده و در نهایت تمام جزیرة العرب در تحت سیطرة حکومت آل سعود در می‌آید. که تا امروز این حکومت در نسل‌ آل سعود همچنان ادامه دارد. و فرقه وهابیت و حکومت سعودی‌ها به نحوی درهم آمیخته است که وهابیت اصلاً در حکومت آل سعود تبلور پیدا کرده است و جدای از آن چیزی بنام وهابیت وجود ندارد.
3 . وهابیت و مذاهب اهل سنت:
الف) مذاهب کلامی و اعتقادی:

اهل سنت در نصف اول از قرن دوم به دو فرقه کلامی تقسیم شدند. یکی فرقه اهل حدیث که در اعتقادات و احکام فقهی به ظواهر آیات و روایات تعبد داشتند و لذا برای خداوند تأمل به اعضاء و جوارح بوده و در میان آنان مشبهه و مجسمه نیز پدید آمدند.
در مقابل اهل حدیث، فرقه معتزله وجود داشت که تعقّل و تفکّرگرا بودند. و این دو فرقه دائماً در برابر هم قرار داشتند و با تغییر شرایط در دستگاه خلفأ عباسی گاهی اهل حدیث از حمایت خلفاء برخوردار می‌شد و گاهی معتزله با حمایت خلفاء تقویت شده و اهل حدیث تضعیف می‌گردید.
[11]

 و از زمان متوکل عباسی تا زمان مقتدرعباسی شرایط به نفع اهل حدیث بود و فرقه معتزله تحت فشار سخت قرار داشت تا اینکه ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری از اعتقاد اعتزالی خودش دست برداشته و با توبه و انابه در سلک اهل حدیث داخل می‌شود. و سپس درصدد اصلاح آن برمی‌آید و در نتیجه اصلاحات او فرقه جدیدی بنام فرقه اشعری پدیدار می‌شود.[12]

 و امروز اکثر اهل سنت از عقاید کلامی اشعری متابعت می‌کنند. و فرقه‌های دیگر اهل سنت چندان در بین جامعه اهل سنت حضور ندارند.

ب ) -فقهی :

اهل سنت از جهت فقهی به چهار مذهب تقسیم شده است. که عبارت‌اند از مذهب حنفی که توسط ابوحنیفه نعمان بن ثابت پایه‌گذاری شده است و تمام پیروان این مذهب در مسائل فقهی از فتاوی او تقلید می‌کنند.

 و مذهب دوم مذهب شافعی است که مفتی و مجتهد آن امام ابو عبدالله محمد بن ادریس شافعی است.

و مذهب سوم که با مرجعیت مالک بن انس بوجود آمده مذهب مالکی نام دارد.

 و مذهب چهارم مذهب حنبلی است که امام و پیشوای این مذهب احمد بن حنبل می‌باشد.
اما فرقه وهابیت

 ولو از جمله اهل تسنن بشمار می‌آید و لکن هم در مسائل کلامی با فرقه‌های کلامی اختلاف دارد و هم در مسائل فقهی با مذاهب اربعه دارای اختلافات می‌باشد. در مسائل توحید با همه اهل سنت اعم از فرقه‌های کلامی و فقهی در تضاد بوده بلکه آنان توسط وهابیت بخاطر اعتقادشان به شفاعت، توسل به رسول الله و زیارت آن حضرت تکفیر شده و جان و مال و ناموس آنها برای وهابیون حلال گردیده‌اند. قنوجی در این رابطه می‌گوید:‌در زمان ما اتباع عبدالوهاب که از نجد سر در آورد و بر حرمین مسلط گردیدند و خودشان را منتسب به مذهب حنبلی می‌کردند همه آنان اعتقاد بر این دارند که فقط آنان مسلمان هستند و غیر آنها هر کسی می‌خواهد باشد مشرک‌اند و با این شعار کشتار اهل سنت و علماء آنها را مباح دانستند.[13]
و هیچ کدام از مذاهب اهل سنت وهابی‌ها را در مذهب خودشان قبول ندارند ولو وهابیت خودشان را پیرو مذهب حنبلی می‌دانند لکن حنبلی‌ها هم آنان را نمی پذیرند بلکه علماء مذاهب اربعه حکم به تکفیر وهابیت صادر کرده‌اند. و حتی برادر محمد بن عبدالوهاب بنام شیخ سلیمان بن عبدالوهاب که خود حنبلی مذهب بوده است کتابی بر ردّ محمد بن عبدالوهاب بنام «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیة» نوشته است.
[14]

-------------------------
جهت اطلاعات بیشتر به منابع زیر رجوع شود:
1 . وهابیان، تألیف علی اصغر فقیهی.
2 . اینست همان وهابیت، تألیف محمدجواد مغنیه.
3 . آئین وهابیت، تألیف آیت الله سبحانی.
4 . نقش استعمار در پیدایش وهابیت، تألیف رضا فتح ‌آبادی.

*******************

[1] . الکثیری، سید محمد، السلفیه بین السنة و الامامیة، ص 211، بیروت انتشارات غدیر، اول، 1418 ق.
[2] . فقیهی، علی اصغر، وهابیان، ص 19 و 20، انتشارات اسماعیلیان، دوم، 1364 ش.
[3] . همان، ص 34، و الکثیری، سید محمد،‌السلفیه بین اهل السنة و الامامیه، ص 235 ـ 239، بیروت، انتشارات الغدیر، اول 1418 ق.
[4] . فقیهی، علی‌اصغر، وهابیان، ص 46، مؤسسه اسماعیلیان، دوم، 1364 ش.
[5] . الکثیری، سید محمد، السلفیه بین اهل السنة و الامامیه، ص 303، بیروت، انتشارات الغدیر،‌اول 1418 ق.
[6] . همان، ص 305 و سبحانی ‌جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 4 / 334،‌مؤسسه نشر اسلامی، سوم، 1414 ق.
[7] . مغنیه، محمد جواد، هذی هی الوهابیة، ص 87، دارالحقیقة، دوم، 1414 ق.
[8] . همان،‌ص 88 ـ 90.
[9] . همان.
[10] . فتح آبادی، رضا، نقش استعمار در پیدایش وهابیت، ص 56، انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی، اول 1375.
[11] . سبحانی،جعفر، بحوث فی الملل و النحل، 2 / 5، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، دوم 1411 ق.
[12] . همان، 2 / 22 ـ 23.
[13] . القنوجی، صدیق بن حسن، ابجدالعلوم، 3 / 198،‌دارالکتب العلمیه، 1998 م به نقل از حاشیه ابن عابدین.
[14] . الکثیری، سید محمد، السلفیه، ص 339 ـ 341، بیروت، الغدیر، اول 1418 ق.


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


فمن هی فرقه الناجیه

چهارشنبه 85 آبان 24 ساعت 11:12 عصر

حدیث للرسول (صلى الله علیه وآله) یقول :

( تنقسم أمتی من بعدی 73 فرقة واحدة من هذه الفرق هی الناجیة ) .

فمن هی الفرقة الناجیة وما الدلائل ؟!

روى علماء الحدیث من الشیعة والسنة أن الحبیب المصطفى (صلى الله علیه وآله) قال فی عدة مواطن : ( إنّی مخلّف فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی أهل بیتی وانهما لن یفترقا حتى یردا علیّ الحوض ) , وهذا الحدیث هو المعروف بحدیث الثقلین , بلغ حدّ التواتر , وهو یعدّ وصیّة من رسول الله (صلى الله علیه وآله) إلى أمته , فمن عمل بهذه الوصیة یکون من الفرقة الناجیة , ومن ترک وصیة نبی الاسلام فإلى جهنّم وبئس المصیر .

وربما قال قائل بأن الحدیث روی بلفظ : ( کتاب الله وسنتی ) .

فنقول : إن الحدیث المروی بلفظ ( کتاب الله وسنتی ) ضعیف ضعفه علماء الحدیث .

وعلى فرض صحته , فما هی سنّة رسول الله ؟

ولماذا قال عمر : حسبنا کتاب الله ؟

والجمع بین الحدیثین أولى من طرح أحدهما , حیث یکون الجمع فی علم الحدیث بقبول اللفظین وحمل لفظ : (وسنتی ) عل کون النبی یوصینا بالتمسک بالسنة الحقیقیة المتمثلة بعترته صلوات الله علیهم أجمعین .

وللمزید من الاطلاع نعلمکم بأن حدیث الثقلین بلفظ : ( کتاب الله وعترتی )

رواه أکثر من (18) نفر من الصحابة منهم الامام علی والامام الحسن (علیهما السلام) وأبو ذر وسلمان وجابر , وکذلک من رواته فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) وأم سلمة وأم هانی أخت الامام علی (علیه السلام) , وکذلک رواه المئات من مشاهیر الأئمة فی مختلف القرون .

قال المنّاوی فی فیض القدیر 3/15 : فی هذا الحدیث تصریح بأنهما [ أی : القرآن والعترة ] کتوأمین خلّفهما وأوصى أمته بحسن معاملتهما وإیثار حقهما على أنفسهم والاستمساک بهما فی الدین .

وقال الزرقانی المالکی فی شرح المواهب 7/5 : وأکّد تلک الوصیة فقواها بقوله :( فانظروا بمَ تخلفونی فیهما بعد وفاتی ) , هل تتبعونهما فتسرونی , أو لا فتسیئونی .

والسلام علی من اتبع الهدی


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


ناصبی...

چهارشنبه 85 آبان 24 ساعت 11:2 عصر

مراد از ناصبى چیست؟ آیا شیعیان اهل سنت را ناصبى مى دانند یا خیر؟

جواب اجمالى:

ناصبى به کسى گویند که با اهلبیت (ع) دشمنى داشته باشد و یا به آنها دشنام و ناسزا بگوید و شیعیان به هیچوجه اهل سنت را ناصبى نمى دانند چون آنها هم اهلبیت (ع) را دوست دارند و دشمنان آل محمد (ص) را کافر مى دانند.

جواب تفصیلى:

مقدمه:

براى روشن شدن جواب مقدمةً به نکاتى اشاره مى شود:

آیات:

1ـ قرآن مى فرماید، به چیزى که آگاهى و اطلاع ندارید، اظهار نظر نکنید «لا تفف ما لیس لک به علم...([1])» از آنچه به آن آگاهى ندارى پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل همه مسئوولند «و از آنها در مورد کارهاى که انجام مى دهند و... سؤال  مى شود».

2ـ مساله دوستى اهلبیت (ذوى القربى) و پرهیز از دشمنى آنها، مورد اتفاق فریقین مى باشد، چون هم قرآن بر این مساله تأکید دارد، و هم روایات خود عامه، اما قرآن مى فرماید: «قل لا اسئلکم علیه اجراً اید المودة فى القربى([2])» بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (= اهل بیتم) و هر کس کار نیکى انجام دهد بر نیکى اش مى افزایم. و بعضى آیات دیگر([3]).

اما روایات:

در دو قسمت بعضى از روایاتى را که از طریق عامه نقل شده است بیان مى کنیم.

الف: روایات محبت به اهل بیت(ع)

1ـ زمخشرى از پیامبر (ص) نقل مى کند که فرمود: «الا و من مات على حب آل محمد مات شهیداً([4])» بیدار باشید هر کس بر محبت آل محمد (ص) بمیرد شهید از دنیا رفته... بخشیده شده، توبه کننده مؤمن، از دنیا رفته، و ملک الموت بشارت بهشت مى دهد، و همچون عروسان وارد بهشت مى شود، و در قبر دو تا در براى او او به سمت بهشت باز مى شود و قبرش مزار ملائکه رحمت مى شود([5]).

2ـ پیامبر (ص) فرمود: «معرفة آل محمد (ص) برائة من النار، و حب آل محمد (ص) جواز على الصراط و الولایة لآل محمد (ص) امانٌ عن العذاب([6])» شناخت آل محمد رهایى از آتش جهنم، دوستى آنها گذرنامه ى رد شدن از پل صراط، و ولایت آل محمد (ص) امان نامه اى است از عذاب.

ب: روایات بغض و دشمنى با اهل بیت

1ـ پیامبر (ص) فرمود: «الا و من مات على بغض آل محمد مات کافراً» هر کسى بر بغض آل محمد (ص) بمیرد کافر  از دنیا رفته است، و بوى بهشت به مشامش نمى رسد([7]).

2ـ پیامبر (ص) فرمود: «علىٌ خیر البشر من ابى فقد کفر» على بهترین بشر است هر کس ابا نماید و قبول نکند  کافر  است([8]).

بعد از بیان مقدمه جواب قسمت اول شبهه این است که ناصبى دو تا معنى دارد.

1ـ معناى لغوى که عبارت است از تعب و رنج، بزحمت انداختن، کوشش نمودن (اذا فرغت فانصب همٌّ ناصِبٌ) یعنى غم بارنج، عیش ناصب و زندگى با مشقت است([9]).

2ـ معناى اصطلاحى، به کسانى ناصبى گفته مى شود که دشمنى با اهل بیت (ع) دارند، و یا به آنان دشنام دهد، و یا به یکى از ائمه (ع) دوازدهگانه شیعه دشمنى، و یا دشنام دهد([10])

 این اصطلاح دوم برگرفته از روایات خود اهلبیت (ع)([11]) مى باشد که به چند روایت به عنوان نمونه اشاره مى کنیم:

1ـ ابى بصیر از امام صادق (ع) نقل مى کند که حضرت فرمود: «مُدمِنُ الخمر کعابد و تن، و الناصب لآل محمد شرٌّ منه» شراب خوار مانند بت پرست است و دشمنى با آل محمد (ص) بدتر از شراب خوار است([12]).

2ـ از امام باقر (ع) سؤال شد که آیا زن مؤمنه شیعه مى تواند با ناصبى ازدواج کند فرمود: «لا لانّ الناصب کافرٌ([13])» فرمود: نه، چون ناصبى کافر است.

3ـ در روایت دیگر مى خوانیم «ان الله تعالى لم یخلق خلقاً انجس من الکلب و ان الناصب لنا اهل البیت لا نجس  منه([14])» براستى که خداوند نجس تر از سگ نیافرید، دشمن اهلبیت از سگ بدتر است. از این سه روایت بخوبى استفاده مى شود که مراد از ناصبى دشمن اهلبیت (ع) مى باشد، ضمناً استفاده مى شود که آنها نجسند و کافر، و زن مسلمان نمى تواند با آنها ازدواج کند.

اما قسمت دوم شبهه که شیعیان آیا اهل سنت را ناصبى مى دانند؟

باید گفت: خیر شیعیان اهل سنت را ناصبى نمى دانند چرا که اولا اکثریت اهل سنت (غیر از ناصبى ها) محبت اهلبیت را لازم مى دانند (طبق نص قرآن و روایات خود آنها که قبلا اشاره شد، و شافعى یکى از سران چهار مذهب عامه افتخارش این است «ان کان رفضاً حب آل محمد فلیشهد الثقلان انى رافض([15])» اگر دوستى اهلبیت نشانه رافضى بودن است، جن و انس شهادت دهند که من رافضى «و محب اهلبیت) هستم.

 و ثانیاً خود اهل سنت دشمن و مبغض اهلبیت را کافر مى دانند که قبلا نقل شد، آنگاه چگونه مى توان گفت آنها ناصبى مى باشند و ثالثاً ناصبى ها چنانکه گفته شد، نجس، ذبیحه آنها حرام، و ازدواج با آنها جائز نیست، اما اهل سنت را هیچ عالم شیعى چنین فتواى درباره آنها نداده است، بلکه در رساله ها تصریح به حلیت ذبیحه آنها، جواز ازدواج به آنها، و... شده است و حتى همه علماى شیعه نماز بر جنازه مسلمان را واجب، و دفن و کفن میت مسلمان را لازم مى دانند([16]).

خلاصه ى جواب قسمت اول شبهه

ناصبى یک معناى لغوى دارد. که به معناى رنج و خستگى و کوشش و... مى باشد و یک معناى اصطلاحى دارد که برگفته از روایات اهلبیت (ع) مى باشد و آن اینکه کسى با اهلبیت دشمنى داشته باشد یا به آنها دشنام و ناسزا بگوید.

خلاصه ى جواب قسمت دوم شبهه

به هیچ وجه عامه از نظر شیعیان ناصبى نمى باشند، چون آنها اولا اهلبیت را دوست دارند و ثانیاً دشمنان آل محمد (ع) را کافر مى دانند، و ثالثاً تمام علماى ما فتوا بر جواز ازدواج با آنها، و وجوب دفن و نماز بر میت آنها داده اند.

-----------------------------------------------------

[1]ـ اسراء/36.            [2]ـ شورى/23.                     [3]ـ سباء/47 و فرقان/57.

[4]ـ محمد بن عمر زمخشرى، الکشاف (دار الکتاب العربى، 1407 هـ 1987م) ج4، ص220.

[5]ـ همان مدرک، دنبال حدیث، نقل به صورت تلخیص.

[6]ـ حافظ سلیمانى قندوزى، ینابیع المودة (مکتبة بصیرتى قم) ص22.          [7]ـ کشاف (پیشین) ج4، ص221.

[8]ـ علاء الدین على المتقى، الهندى، کنزل العمال فى سنن الاقوال و الافعال (مؤسسة الرسالة، بیروت، 1405 هـ 1915م) ج11، ص610.

[9]ـ محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن (دفتر نشر الکتاب چاپ دوم، 1404) ص494. کلمه نصب و خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین (مؤسسة نشر اسلامى جامعه مدرسین، چاپ اول، 1414) ص807 کلمه نصب.

[10]ـ رساله توضیح المسائل مراجع عظام، بحث کفر و اقسام آن، و عروة الوثقى، سید یزدى، ج1، بحث کفر (از بحث نجاسات) در بعضى رساله ها مساله 117 ـ بعضى 113 ـ بعضى 111.

[11]ـ بعضى از لغویین نواصب را معنى نموده، "گروهى که با امیر المؤمنین دشمنى دارد"، ظاهراً بر گرفته از روایات باشد، احمد سیاح ـ فرهنگ جامع عربى فارسى (کتابفروشى اسلام، چاپ هشتم، ج4، ص270، ماده نصب.

[12]ـ محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعه (دار احیاء التراث، لبنان) ج18، ص559، ح12.

[13]ـ همان، باب 10، من ابواب ما یحرم من النکاح، حدیث 15.              [14]ـ همان، ج1، ص159، ح5.

 [15]ـ سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور (دار الکتب الاسلامیة، سى و هفتم، 1376) ص64.

[16]ـ رساله علمیه تمام مراجع، بحث نماز بر میت.

***


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


بدعت وسنت در ...

چهارشنبه 85 آبان 24 ساعت 10:46 عصر

معناى بدعت در دین و سنت پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله) چیست؟

جواب اجمالى:

بدعت قائم به سه امر است.

1ـ داخل کردن حکم یا عقیده اى در دین چه به زیادت باشد و یا نقصان.

2ـ این کار همراه با اشاعه و دعوت و ابلاغ به دیگران باشد نه انجام کارى به تنهائى و پنهانى.

3ـ هیچ دلیلى خاص یا عامى در دین بر جواز آن دلالت نکند.

جواب تفصیلى:

قرآن به عنوان معجزه الهى به دست خاتم انبیاء حضرت محمد (ص) بر مردم عرضه شد که جامع تمام ابعاد و شئون زندگى انسان است، ولى چون قرآن به صورت کلى به بیان مطالب پرداخته و داراى متشابهات زیادى است، پیامبر اسلام (ص) به عنوان قرآن ناطق با سیره قولى و عملى خود به تبیین و تفسیر آن پرداخته و راه هدایت را بر مسلمین هموار نموده است، ولى در طول تاریخ عده اى به انگیزه هاى گوناگون از جمله طمع مال و ثروت و پیروى از هواى نفس انحرافاتى در دین ایجاد کرده اند که شناختن حق و حقیقت را با مشکل مواجه کرده است، لذا وظیفه عالمان و حافظان دین و متدینان، باز شناختن راه از چاه و نشان دادن راه هدایت به عامه مردم است.

در ادامه به تبیین و توضیح معناى سنت پیامبر (ص) و بدعت در دین مى پردازیم:

سنتّ:

سنّت از ماده «سنن» به معناى طریق، راه و سیره است([1])،

و در اصطلاح مسلمین عبارت است از «آن چه پیامبر (ص) به آن امر کرده و یا از آن نهى کرده و یا انجام آن را نیکو دانسته، اعم از قول پیامبر (ص) یا فعل او و یا تقریر او([2])»،

 پس در حقیقت سنت همان اوامر و نواهى رسول گرامى اسلام (ص) است. در تعریفى که بیان شد معناى قول و فعل روشن است، اما تقریر به این معناست که آن حضرت (ص) عمل و کار مسلمانى را ببیند و از آن کار نهى نکند که در حقیقت با سکوت خود به صحت و جواز آن اقرار نموده است([3]).

سنت به معنایى که گفته شد یکى از منابع مهم فقهى مسلمین است که از نظر حجیت و اعتبار در ردیف قرآن قرار دارد، چرا که خداوند مى فرماید: «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى([4])»; پیامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید، آن چه مى گوید چیزى جز وحى نیست.

 همچنین مى فرماید: «لقد کان لکم فى رسول الله اسوةٌ حسنة([5])» مسلماً براى شما در زندگى، رسول خدا سرمشق نیکویى است.

بدعت:

بدعت در مقابل سنت از ریشه «بدع» به معناى «ابتداء الشیىء و صُنعه لاعن مثال([6]); ایجاد و ساختن هر چیزى که قبلا نبوده و مثلى ندارد».

 اما در اصطلاح مسلمین و اهل فن عبارت است از «آن چه که بعد از پیامبر (ص) در دین حادث شده و هیچ نصى (از کتاب و سنت) در مورد آن وجود ندارد و همچنین داخل در هیچ یک از عمومات هم نیست([7])».

 در تعریفى دیگرى آمده: «آن چه در دین حادث شود و هیچ اصلى در دین بر آن دلالت نکند، بدعت نامیده مى شود([8])».

از تعاریفى که براى بدعت بیان شده و همچنین از کلمات بزرگان، روشن مى شود که بدعت قائم به سه امر است و به عبارت دیگر سه قید حتمى دارد:

1ـ داخل کردن حکم یا عقیده اى در دین چه به زیادت و چه به نقصان.

2ـ این کار همراه با اشاعة و دعوت و ابلاغ به دیگران باشد، نه انجام کارى به تنهایى و خلوت.

3ـ هیچ دلیل خاص یا عامى در دین دلالت بر جواز آن کار نکند([9]).

نکته مهمى که در مورد بدعت باید متذکر شویم این است که بعضى از اهل سنت بدعت را به خوب و بد، تقسیم کرده اند در حالى که بدعت به معنایى که بیان شد امرى مذموم و حرام است، پس چنین تقسیمى در معناى بدعت صحیح نیست، البته بدعت به معناى لغوى که شامل امور دینى و غیر دین مى شود، قابل چنین تقسیمى است ولى بدعت به معناى اصطلاحى  آن قابل چنین تقسیمى نیست، پس کسانى که چنین تقسیمى را بیان کرده اند در واقع بین معناى لغوى و اصطلاحى آن خلط کرده اند.

---------------------------------

[1]ـ طریحى، مجمع البحرین، ذیل کلمه «سنن».

[2]ـ ابن اثیر، النهایة، ذیل کلمه سنن و ابن منظور، لسان العرب، ذیل کلمه «سنن».

[3]ـ علامه عسکرى، معالم المدرسین، مؤسسة البعثة، ج2، ص16.

[4]ـ نجم/3و4.                        [5]ـ احزاب/21.

[6]ـ ابن فارس، معجم مقایسس اللغة، ذیل کلمه «بدع».

[7]ـ علامه مجلسى، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربى، ج74، ص202.

[8]ـ جعفر سبحانى، البدعة، مؤسسة امام صادق (ع)، قم، ص3 (به نقل از فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، ج17، ص9).

[9]ـ البدعة، همان، ص31.

والسلام


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


مزاح ..

سه شنبه 85 آبان 23 ساعت 11:27 عصر

برخى از مزاحهاى پیامبرص و امیرمؤ منان ع
روایت شده :

که حضرت رسول صلى علیه و آله از پشت سر بعضى از اشخاص مى آمد بطورى که او نفهمد و دستهاى مبارک خود را بر چشمان او مى گذاشت که او را امتحان کند و بدینوسیله مزاح مى نمود.
و نیز نقل شده است که:

 آن حضرت با پسر عمویش امیر المؤ منین على علیه السلام رطب مى خورد و هسته هاى رطب را پیش حضرت على علیه السلام مى گذاشت ، پس وقتى از خوردن فارغ مى شدند، همه هسته ها در پیش حضرت
على علیه السلام بود، آن حضرت مى فرمود: یا رسول الله علیه و آله پرخور آن است که ، رطب ها و هسته ها را با هم بخورد.


و از مزاحهاى آن حضرت است که پیره زنى از انصار گفت : یا رسول الله براى من دعا کن که خدا مرا بیامرزد، آن حضرت صلى الله علیه و آله فرمود: آیا نمى دانى که پیره زنها داخل بهشت نمى شوند؟ پیره زن فریاد کرد، پیامبر خدا صلى علیه و آله تبسم فرمود و به آن پیره زن فرمود: آیا فرمایش خدا را در قرآن نخوانده اى ؟
(( ((انا انشانا هن انشاء فجعلنا هن ابکارا عربا اترابا)). ))

یعنى ما آنها را (زنها را دوباره ) ایجاد مى کنیم و آنها را باکره مى گردانیم ، و آنها را شوهر دوست و همسال قرار مى دهیم .


و نیز روایت شده :

 که زنى به پیامبر اکرم (ص ) رسیده ، و حاجتى مربوط به شوهرش داشت ، حضرت فرمود: شوهر تو کیست ؟ آن زن گفت : فلانى است ، آن حضرت فرمود: آنکه در چشمش سفیدى است زن گفت : نه ، حضرت (ص ) فرمود: چرا، پس آن زن با شتاب به پیش شوهر خود رفت و در چشمش دقت مى کرد، شوهرش گفت : چه کار دارى ؟ زن گفت : پیامبر خدا(ص ) به من خبر داده که در چشم تو سفیدى است شوهرش گفت : آیا نمى بینى که سفیدى چشم من بیشتر از سیاهى آن است ؟.
و نیز نقل است :

 که مردى زنى داشت که با هم نزاع و دعوا مى کردند وقتى زن دعوا را شروع مى کرد مرد، بلند مى شد و با او...
زن گفت : واى بر تو، هر وقت دعوا کنیم ، شفیعى را مى آورى که قدرت بر رد او ندارم

و روایت شده :

که مردى به خدمت امیر المؤ منین على علیه السلام رسید، و به او عرض کرد: زنى دارم که هر وقت به نزدیک او مى روم ، مى گوید: مرا کشتى مرا کشتى ، حضرت فرمود: او را با این کارت بکش ، گناهش به گردن من

ای ول

 


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


عصمه الائمه

دوشنبه 85 آبان 22 ساعت 9:9 صبح


عصمه الائمه
*****
الاشکال :

على الشیعه بانهم یعتقدون بعصمه الائمه من اهل البیت علیهم السلام .

 الجواب :
یعتقد الشیعه الامامیه باشتراط العصمه فى الامام المنصوب من اللّه تعالى , ومما یدل علیه قوله تعالى فى ابراهیم : ( انى جاعلک للناس اماما قال ومن ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین ) سوره البقره ـ آیه 124

و قال تعالى : ( و من یتعد حدود اللّه فقد ظلم نفسه ) سوره الطلاق ـ آیه 1

و قال تعالى : ( و من یتعد حدود اللّه فاولئک هم الظالمون ) سوره البقره ـ آیه 229

 فالعصمه شرط فى الامامه والالهیه , وقد انحصرت العصمه فى الامه بعد رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم فى الائمه الاثنى عشر علیهم السلام للاجماع على عدم عصمه غیرهم , ودلاله آیه التطهیر على عصمه على والحسن والحسین : و دلاله النصوص الماثوره عن رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم على عصمه جمیع الائمه الاثنى عشر علیهم السلام .
قال اللّه تعالى : ( انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا ) سوره الاحزاب ـ آیه 33

وقد دلت الایه الشریفه على عصمه اهل البیت : فان اراده تطهیرهم اراده تکوینیه لا محاله , اذ الاراده التشریعیه بالطهاره عن الرجس بمعنى التکلیف بالطهاره لا یختص باهل البیت , بل یعم جمیع المکلفین . مضافا الى ان الاراده التشریعیه تتعلق بفعل المکلف , وقد تعلقت الاراده فى الایه بفعل اللّه سبحانه و تعالى و هو : اذهابه للرجس عنهم و تطهیرهم منه . و اراداته تعالى التکوینیه لا تتخلف عن المراد , فقد قال عز من قائل ( انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون ) سوره یس ـ آیه 82 .
ومن البدیهى ایضا انه لیس المراد من الرجس الرجس البدنى الظاهرى , بل الرجس الباطنى من الشرک والکفر والشک ودنس الذنوب والمعاصى وکل ما یعد رجسا .
( فان قلت ) یحتمل ان یراد من التطهیر انه تعالى غفر ذنوبهم .
( قلت ) ان المغفره لا تطهر الدنس الحادث فى نفس العاصى , بل توجب رفع العقوبه عنه , ضروره ان مغفره المعصیه لا توجب انقلابها عما وقعت علیه . هذا مضافا الى ان مغفره الذنب لا تکون الا بعد تحققه , فالمذنب عند صدور الذنب منه غیر مطهر , والایه دلت على التطهیر الشامل

اللهم صل علی محمدوآل محمد


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


اثم عائسه وحفصه ...

یکشنبه 85 آبان 21 ساعت 11:28 عصر

اثم عائشه و حفصه
السئوال :
اتهام الشیعه بانهم یحکمون بکفر عائشه وحفصه زوجتى النبى صلى اللّه علیه و آله و سلم , و یستدلون بالایه النازله فى حقهما فى سوره التحریم , مع انها لا تدل على ذلک .
الجواب :
ان الشیعه لا یحکمون بکفر عائشه وحفصه , وانما یحکمون بمعصیتهما الکبیره و مخالفتهما امر اللّه تعالى وامر رسوله صلى اللّه علیه وآله , و تدل على ذلک الایه النازله فى حقهما فى سوره التحریم ( ان تتوبا الى اللّه فقد صغت قلوبکما , وان تظاهرا علیه فان اللّه هو مولاه وجبریل وصالح المومنین والملائکه بعد ذلک ظهیر ) سوره التحریم ـ آیه 4

قذف حفصه و عائشه
السئوال :
اتهام الشیعه بانهم یسبون امهات المومنین , خاصه عائشه وحفصه , وینسبون الیهما الفاحشه والعیاذ باللّه .
الجواب :
هذا بهتان عظیم , و متى نسب الشیعه عائشه و حفصه الى الفحشاء ؟ بل انما انکروا علیهما معصیتهما اللّه و رسوله , و حکموا بمعصیتها و مخالفتهما امر اللّه تعالى و امر رسول صلى اللّه علیه و آله , و تدل على ذلک الایه النازله فى حقهما فى سوره التحریم - 4 ( ان تتوبا الى اللّه فقد صغت قلوبکما , و ان تظاهروا علیه فان اللّه هو مولاه و جبریل و صالح المومنین و الملائکه بعد ذلک ظهیر ) 0 و انکروا على عائشه انها شجعت طلحه و الزبیر على نکث بیعتهما لعلى علیه السلام , و جمعت انصارا من المنافقین , و رکبت على جمل و خرجت مع طلحه و الزبیر على امیرالمومنین علیه السلام , و حاربوه فى حرب الجمل المعروفه , و کانوا له ظالمین 0


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


تصویر قیامت درسوره تکویر

جمعه 85 آبان 19 ساعت 7:57 صبح


 

تصویرقیامت درسوره تکویر

----------------------------
به نام خداوند رحمتگر مهربان


و آنگاه که کوهها به رفتار آیند

و آنگه که ستارگان همی ‏تیره شوند

آنگاه که خورشید به هم درپیچد


وقتى شتران ماده وانهاده شوند

و آنگه که وحوش را همى ‏گرد آرند

دریاها آنگه که جوشان گردند

و آنگاه که جانها به هم درپیوندند

پرسند چو زان دخترک زنده به‏ گور

به کدامین گناه کشته شده است

و آنگاه که نامه ‏ها زهم بگشایند

و آنگاه که آسمان زجا کنده شود

و آنگه که جحیم را برافروزانند

و آنگه که بهشت را فرا پیش آرند

هر نفس بداند چه فراهم دیده

نه نه سوگند به اختران گردان

کز دیده نهان شوند و از نو آیند

سوگند به شب چون پشت گرداند

سوگند به صبح چون دمیدن گیرد

که [قرآن] سخن فرشته بزرگوارى است  

اللهم انی اسئلک الامان یوم لاینفع مال ولابنون



نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


<      1   2   3   4   5   >>   >