صحابه و تبرک
گفته می شود چرا به آثار بزرگان (معصومین ،...) تبرک می جوئید، این شرک است ؟
بهترین دلیل برتبرک، تبرک صحابه است به آثار پیامبر(ص)، که امری فراگیر ورایجی بوده وصحابه به لباس وآب وضوی پیامبر(ص) و..تبرک می جستند وپیامبر(ص)،آنهارا از اینکار نهی نفرمودند.
ببینید عبارات موجود درصحاح را:
تبرک به لباس پیامبر(ص) :
بخارى در کتاب آداب، در باب «حسن خلق و سخاوت»، از سهل بن سعد روایت کرده که گفت:
«یکى از بانوان مسلمان، ردایى براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آورد. سهل به اصحاب گفت: مى دانید این ردا چیست؟ پاسخ دادند: عبایى است که حاشیه اش در آن بافته شده است. آن زن گفت: یا رسول الله این را آورده ام تا شما به تن کنید. پیامبر(صلى الله علیه وآله) که به آن نیازمند بود، آن را گرفت و پوشید، یکى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله)آن عبا را در تن پیامبر(صلى الله علیه وآله) دید و گفت: چه زیباست! آن را به من بدهید در بر کنم! پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: مانعى ندارد. همین که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مجلس حرکت کرد، یاران آن مرد را نکوهش کردند و گفتند: کار خوبى نکردى و لباسى را که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آن نیازمند بود از او درخواست کردى، در حالى که مى دانستى اگر از پیامبر(صلى الله علیه وآله)چیزى طلب کنند، بخل نخواهد ورزید. آن مرد گفت: مى خواستم به وسیله آن متبرّک شوم; چرا که با بدن پیامبر تماس داشته و بعداً کفن من شود.»
این حدیث را بخارى در باب «جنائز» و آماده ساختن کفن، آورده است. آن مرد صحابى، که پیراهن را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) درخواست کرد، به گفته ابن حجر، عبدالرحمان بن عوف و به گفته بعضى، سعد بن ابى وقاص بوده است.
علاّمه شیخ حسین مخلوف، مفتى پیشین دیار مصر در کتاب خود «فتواهاى شرعى و بحث هاى اسلامى» بعد از آنکه از غسل دادن جنازه زینب دختر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) سخن گفته مى نویسد:
«پیامبر(صلى الله علیه وآله) به زنانى که عهده دار غسل وى بودند، دستور داد که پس از غسل، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مطلع سازند. همین که غسل او تمام شد و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) خبر دادند، رداى خود را به آنها داد تا بر بدنش بپوشانند و سپس کفن کنند.»
نامبرده پس از ذکر این روایت مى نویسد:
«پیامبر(صلى الله علیه وآله) رداى خود را به آن ها دادند و گفتند بدن زینب را با آن بپوشانند تا از برکت وجود مبارک آن حضرت، به وسیله لباس بهره مند شود و در آغاز به آنها نداد بلکه پس از غسل داد تا فاصله اى نباشد و پس از تماس لباس با بدن پیامبر(صلى الله علیه وآله) بلافاصله به بدن او پوشانده شود و تأثیر خود را بگذارد و این نشانه محبت و علاقه و مهربانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت به دخترش مى باشد.»
سپس مى افزاید:
«این عمل پیامبر(صلى الله علیه وآله) دلیلى است بر مشروعیت تبرّک به آثار صالحان.»
1 ـ بخارى در صحیح، باب «خاتم نبوّت» به اسناد خود از جعید بن عبدالرحمان روایت مى کند که گفت:
«خاله من شرفیاب محضر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) شد. مرا با خود برد و عرض کرد: اى پیامبر خدا، فرزند خواهرم آسیب دیده است (و شفاى او را مى خواهم)، آن حضرت دست بر سر من کشید و دعا کرد و براى من خیر و برکت خواست و وضو گرفت و من از آب وضوى آن حضرت نوشیدم...»
از گفته این صحابى که مى گوید: از آب وضوى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نوشیدم، مى توان براى مشروعیت تبرک استفاده کرد.
2 ـ همچنین بخارى در باب «صفات پیامبر» روایتى را از قول «ابى جحیفه» آورده که گفت:
«پیامبر در ابطح بود و براى آن حضرت خیمه اى سرپا کرده بودند، در این حال بلال اذان نماز را سرود و سپس مانده آب وضوى پیامبر را آورد، مردم هجوم آورده آن را گرفتند (و بدان تبرک جستند) ».
بخارى این حدیث را در جاى دیگر کتاب خود در باب «جواز استعمال آبِ وضوى غیر» آورده است.
3 ـ و نیز بخارى در کتاب «لباس» به اسناد خود از «ابوجحیفه» آورده که گفت:
«پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را درخیمه اى سرخ رنگ، که ازپوست تعبیه شده بود، زیارت کردم. بلال را دیدم که آب وضوى آن حضرت را همراه دارد و مردم براى تبرک به آن، با یکدیگر مسابقه مى دادند، آن را به بدن خود مى مالیدند و کسانى که به آن آب دسترسى نداشتند رطوبت دست دیگرى را مى گرفتند وبه آن تبرک مى نمودند».
از جمله موارد، تبرک اصحاب به نیم خورده آب آشامیدنى و یا آبى بود که آن حضرت دست هاى مبارک خود را در آن شستشو داده بود و تبرک به ظرف هایى که از آن آب مى نوشید.
1 ـ بخارى و مسلم در صحیح، از ابوموسى اشعرى روایت کرده اند که گفت:
«پیامبرگرامى(صلى الله علیه وآله) در منزل جِعرانه ـ میان مکه و مدینه ـ بودند و من شرفیاب محضرآن حضرت بودم، بلال نیز حضورداشت. مرد اعرابى خدمت پیغمبر(صلى الله علیه وآله)آمد و عرض کرد: آیا به وعده اى که به من داده اید وفا مى کنید؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) پاسخ داد: تو را بشارت مى دهم. عرض کرد: بیش از بشارت، بفرمایید. پیامبر(صلى الله علیه وآله) با حالى شبیه خشمگین روبه ابوموسى و بلال کرد و گفت: او بشارت مرا رد کرد! شما بشارت را بپذیرید. گفتند: پذیرفتم. آنگاه قدح آبى را طلبیدند و دست هاى خود را در آن شستند و با آب دهان خود تبرک نمودند و فرمودند: از این آب بنوشید و به صورت وگردن خود بمالید. آنها قدح را گرفتند. امّ سلمه از پشت پرده صدا زد: «مقدار باقیمانده آن را به مادرتان بدهید. آنها بخشى از آن را به وى دادند.»
این روایت را بخارى در کتاب «مغازى» در غزوه طائف آورده و مسلم در کتاب «فضائل صحابه»، ضمن احوالات ابوموسى اشعرى ذکر کرده است.
2 ـ امّ ثابت، کبشه دختر ثابت خواهر حسان بن ثابت مى گوید:
«پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) بر ما وارد شد. از مشگى که آویزان کرده بودیم در حالت ایستاده آب نوشید. من از جاى برخاستم و آن قسمت را که پیامبر با دهانشان تبرک نموده بودند بریدم.
ترمذى مى گوید: این روایت، نیکو و صحیح است.
شارح این حدیث، مؤلف کتاب «ریاض الصالحین» مى نگارد:
«آن قسمت از مشگ را که با دهان پیامبر(صلى الله علیه وآله) تماس داشته، به این منظور جدا کرده که براى همیشه نگهدارد تا از بین نرود و به جایگاه دهان آن حضرت تبرک جوید. بدینگونه، صحابه به آشامیدن باقیمانده ظرف آشامیدنى پبغمبر(صلى الله علیه وآله) اصرار مىورزیدند.»
3 ـ در صحیح بخارى، کتاب «نوشیدنى ها»، باب اول، ذیل عنوان «نوشیدن از ظرف آب پیامبر(صلى الله علیه وآله)» از قول عبدالله بن سلام آورده، که گفت:
«به ابى برده گفتم: آیا نمى خواهى از ظرفى که پیامبر از آن آب نوشیده است، تو را آب دهم؟»
و نیز بخارى در همین باب به اسناد خود از قول سهل بن سعد ساعدى(رحمه الله) حدیثى را نقل کرده که در بخشى از آن چنین آمده است:
«پیامبر(صلى الله علیه وآله) در سقیفه بنى ساعده حضور پیدا کرد و نشست و یاران شرفیات محضر او شدند. آن حضرت رو به سهل کرده، فرمود:
اى سهل، براى ما آب خوردن بیاور. سهل قدحى را آورد و از آن به آنها آب داد.»
ابوحازم گوید:
«سهل این قدح را آورد و ما با نوشیدن آب از آن، تبرک نمودیم چرا که پیامبر(صلى الله علیه وآله)از آن نوشیده بود.»
سپس مى افزاید:
«بعدها عمر بن عبدالعزیز از سهل خواهش کرد که آن قدح را به او هدیه کند و او آن را به وى بخشید.»
مسلم نیز این روایت را در کتاب «آشامیدنى ها» آورده است.
قرطبى در «مختصر بخارى» گوید:
در برخى نسخه هاى قدیمىِ بخارى چنین آمده است:
ابو عبدالله بخارى گفت: آن قدح را در بصره دیدم و از آن آب نوشیدم; از جمله اموال موروثى نضربن انس بود که به هشتصد هزار خریدارى شده بود...»
بخارى در باب «شرب مبارک» با اسناد خود از جابر بن عبدالله انصارى روایت کرده که گفت:
«همراه پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودم، وقت نماز عصر رسید و جز اندکى آب نداشتیم، آن را در ظرفى ریخته نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آوردیم، آن حضرت دست خود را در آن آب نهاد و انگشتان خود را گشود و گفت: بشتابید به وضو! و برکت از خدا است.
در این حال دیدم که از میان انگشتان دست پیامبر(صلى الله علیه وآله) آب جارى شد و همه از آن آب وضو گرفتند و نوشیدند و من نیز سیر نوشیدم و مى دانستم که این مایه برکت خواهد بود.»
«سالم بن ابى جعد» گوید:
«از جابر پرسیدم آن روز شما چند نفر بودید؟ پاسخ داد: هزار و چهار صد نفر بودیم.»
تبرک به موی پیامبر (ص) :
در صحیح مسلم در ترجمه ابوایّوب انصارى، این عبارت آمده است،که سعید بن مسیب گوید:
«ابوایّوب از محاسن پیغمبر(صلى الله علیه وآله) تعدادى با خود داشت. سعید به او گفت: با داشتن موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگز درد و رنج نخواهى دید.»
و نیز مسلم از قول «ثابت بنانى» روایت کرده که انس بن مالک یک تار موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به او داد و گفت:
«چون وفات کردم، آن را زیر زبان من بگذار و من چنین کردم و او را به خاک سپردند.»
بخارى در صحیح، در خلال کتاب وضو، ذیل عنوان: «آبى که از موى انسان تراوش مى کند» به اسناد خود از ابن سیرین نقل کرده که گوید:
«به عبیده گفتم: تعدادى از موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد ماست که به وسیله انس یا خاندان او به دست ما رسیده است. او گفت: اگر یک تار موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد من باشد بیشتر دوست دارم تا اینکه همه دنیا و ثروتش را داشته باشم.»
تبرک به جایگاه جلوس ونماز پیامبر(ص) :
بخارى در صحیح، در خلال کتاب وضو، ذیل عنوان: «آبى که از موى انسان تراوش مى کند» به اسناد خود از ابن سیرین نقل کرده که گوید:
«به عبیده گفتم: تعدادى از موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد ماست که به وسیله انس یا خاندان او به دست ما رسیده است. او گفت: اگر یک تار موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد من باشد بیشتر دوست دارم تا اینکه همه دنیا و ثروتش را داشته باشم.»
بخارى در کتاب نماز آورده است:
«عتبان بن مالک از آن حضرت درخواست کرد که در محلى از خانه او نماز بگزارد تا آنجا را مصلاّى نماز قرار دهد; زیرا به دلیل ضعف بینایى و بیم سیل نمى توانست در مسجد نبوى حاضر شود، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خانه او آمد و گفت: دوست دارى در کدام نقطه نماز بخوانم، او به نقطه اى از خانه اش اشاره کرد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آنجا نماز خواند و جمعى به آن حضرت اقتدا کردند.»
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی