جوان وخودوخودباوری
گرچه در تکوین شخصیت و پیشرفت آدمى، برخوردارى از همه فضیلتهاى اخلاقى و خصلتهاى شایسته انسانى نقش مؤثرى دارند ولى برخى از این خصلتها، بویژه در قسمتى از دورههاى زندگى بسیار سرنوشتساز هستند. به عنوان مثال، در دوره جوانى به دنبال شکوفایى استعداد و توانایىهاى بالقوه فرد، ضرورت تصمیمگیرىهاى بسیار مهم، که گاهى مسیر زندگى نهایى انسان را در طول زندگى او مشخص مىکند، پیش مىآید. در چنین شرایطى، برخوردارى از خصلت والاى خودباورى زمینه سعادت و موفقیت او را در تمام عرصههاى زندگى تضمین مىکند. چه، جوان در سایه تحقق خودباورى است که به این اطمینان مىرسد که اگر از مجموعه استعدادها و توانمندىهایى که دارد به طور مناسب بهرهبردارى نماید; به اهداف و آرزوهایى که دارد مىتواند دسترسى پیدا کند. این احساس توانمندى و خودباورى، از او شخصیتى فعال و خلاق و امیدوار و... مىسازد. و او را در برخورد با مشکلات و گرفتارىها از دچار شدن به یاس و ناامیدى رهایى مىبخشد. براى روشن شدن اهمیت این موضوع به اختصار ابعاد مختلف مساله خودباورى در این مقال مورد بررسى قرار مىگیرد:
خودباورى اصطلاحى است که امروزه در جامعهشناسى، روانشناسى و علوم تربیتى به کار مىرود و منظور از آن یک حالت مثبت روحى و روانى است که در نتیجه احساس ارزشمندى در نفس انسان پدید مىآید و او را آماده مىسازد تا از طریق بهرهگیرى از لیاقتها و توانمندىهایى که دارد به انجام وظایفى که برعهده اوست قیام نماید و در این راه، از مشکلات و موانعى که پیش مىآید هراسى به دل راه ندهد. از این حالت روحى در فرهنگ اسلامى با تعابیرى چون علو همت، مناعت طبع، اعتماد به نفس، عزت نفس و... یاد مىشود. در واقع، خودباورى، باور به استعدادها، توانایىها و نیروهاى نهفته فطرى درونى است که با اتکاء به آن، مىتوان به اهداف موردنظر در زندگى رسید و به آنان جامه عمل پوشاند. و مرحله عالى خودباورى، شکوفایى همه استعدادهاى بالقوه فرد است.
روشن است که اولا، این کیفیت نفسانى با نفس محورى فرق دارد. چون در نفس محورى، انسان خود را تابع گرایشهاى نفسانى مىسازد و از طریق تبعیت از خواستهاى حیوانى نفسى، گرفتار امراضى چون کبر و غرور و نخوت مىشود و در نتیجه، هستى خویش را به پرتگاه سقوط مىکشاند و از طریق غرقشدن در شهوات، به مرتبه حیوانیتبلکه پایینتر از آن سقوط مىکند. اما در خودباورى، از طریق خودشناسى و کشف استعدادها و توانمندىهاى خود، به احساس عجز و ناتوانى در مقابل سختىها و گرفتارىها غلبه مىکند و پلههاى پیشرفت و تعالى را یکى پس از دیگرى پشتسر مىگذارد.
ثانیا، هرگز خودباورى برخلاف نفس محورى، در برابر و در عرض اعتماد و توکل به خدا واقع نمىشود. بلکه این امر در طول اعتماد به خدا و در مقابل اعتماد به غیر است. به اصطلاح، یک ارزیابى واقعبینانه از توانایىهاى خود است تا با آگاهى و شناخت کامل از آنها، در مسیر تعالى و پیشرفت، بهرهبردارى لازم به عمل آید و اینگونه نباشد که انسان در برآوردن نیازها و انجام وظایفى که برعهده اوست، چشم به دیگران دوخته و از توانمندىهاى خود غافل شود. به تعبیر اقبال لاهورى:
همچو آیینه مشو محو جمال دگران...
از دل و دیده فرو شوى خیال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران
1. خودباورى انسانى:
اولین گام در خودشناسى، دستیافتن به این باور است که هر فردى به لحاظ اینکه انسان آفریده شده است، فراتر از سایر موجودات از یک سلسله ویژگىهاى برتر نظیر استعداد و ظرفیت و زمینه رشد فراوانى برخوردار است که اگر او به عنوان انسان از توانمندىهایى که دارد به نحو صحیح استفاده کند، مىتواند به مقام خلیفةاللهى برسد مسجود ملائکه واقع شود. در مقابل، اگر در اثر غفلتها و غرق شدن در لذائذ دنیوى و فراموش کردن منزلت واقعى خویش، دچار خودباختگى شود و از ارزشهاى انسانى و گرایشهاى متعالى تهى گردد، ماهیتحیوانى یا پستتر از آن پیدا مىکند. (1)
2. خودباورى اعتقادى:
هر فردى در زندگى با یک سلسله اعتقادات قلبى و ایمانى زندگى مىکند که این اعتقادات هویت فکرى و فرهنگى او را شکل مىدهند. بر این اساس، نظام زندگى هر فرد مسلمانى در چارچوب آموزههاى دین مبین اسلام معنى و مفهوم مىیابد. چرا که ما معتقدیم دین اسلام کاملترین برنامهاى است که از طریق به کار بستن آن، انسان به سعادت دنیوى و اخروى دست مىیابد. بنابراین، یک جوان مسلمان موظف است پس از کسب آگاهىهاى لازم، از کم و کیف این برنامه انسانساز و نیز یقین پیدا کردن به حقانیت آن زندگى خود را به گونهاى تنظیم کند که تمام تلاشهاى او در بستر دین سامان پیدا کند و در نهایت، به این باور برسد که رشد و کمال واقعى او جز در بستر احکام و مقررات دینى میسر نیست.
3. خودباورى ملى:
هر ملتى داراى فرهنگ و تمدن خاصى است که در طول قرون متمادى در سایه تلاشهاى نخبگان آن شکل مىگیرد. خودباورى ملى، در مقابل از خودبیگانگى و خودباختگى ملى مطرح مىشود. گاهى افراد یک جامعه در اثر ناآگاهى و یا تحت تاثیر تبلیغات سوء و جذاب دشمنان، به سنت و باورهاى ملى و فرهنگى خود پشت مىکنند و از نمادها و ارزشهاى رایج در جوامع دیگر پیروى و تقلید مىکنند. این کار به تدریج، راه نفوذ و تسلط همه جانبه بیگانگان را در عرصههاى مختلف آن جامعه هموار مىسازد. در نهایت، کیان و استقلال آن جامعه را با خطر جدى مواجه مىسازد. در تاریخ جوامع اسلامى به نمونههاى زیادى از اینگونه جامعهها برمىخوریم. ترکیه دوران آتاترک و حتى ترکیه امروز در مقابل غرب، و ایران دوره رضاخان و بسیارى از جوامع دیگر، مصداق روشنى از مردمى هستند که به خودباختگى ملى گرفتار آمدهاند.
4. خودباورى فردى:
نوعى دیگر از خودباورى، خودباورى فردى است که در قلمرو شخصیت افراد مطرح مىشود. توضیح آنکه هر فردى داراى استعداد و توانایىهاى خاصى است که اگر آنها را درستشناسایى کند و در زندگى از آنها به صورت مناسب بهرهبردارى نماید، در زندگى شخصى خود به تمام آمال واهدافى که دارد دست مىیابد و در پیشامدهاى زندگى نه دچار یاس و ناامیدى مىشود و نه در برخورد با مشکلات احساس خود کمبینى به او دست مىدهد. در نتیجه، به برکت این خودباورى و شکوفایى و تحقق آن فرد است که سستاندیشى و وابستگى بىجهتبه دیگران از زندگى او به کلى دور مىشود. و به یک استقلال فکرى و عزت نفس کامل و اعتماد به نفس سازنده که موفقیت همه جانبه او را تضمین مىکند دست مىیابد.
خود باورى نیز همچون سایر فضیلتهاى انسانى داراى آفاتى است که گاهى این آفتها، زمینه ایجاد آن را در وجود جوان از بین مىبرند یا پس از ایجاد از استمرار آن جلوگیرى به عمل مىآورند. مىتوان گفت که ریشه تمام این آفتها، به گونهاى به محدودیت تجربه جوان یا غلبه احساسات دوره جوانى او برمىگردد، یعنى جوان در برخورد با موانع خودباورى و اعتماد به نفس، به جهت عدم برخوردارى از تجربیات اجتماعى و فرهنگى کافى اغلب تحلیل و ارزیابى درستى از این آفتها نمىتواند داشته باشد. لذا در موقع مواجه شدن با این امور به سادگى و با خوشبینى خاصى با آنها مواجه مىشود. در هر حال، براى خودباورى آفتهاى زیادى ذکر شده است که به برخى از آنهااشاره مىگردد:
1- جهل و ناآگاهى:
انسان تا موقعى که نقش مهم خودباورى را در زندگى فردى و یا اجتماعى به طور کامل نشناسد و از سوى دیگر، استعداد و توانمندىهاى موجود در وجود خویش را به خوبى مورد شناسایى قرار ندهد و یا از سرمایههاى بالفعل و بالقوه ارزشمند ملى و فرهنگى جامعهاش خبر نداشته باشد و بدتر از این، اگر از اهداف و نقشههاى دشمنان بىخبر باشد، بىتردید از اتخاذ شیوههایى که موجب ایجاد و یا تقویتخودباورى مىشوند عاجز خواهد بود. اگر این ضعف در سطح جامعه عمومیت پیدا کند، در نهایت، استقلال و وحدت ملى جامعه را در مقابل جوامع دیگر با خطر مواجه خواهد ساخت و حداقل زمینه وابستگى در بسیارى مسائل را در پى خواهد داشت. و بنابراین، یکى از خطرناکترین عوامل خودباختگى، که اساس خودباورى را از بین مىبرد، جهل و ناآگاهى آحاد یک جامعه است تنها راه مبارزه با این خطر، گسترش سطح آگاهىهاى عمومى اقشار مختلف، به ویژه قشر جوان است تا از این طریق، ضمن شناسایى استعدادها و توانمندىهاى فردى و ملى و فرهنگى بتوانند توطئههاى دشمنان را که اغلب تحت پوشش عناوین جذاب و به ظاهر زیبا جلوه مىکند، تشخیص دهند و با آنها به مبارزه برخیزند.
2- خود کمبینى و احساس حقارت:
همانگونه که عزت نفس و خودباورى روحیه مسئولیتپذیرى و احساس توانمندى و صبر و تحمل را ارتقاء مىبخشد، در مقابل، خود کمبینى و خودباختى زمینه بهرهبردارى از سرمایهها و توانمندىهاى فردى و ملى و فرهنگى را از بین مىبرد. و این حالت چنان روحیه بىاعتمادى را در فرد و جامعه گسترش مىدهد که افراد به آسانى تحت تاثیر دیگران قرار مىگیرند. و از تن دادن به کارهاى بزرگ خوددارى مىکنند و به محض بروز کوچکترین پیشامد ناگوار مایوس و ناامید مىشوند. بدیهى است که وقتى جوانان، که سرمایههاى اصلى جوامع محسوب مىشوند، به چنین حالتى دچار شوند در موقع مواجهشدن با پیشرفتهاى مختلف سایر ملتها آنچنان مرعوب مىشوند که به جاى تلاش بیشتر جهتبرطرف ساختن عقبماندگىهاى گذشته در اثر خود کمبینى به راحتى به مصرف کننده کالاهاى جوامع پیشرفتهتر تبدیل مىشوند و در مقابل دریافت کالاهاى کم ارزش و پست، و تشریفاتى و تجملاتى آنها ذخایر عظیم ملى خودشان را از دست مىدهند. امروزه وضع اغلب کشورهاى به اصطلاح جهان سوم و یا توسعه نیافته و در برابر کشورهاى صنعتى کموبیش به همین شکل است.
3- تبلیغات دشمنان:
یکى از مهمترین عوامل تضعیف خودباورى، تبلیغات گسترده دشمنان است. امروزه یکى از شیوههاى بسیار مؤثر نفوذ در افکار و اندیشههاى اقشار مختلف مردم جوامع، استفاده از تبلیغات و ابزارهاى پیشرفته تبلیغى است. این روش، به قدرى کارساز است که از آن در عصر حاضر به جاى حملههاى سنگین نظامى، که در زمانهاى گذشته تنها راه به سیطره درآوردن جوامع دیگر بود، استفاده مىشود. در عصر حاضر کشورهاى پیشرفته اهداف شوم تجاوزکارانه و توسعهطلبانه خود را از طریق به راه انداختن تبلیغات دامنهدار و همه جانبه تحقق مىبخشند و اولین کارى را که در ضمن این تبلیغات انجام مىدهند آن است که اعتماد به نفس و خودباورى مردم جامعه موردنظر را از راههاى مختلف تضعیف مىکنند. دشمنان معمولا این کار را به چند طریق انجام مىدهند: اصول و دستآوردهاى فکرى و فرهنگى جامعه مقابل را، که در طول صدها و بلکه هزاران سال به دست آمده است، تحقیر و کم اهمیت جلوه مىدهند و از طریق تحریف تاریخ افتخارات آنها را نادیده مىگیرند. در مقابل، با دروغ و بزرگنمایىهاى غیرواقعى اصول و مبانى فکرى و اعتقادى جامعه خود را به عنوان اصول مترقى معرفى مىکنند. نقاط ضعف جامعه مقابل را به طور مبالغهآمیز بزرگتر از آنچه هست نشان مىدهند. و به غلط، پیشرفتهاى موجود در جامعه خود را که معمولا در برخى عرصههاست، به عنوان، پیشرفت همهجانبه معرفى مىکنند و به گونهاى وانمود مىکنند که تنها راه ترقى و تعالى تبعیت از شیوههاى رایج در جوامع آنهاست. آنان از طریق استخدام روشنفکران مزدور نقاط منفى تاریخ جامعه خودشان را پوشیده نگه مىدارند و حتى در موارد زیادى دستآوردهاى ارزشمند جوامع دیگر را به مردم و فرهنگ خودشان نسبت مىدهند. و.... زمانى که این امور را به صورت گسترده مطرح کردند، افراد ضعیفالنفس و کم اطلاع و خود کمبین جامعه مورد تهاجم قرار گرفته و به تدریج تحت تاثیر واقع مىشوند. نخستبه فرهنگ و سرمایههاى فکرى و اعتقادى جامعه خودشان بىاعتقاد و بىاعتماد مىشوند و سپس، به غلط پیشرفت در برخى عرصههاى علوم تجربى جامعه دیگر را به معنى پیشرفته همه جانبه آن مىپذیرند. و تحت تاثیر تبلیغات استعمارگران به این باور مىرسند که تنها راه ترقى گرایش به ارزشهاى فکرى و فرهنگى جوامع پیشرفته است و نتیجه تمام این انفعالها، از دست دادن اعتماد به نفس و خودباورى و در نهایت وابستگى فکرى و فرهنگى است که استقلال جامعه آنها را با خطر جدى مواجه مىسازد.
علاوه بر آنچه بیان شد، امور دیگرى چون: شکستها، راحتطلبى، غرور، خودبزرگبینى، رسوخ باور و اندیشههاى غلط فکرى و فرهنگى، سستى و تنبلى و... از جمله آفات خودباورى در افراد، به ویژه جوانان است. بنابراین، اگر افراد جامعهاى خواهان پیشرفت و تعالى هستند باید از طریق اصلاح نظام آموزشى و تربیتى جامعه و بازنگرى در باورها و ارزشهاى فکرى و فرهنگى به جاى مانده از گذشته، تمام اینگونه اوصاف و ویژگىهاى نادرست فکرى و اخلاقى را اصلاح نمایند و به یک انقلاب فکرى و فرهنگى، به ویژه در سطح اندیشه و اعتقادات نسل جوان دستبزنند. آنگاه از طریق احیاى ارزشهاى اصیل و حیاتبخش روح اعتماد به نفس و خودباورى را در وجود این قشر، که مهمترین سرمایه جوامع محسوب مىگردند، شکوفا ساخته و حفظ و استمرار خواهند بخشید.
پىنوشت:
1. اولئک کالانعام بل هم اضل... اعراف /179
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
ماه رمضان ،ماه میهمانی خدا
ماه دعا ونیایش
ای خدا گفته بودی که بیا ...
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
« روزه داری، پرهیزکاری و قرب الهی »
"یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تـتـقون"
"ای کسانی که ایمان آوردهاید، روزه بر شما واجب شده است، همانگونه که بر اقوام قبل از شما واجب شده بود، تا پرهیزکار شوید."
(سوره بقره آیه 183)
در تورات و انجیل فرازهایی است که روزه را مدح میکند و آن را عظیم میشمارد و اما خود یهود و نصاری را میبینیم که تا عصر حاضر، در سال چند روز به اشکال مختلف روزه میگیرند؛ یا از خوردن گوشت و یا از آشامیدن شیر و یا از خوردن و آشامیدن به طور مطلق خودداری میکنند.
در قرآن کریم داستان روزه زکریا و قصه روزه مریم از سخن گفتن، آمده است و در غیر قرآن مسأله روزه از اقوام بیدین نیز نقل شده، همچنانکه از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان و حتی بت پرستان هندی تا به امروز نقل شده، که هر یک برای خود روزهای داشته و دارند، بلکه میتوان گفت اینکه روزه عبادت و وسیله تقرب است، از اموری میباشد که فطرت آدمی بر آن حکم میکند.
بت پرستان (همانگونه که اشاره شد) به منظور تقرب به الهه خود و در هنگامی که جرمی مرتکب میشدند، به منظور خاموش کردن فوران خشم خدایان خود روزه میگرفتند و همچنین وقتی حاجتی داشتند، به منظور برآمدنش دست به این عبادت میزدند. این قسم روزه در حقیقت معامله و مبادله بوده است؛ عابد با روزه گرفتن احتیاج معبود را بر میآورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد و یا او رضایت این را بدست میآورده، تا این هم رضایت او را حاصل کند.
ولی در اسلام روزه معامله و مبادله نیست؛ چرا که خداوند عز و جل بزرگتر از آنست که در حقش فقر و احتیاج و یا اثر پذیری و اذیت تصور شود. سخن کوتاه آنکه خداوند سبحان مبری و به دور از هر نقصی است؛ پس هر اثر نیکی که عبادتها داشته باشد – حال هر عبادتی که باشد – تنها عاید خود عبد میشود؛ همچنانکه اثر سوء گناهان نیز هر چه باشد به خود بندگان باز میگردد و این معنایی است که قرآن کریم به آن اشاره مینماید و میفرماید:
"اگر نیکی کنید به خود نیکی کردهاید و اگر بدی کنید نیز به خود بدی کردهاید."(1)
در خصوص روزه همین بازگشت آثار طاعت به انسان را بیان میکند و میفرماید: فایده روزه تقواست (لعلکم تتقون). فایده داشتن تقوا مطلبی است که احدی در آن شک ندارد؛ چرا که هر انسانی به وسیله فطرت خود این معنا را درک میکند که اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود و به مقام بلند کمال و روحانیت ارتقاء یابد، اولین چیزی که لازم است به آن پایبند گردد، آنست که از افسار گسیختگی خود جلوگیری کند و بدون هیچ قید و شرطی سرگرم لذات جسمی و شهوات بدنی نباشد و خود را بزرگتر از آن بداند که زندگی مادی را هدف بپندارد و خلاصه آنکه خود را از هر چیزی که او را از پروردگار متعال مشغول سازد، بپرهیزد.
و این تقوا تنها از راه روزه و خودداری از شهوت بدست می آید و نزدیکترین راه و مؤثرترین و عمومیترین رژیم معنوی، به طوریکه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهرهمند شوند و نیز هم اهل آخرت و هم طالبان دنیا از آن سود ببرند، عبارتست از خودداری از شهوتی که همه مردم در همه اعصار مبتلای آن هستند و آن عبارت از شهوت شکم – اعم از خوردن و آشامیدن – و شهوت جنسی میباشد. اگر مدتی از این سه چیز پرهیز کنند، به تدریج نیروی خویشتن داری از گناهان در آنان قوت میگیرد و به مرور بر اراده خود مسلط میشوند. آن وقت در برابر هر گناهی عنان اختیار از کف نمیدهند و نیز در تقرب به خدا دچار سستی نمیشوند؛ چرا که روشن است کسی که دعوت خدا در اجتناب از خوردن و نوشیدن و عمل جنسی مباح را اجابت میکند، قطعا در اجابت دعوت به دوری از گناهان و نافرمانیها شنواتر و مطیعتر خواهد بود ...
« برگرفته از تفسیر المیزان(2)، تالیف علامه طباطبایی (ره) »
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(1) - اسراء /7 (2) - ذیل سوره مبارکه بقره /183
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
|
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
قرآن کریم
صفحه شروع جزءهای قرآن کریم
برای بدست آوردن صفحه شروع جزءهای قرآن کریم مطابق خط عثمان طه:
ابتدا شماره جزء رادرعدد 2 ضرب کرده، عددبدست آمده را منهای 2 نموده وسپس جلوی عددبدست آمده عدد 2 رااضافه می کنیم.مثلا جزء انتخابی ما جزء سیزدهم قرآن کریم است.
26=2*13
24=2- 26
جلوی عدد 24 عدد 2 رااضافه می کنیم می شود: 242
وصفحه242 صفحه شروع جزء سیزدهم می باشد .
اللهم نورقلوبنا بالقرآن
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی