*بهائیت*
تاریخ پیدایش و پدید آورنده بابیه
***
مسلک بابیگرى در قرن سیزدهم قمرى (نوزدهم میلادى) توسط فردى به نام سید على محمد پدید آمد. وى در اول محرم سال 1235 یا 1236 (1820 میلادى) در شیراز متولد شد و در بیست و هفتم شعبان سال 1266 در تبریز به جرم ارتداد به دار آویخته شد.بابیه او را «حضرت اعلى» و «نقطه اولى» لقب دادهاند. وى تحصیل ابتدایى و آموزش اندکى عربى را در شیراز گذراند. سپس پنجسال در بوشهر اقامت گزید و به تجارت- که پیشه پدرى او بود- اشتغال داشت. در همان ایام که نوجوانى بیش نبود، دستبه کارهاى غیر متعارف مىزد و به اوراد و طلسمات که حرفه رمالان و افسونگران بود. سخت علاقهمند بود. در هواى بسیار گرم تابستان بوشهر هنگام بلندى آفتاب، بر بالاى بام مىایستاد و براى تسخیر آفتاب اوراد مىخواند و حرکات مرتاضان هندى را تقلید مىکرد.
پس از بازگشت از بوشهر به شیراز، کار و کسب را رها کرد و براى کسب علم و سیر و سیاحت رهسپار عراق و حجاز گردید و در کربلا در سلک شاگردان سید محمد کاظم رشتى (1203- 1259 ق) در آمد. سید کاظم رشتى که از شاگردان شیخ احمد احسایى بود درباره ائمه طاهرین علیهم السلام افکار و عقاید غلو آمیزى داشت و آنان را مظاهر تجسم یافته خدا یا خدایان مجسم مىانگاشت و مىگفتباید در هر زمانى یک نفر میان امام زمان (عج) و مردم باب و واسطه فیض روحانى باشد. این گونه عقاید توجه سید على محمد را به خود جلب کرد، و از مریدان خاص وى گردید، و از همانجا بود که فکر دعوى با بیت در ذهن او راه یافت.
پس از فوت سید کاظم رشتى، در سال 1260 ق سید على محمد نخست ادعاى ذکریت و بعد ادعاى بابیت (یعنى باب علوم و معارف خدا و راه اتصال به مهدى موعود «عج» ) و سپس ادعاى مهدویت نمود و به تدریج ادعاى ثبوت و شارعیت کرد و مدعى وحى و دین جدید گردید، و بالاخره این ادعا را به ادعاى نهایى ربوبیت و حلول الوهیت در خود پایان داد.
سرگذشتسید باب پس از دعوى بابیت :
در آغاز امر هیجده تن از شاگردان سید کاظم رشتى که نزد بابیان به حروف حى (ح 8، ى 10) مشهورند به باب ایمان آوردند، و هر کدام در نقطهاى به تبلیغ مسلک بابیگرى پرداخته، جمعى را به آیین او در آوردند. خود باب نیز از عراق به مکه رفت و در آنجا دعوى مهدویتخود را آشکار ساخت. سپس به بوشهر بازگشت و در آنجا اقامت گزید. فعالیتبابیان، علماى شیعه و نیز حکومت قاجار را نگران ساخت. از این رو به دستور حکمران فارس، باب را از بوشهر به شیراز منتقل کردند، ولى او دست از فعالیتهاى تبلیغى خود برنداشت، لذا به دستور حاکم شیراز مجلس مناظرهاى بین او و علماى شیعه ترتیب داده شد، و او از عقاید خود اظهار ندامت کرد. وى را به مسجد بردند و او در جمع مردم دعاوى خود را تکذیب و استغفار کرد.اما پس از چندى بار دیگر همان ادعا را تکرار و تبلیغ مىکرد. از این رو، او را دستگیر و زندانى کردند، و پس از مدتى از شیراز به اصفهان منتقل گردید و از آنجا وى را به آذربایجان بردند و در قلعه چهریق- نزدیک ماکو- زندانى کردند (1263 ق) . سپس از آنجا وى را به تبریز بردند و در حضور ناصر الدین میرزا (ولیعهد ناصر الدین شاه) در مجلس علما محاکمه کردند و سرانجام به جرم ارتداد از دین و افساد در میان مؤمنین به دار آویخته شد (1266 ق) .
تالیفات باب :
نخستین تالیف وى کتابى است در تفسیر سوره یوسف که بابیان آن را «قیوم الاسماء» مىخوانند. از دیگر کتابهاى مشهور او مجموعه الواح وى خطاب به علما و سلاطین و کتاب صحیفه بین الحرمین است که بین مکه و مدینه نوشته شده است. «بیان» ، مشهورترین کتاب او به عربى و فارسى است. سبک تالیف او مخلوطى از عربى و فارسى است، و عربى نویسى او غالبا نویسى او غالبا با موازین نحو و دستور زبان مطابقت ندارد. نزد با بیان این کتاب به صورت کتاب وحى و شریعت و احکام آسمانى تلقى مىشود.در باب چهارم از واحد ششم کتاب بیان آمده است: در چهار منطقه نباید کسى جز بابى وجود داشته باشد: در فارس، خراسان، آذربایجان و مازندران.
در باب هیجدهم از واحد هفتم آمده است: اگر کسى دیگرى را محزون سازد، واجب است که نوزده مثقال طلا به او بدهد. و اگر ندارد. نوزده مثقال نقره بدهد.
در باب پانزدهم از واحد هشتم آمده است: بر هر کس از پیروان باب واجب است که براى طلب اولاد ازدواج کند، اما اگر زن کسى باردار نشد، حلال استبراى حامله شدن او از یکى از برادران بابى خود یارى بگیرد، نه از غیر بابى.
در باب چهارم از واحد هشتم آمده است: هر چیزى بهترین آن متعلق به نقطه (یعنى خود باب) و متوسط آن متعلق به حروف حى (هیجده تن یاران باب) بوده و پستترین آن براى بقیه مردم است.
میرزا حسینعلى بهاء و مسلک بهائیه :
میرزا حسینعلى در سال 1233 ق در دهکدهاى از توابع نور مازندران متولد شد و در حوالى سال 1310 ق در عکا در اثر بیمارى درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.تحصیلات مقدماتى و خواندن و نوشتن و مقدارى عربى را- طبق سنت رایج زمان- آموخت. سپس به خدمت دولت در سمت منشیگرى و دیوان در آمد، و پس از چندى به حلقات درویشان پیوست و مانند آنها زلف و گیسوى بلند گذاشت و لباس قلندرى بر تن کرد.
با ظهور غوغاى باب، میرزا حسینعلى و برادر ناتنىاش یحیى صبح ازل و تنى چند از خاندانش به باب پیوستند، و پس از اعدام باب، یحیى صبح ازل دعوى جانشینى او را کرد. میرزا حسینعلى در آغاز تسلیم او شد. اما پس از مدتى، رقابتبا برادر را آغاز کرد و نخست ادعاى «من یظهره اللهى» - که در سخنان باب آمده بود کرد و به تدریجبر ادعاهاى خود افزود تا به ادعاى رسالت و شارعیت و حلول خدا در او رسید و خود را الهیکل الاعلى نامید (انا الهیکل الاعلى) و مدعى شد که سید على محمد باب زمینهساز و مبشر ظهور وى بوده است.
سفارتخانههاى خارجى- خصوص روس- با صراحت از برادرش حمایت مىکردند و دولت را از تصمیم شدید علیه آنها تهدید مىکردند.
سرانجام با فشار علماى اسلامى و مسلمانان، حکومت وقت مجبور شد در سال 1269 ق آن دو را با جمعى از پیروان آنها به بغداد تبعید کند. عراق در آن زمان- به سان بسیارى از مناطق اسلامى- تحتحکومت مرکزى عثمانى اداره مىشد. پس از مدتى که کشمکش میان دو برادر بر سر رهبرى با بیان و درگیرى طرفداران آنان بالا گرفته بود، دولت عثمانى هر دو را به دادگاه کشاند، و دادگاه حکم تبعید آن دو را دو نقطه دور دست و جدا از هم صادر کرد، از این رو، یحیى صبح ازل با خاندان و پیروانش به قبرس و حسینعلى بهاء و طرفدارانش به عکا در سرزمین فلسطین اسکان داده شدند، ولى تکفیر و تبلیغ علیه یکدیگر را هرگز رها نکردند.
در این ایام بود که اطرافیان صبح ازل به فرقه «ازلیه» و پیروان میرزا حسینعلى به فرقه «بهائیه» نامیده شدند و آنهایى که به این دو برادر ملحق نشدند، به نام قبلى «بابى» باقى ماندند.
سرانجام در این کشمکش میرزا حسینعلى که بیشتر مورد حمایت ایادى استعمار بود غلبه یافت و ازلیه به دست فراموشى سپرده شدند.
عباس افندى و شوقى افندى :
پس از مرگ میرزا حسینعلى همه چیز راه فراموشى و سکوت پیش گرفت. بابىها کم کم محو و فراموش مىشدند، و بهایىها در حالت صبر و انتظار به سر مىبردند، تا اینکه پسر ارشد میرزا حسینعلى به نام عباس افندى که عبد البهاء لقب گرفت، به تجدید آن پرداخت. وى در سال 1844 م. متولد و در سال 1921 م. در گذشت.عباس افندى در محیط حکومت عثمانى و داخل ایران مجالى براى فعالیتخود نمىیافت. بدین جهت در سال 1911 م. به اروپا مسافرت کرد و به جاى روسیه با انگلستان و سپس آمریکا رابطه ویژهاى برقرار کرد، و در جریان جنگ جهانى اول (1914) خدمات زیادى براى انگلستان انجام داد، و پس از پایان یافتن جنگ، به پاس این خدمات، طى مراسمى لقب سر (Sir) و نشان نایت هود (Knight Hood) که بزرگترین نشان خدمتگزارى به انگلیس است، به وى اعطا شد. بدین صورت بهائیگرى به عنوان ستون پنجم و یکى از ابزار سیاست استعمارى انگلیس- و نیز آمریکا- مبدل شد.
از پیروان عباس افندى به «بابیه بهائیه عباسیه» تعبیر مىشود.
پس از مرگ عبد البهاء، رهبرى بهائیان به دستشوقى افندى- نوه دخترى میرزا حسینعلى- افتاد که تا سال 1957 م. ادامه یافت. پس از مرگ او، گروه نه نفرى بیت العدل- که مرکز آن در حیفاى اسراییل قرار دارد- بهائیان و بهائیگرى را اداره مىکند، هر چند در واقع دستهاى مرموز استعمار دست اندرکاران بهائیتاند.
نوشتههاى میرزا حسینعلى :
در میان نوشتههایى که از پراکندهگویىهاى میرزا حسینعلى بهاء جمع آورى شده، دو اثر از دیدگاه بهاییان به گونهاى به عنوان کتاب شریعت و وحى تلقى مىشود: یکى کتاب «ایقان» به زبان فارسى است که به گمان آنان در بغداد بر او وحى شده است، و دیگرى کتاب «اقدس» به زبان عربى مخلوط و دست و پا شکسته که مىپندارند در عکابر او نازل شده است (و یا خود که تجسمى از خداوند بود بر خود نازل نمود!) .مکاتیب یا نوشتههاى دیگر بى محتوا به نامهاى کلمات مکنونه، هفت وادى، کتاب مبین، سؤال و جواب و امثال آن نیز به او نسبت داده شده است.
دعوى الوهیت میرزا حسینعلى
در کتاب اقدس (ص 1) خود را منبع وحى و تجلى خدا معرفى کرده، مدعى مىشود که خداوند خلقت و تدبیر جهان را به او سپرده است. و در کتاب مبین (ص 229) مىگوید: لا اله الا انا المسجون الفرید!و در کتاب ایام تسعه (ص 50) درباره روز تولد خود مىگوید: «فیا حبذا هذا الفجر الذى فیه ولد من لم یلد و لم یولد» !و در کتاب ادعیه محبوب (ص 123) بهائیان در دعاى سحر مىخوانند: الهى تو را به حق ریش جنبانت قسم مىدهم. . . !در یکى از قصاید میرزا حسینعلى آمده است:
کل الالوه من رشح امرى تالهت
و کل الربوب من طفح حکمى تربت
ادعاى نسخ شریعت اسلام
عقیده عمومى بهائیان این است که با ظهور باب و بهاء شریعت اسلام الغا گردید و دوره رسالت محمد مصطفى صلى الله علیه و اله سپرى شده است، و این دوره، دوران زمامدارى جمال اقدس الهى و آیین اوست، ولى بعد از او نیز خداوند بارها بر زمین هبوط و تجلى خواهد کرد، به اعتقاد آنان پس از حضرت محمد صلى الله علیه و آله نخستباب و پس از او حسینعلى بهاء به عنوان ظهور الهى به عالم آمدند و لا اقل تا هزار سال دیگر ظهور الهى در عالم نخواهد بود.عبادت و احکام در مسلک بهائیه :
1- نماز در آیین بهایى نه رکعت است که به صورت انفرادى در صبح و ظهر و شام بر هر بالغى واجب است. و قبله آنها شهر عکاست که قبر میرزا حسینعلى بهاء در آن واقع شده است. براى نماز وضو نیز لازم است، ولى اگر کسى آب براى وضو نداشته باشد، به جاى وضو پنجبار مىگوید: «بسم الله الاطهر الاطهر» . و جز در نماز میت، نماز جماعت ندارند.2- روزه آنان یک ماه به مقدار نوزده روز است، زیرا در اصطلاح آنان هر ماه نوزده روز و هر سال نوزده ماه دارد و مجموع ایام سال 361 روز است. آخرین روز ماه روزه آنها مصادف با عید نوروز است.
3- حج آنها زیارت خانهاى است که در شیراز که سید على محمد باب در آن متولد شده، یا خانهاى که میرزا حسین على بهاء الله در مدت اقامتخود در عراق در آن زندگى مىکرد، و براى آن وقتخاصى مقرر نشده است.
4- هر مرد فقط مىتواند یک زن داشته باشد، در کتاب اقدس ازدواج با دو زن با رعایت عدالت جایز دانسته شده است. ولى عبد البهاء در تفسیر آن گفته است چون شرط عدالت هیچ گاه تحقق نمىیابد، پس در واقع در ازدواج تعدد راه ندارد. و ازدواج با زن پدر حرام است و با دختر و خواهر و سایر اقربا جایز است.
5- تمام اشیا پاک است، حتى امثال بول و غائط و سگ و خوک و. . .
6- در آیین بهائیتسهم ارث پسر و دختر مساوى است، چنانکه سن بلوغ آنها هم یکسان است (یعنى پانزده سالگى) .
7- مراکز مهم اجتماعات رسمى آنها یکى «حظیرة القدس» (در عشق آباد) و دیگرى «مشرق الاذکار» در نزدیک شیکاگو (آمریکا) است.
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
| |
|
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
| |
|
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
|
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
سلفی گری :
اخیرا مشاهده می شود که وهابیان ازاطلاق عنوان (وهابی )به خود پرهیز کرده و ازعنوان (سلفی یاسلفی گری)استفاده می کنند.می گویند:ماتابع یک شخص (محمد بن عبد الوهاب) نیستیم،بلکه تابع یک خط فکری به نام (سلفی گری ) هستیم.
احمدبن حنبل رئیس خط فکری سلفی گری :
ازروئساواحیاگنندگان سلفی گری رامی توان احمدبن حنبل شیبانی صاحب کتاب حدیثی به نام (المسند) ،ومؤسس فقه حنبلی دانست.اواولین کسی بود که هنگامی که با هجوم فلسفه ها وفرهنگ های بیگانه از قبیل هند، یونان وایرانبه حوزه های اسلامی ومخلوط شدن آن باعقاید اسلامی مواجه شد،به این فکر افتاد که حدیثراازاین هجمه نجات دهد.لذا به تفریط شدیدی گرفتارشده وبه طورکلی عقل گرائی راانکارکرده وراه ورود آن رابه احادیث بست.
اعتماداساسی احمدبن حنبل ؛توجه کردن به ظاهرآیات واحادیث نبوی درعقاید وعدم توجه به عقل.اومگفت:ماروایات راهمان گونه که هست روایت می کنیم وآن را تصدیق می نمائیم.(1)
ابن تیمیه که ادامه دهنده ی حط فکری احمدبن حنبل در سلفی گری بود چنین فکری داشت .او می گوید: کسانی که ادعای تمجیدازعقل دارند درحقیقت ادعای تمجیدازبتی دارندکه آن راعقل می نامند.(2)
منشأ پیدایش سلفی:
منشأ پیدایش این افکار اعتماد برادله ی نقلی بویژه احادیث است. احادیثی که ظهور درتجسیم وتشبیه ورؤیت خداوند دارد.آنان این احادیث رابرظاهر خودحمل کده بدون اینکه برای آن تأویلی داشته باشند که با عقل ونصوصات قرآنی وآیات محکمات مطابقت پیداکند،آن هارابه خداوند نسبت می دهند.مانند:ابوهریره ازرسول خدا نقل کرده که فرمود( فاماالنارفلاتمتلی حتایضع رجله فتقول :قط قط،فهناک تمتلی...اما آتش دوزخ پر نمی شود تااینکه خداوندپاهایش رادرآن می گذارد.دراین هنگام است که می گوید: بس است،بس است،دراین هنگام جهنم ازآتش پرمی شود...).(3)
واقع امراین است که وهابیت نشأت گرفته از سلفیت است .وقصدشان از سلف صالح همان محدثینی است که قائل به تشبیه وتجسیم اند مانند ابن تیمیه وابن قیم و...
(1)- ملل ونحل شهرستانی ج1 ص 165
(2)-موافقة صحیح المنقول لصریح المعقل ،ابن تیمیه ج1 ص 121
(3)- صحیح بخاری ج3 ص 137 تفسیر سوره قاف - صحیح مسلم ج2 ص 482
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
امام حسین(ع) :
لایأمن یوم القیامه الا من خاف الله فی الدنیا
درروز رستاخیزایمن نیست مگرآنکس که دردنیا ازخداوندترسان باشد.
جبرئیل به امر قادرلم یزلی برلوح فلک نوشت باخط جلی
شدبازدررحمت خدای ازلی روزولادت حسین بن علی
***
امیرلشکرعشق است عباس یم پهناورعشق است عباس
سپهرجودراخورشید آمد جهان رامایه امیدآمد
***
باقامت عصمت وحیامی آید بابنگ مناجات ودعامی آید
میلاد عبادت است یعنی سجاد ازسوی خدابه سوی مامی آید
میلاد نور مبارک
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
ادامه یک نگاه
***
ونیز پیامبر اعظم(ص)فرمود:
«الا ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا ومن تخلف عنها غرق - بدانید مثل اهل بیت من درمیان شمامثل کشتی نوح است،کسی که برآن سوار شد نجات یافت وآن کس که تخلف ورزید عقب ماندوغرق گردید.»
مستدرک حاکم ج3 ص15 الصواعق المحرقه ابن حجرص 111و140 ط .المیمنیه مصر
فرائد السمطین ابواسحاق حموینی ج2 ص 246 ح519 و .....
اما متأسفانه برخلاف توصیه های قرآن ورهنمودهای پیامبر اعظم(ص) موج فرقه گرائی سراسرجامعه اسلامی رافراگرفت.
نکته:
درزمان پیامبرخاتم (ص) برخی مخالت ها با تصمیمات آن حضرت وجود داشته، ولی عظمت وجود پیامر مانع شکل گیری جریانات انشعابی وفرقه گرائی بوده است.
اشاره به چند نمونه ازاین مخالفت ها :
1- مخالفت باانعقاد پیمان « صلح حدیبیه» . السیرة النبویة ابن هشام ج3
2- درجریان تقسیم غنائم غزوه طائف : به پیامبرگفتند:«اعدل یامحمد فانک لم تعدل - به عدالت رفتار کن ای محمد، چرا عادلانه رفتار نمی کنی؟» پیامبررحمت (ص) فرمود:«ان لم اعدل فمن یعدل - اگر من به عدالت رفتار نمی کنم ، پس چه کسی عادل است .» السیرة النبویة ابن هشام ج 2
3- مخالفت باآوردن قلم ودوات برای پیامبر(ص) :
ابوعبدالله محمدبن اسماعیل بخاری باسند خود از عبدالله بن عباس نقل می کند: هنگامی که بیماری پیامبر شدت گرفت فرمود:«ائتونی بدواة وقرطاس اکتب لکم کتابا لاتضلوا بعدی -قلم وکاغذی برای من بیاوریدتا چیزی را برا شما بنویسم تل بعد ازمن گمراه نشوید.» دراین هنگام عمربن خطاب گفت:«ان رسول الله قد غلبه الوجع حسبنا کتاب الله» به دنبال این سخن،بگومگو ومشاجره بالا گرفت،تا اینکه پیامبر فرمود:«قوموا عنی ...» ابن عباس پس ازنقل این روایت می گوید: الرزیة کل الرزیة ماخال بیننا وبین کتاب رسول الله - همه مصیبت آن است که بین ما ونوشته رسول خدا جدائی انداخت .
صحیح بخاری کتاب العلم صحیح مسلم ج2 مسند احمد ج1
طبقات الکبرا ابن سعد ج2 ملل ونحل شهرستانی ج1
اما...
با رحلت پامبر نور ورحمت،نخستین تفرقه (آتش زیر خاکسترشعله ورشد) میان مسلمانان بروز کرد ،اساسی ترین اختلاف برسر مسئله امامت ورهبری وجانشینی پیامبر بود.
البته پس از مسئله امامت ،طرح مباحث عقلی وفکری ونیز اجتهاد وتلاش درکشف احکام شرعی ، به شکل گیری مذاهب گوناگون فقهی وفرقه گرائی درمیان مسلمانا ن منجرشد.
اقرء باسم ربک الذی خلق ...بعثت پیامبراعظم نبی خاتم حضرت محمدبن عبدالله (ص)
برخاتم الاوصیا حضرت بقیة الله(عج) وامت اسلامی مبارک
انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
یک نگاه
***
عوامل انشعاب درامت اسلامی
اسلام، مردم رابه همبستگی وگردآمدن برمحورتوحید شفارش ، وتفرقه وچنددستگی را عامل دوری ازراه مستقیم ذین می داندآنجا که خداوند می فرماید:
« ولاتتبعواالسبل فتفرق بکم عن سبیله- ازراه های گوناگون پیروی نکنید که شمارا از طریق حق باز می دارد.» انعام/153
ونیز می گوید:«ولاتکونواکالذین تفرقوا واختلفوا من بعدماجاءهم البینات ... مانند کسانی نباشیدکه پراکنده شدندبعدازآنکه دلایل روشن به آنها عرضه شد،گرفتار اختلاف گردیدند.» آل عمران / 105
وپیامبراعظم(ص) مردم رامورد خطاب قرار دادکه:
«یاایهاالناس انی ترکت فیکم ماان اخذتم به لن تضلوا:کتاب الله وعترتی اهل بیتی - ای مردم من دربین شماچیزی راباقی می گذارم که اگر آن را دراحتیار گیریدهرگز گمراه نخواهیدشد:کتاب خداوعترتم،اهل بیتم.»
صحیح ترمذی ج2 /308 ط.بولاق مصر
تفسیرابن کثیر ج4/113 ط.داراحیاءالکتب العربیه
خامع الاصول ابن اثیرج1/187ح65 ط.مصر
ونیز پیامبر رحمت فرمود:
«انی ترکت فیکم ماان تمسکتم به لن تضلوابعدی : کتاب الله حبل ممدودمن السماء الی الارض،وعترتی اهل بیتی ، ولن یفترقا حتی یرذا علی الحوض؛ فانظروا کیف تخلفونی فیها - من درمیان شما چیزی رابه ودیعه می گذارم،که اگر به آن متمسک شویدپس ازمن هرگز گمراه نخواهید شد:قرآن کتاب خدا که همچون ریسمانی ازآسمان تازمین امتداد یافته،وعترتم،اهل بیتم،این دوهرگز ازهم جدا نخواهندشدتادرکنارحوض کوثربه من متحق شوند؛پس بنگرید کهچگونه باآنهارفتار می کنید.»
صحیح ترمذی ج2/308 ط.بولاق مصر
الدرالمنثورسیوطی ج5/307و306
الصواعق المحرقه ابن حجر/89 ط.المیمنیه مصر
ادامه دارد...
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی