سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهائیت

یکشنبه 85 شهریور 12 ساعت 7:25 صبح

*بهائیت*

تاریخ پیدایش و پدید آورنده بابیه

***
مسلک بابیگرى در قرن سیزدهم قمرى (نوزدهم میلادى) توسط فردى به نام سید على محمد پدید آمد. وى در اول محرم سال 1235 یا 1236 (1820 میلادى) در شیراز متولد شد و در بیست و هفتم شعبان سال 1266 در تبریز به جرم ارتداد به دار آویخته شد.

بابیه او را «حضرت اعلى‏» و «نقطه اولى‏» لقب داده‏اند. وى تحصیل ابتدایى و آموزش اندکى عربى را در شیراز گذراند. سپس پنج‏سال در بوشهر اقامت گزید و به تجارت- که پیشه پدرى او بود- اشتغال داشت. در همان ایام که نوجوانى بیش نبود، دست‏به کارهاى غیر متعارف مى‏زد و به اوراد و طلسمات که حرفه رمالان و افسونگران بود. سخت علاقه‏مند بود. در هواى بسیار گرم تابستان بوشهر هنگام بلندى آفتاب، بر بالاى بام مى‏ایستاد و براى تسخیر آفتاب اوراد مى‏خواند و حرکات مرتاضان هندى را تقلید مى‏کرد.

پس از بازگشت از بوشهر به شیراز، کار و کسب را رها کرد و براى کسب علم و سیر و سیاحت رهسپار عراق و حجاز گردید و در کربلا در سلک شاگردان سید محمد کاظم رشتى (1203- 1259 ق) در آمد. سید کاظم رشتى که از شاگردان شیخ احمد احسایى بود درباره ائمه طاهرین علیهم السلام افکار و عقاید غلو آمیزى داشت و آنان را مظاهر تجسم یافته خدا یا خدایان مجسم مى‏انگاشت و مى‏گفت‏باید در هر زمانى یک نفر میان امام زمان (عج) و مردم باب و واسطه فیض روحانى باشد. این گونه عقاید توجه سید على محمد را به خود جلب کرد، و از مریدان خاص وى گردید، و از همانجا بود که فکر دعوى با بیت در ذهن او راه یافت.

پس از فوت سید کاظم رشتى، در سال 1260 ق سید على محمد نخست ادعاى ذکریت و بعد ادعاى بابیت (یعنى باب علوم و معارف خدا و راه اتصال به مهدى موعود «عج‏» ) و سپس ادعاى مهدویت نمود و به تدریج ادعاى ثبوت و شارعیت کرد و مدعى وحى و دین جدید گردید، و بالاخره این ادعا را به ادعاى نهایى ربوبیت و حلول الوهیت در خود پایان داد.

سرگذشت‏سید باب پس از دعوى بابیت :
در آغاز امر هیجده تن از شاگردان سید کاظم رشتى که نزد بابیان به حروف حى (ح 8، ى 10) مشهورند به باب ایمان آوردند، و هر کدام در نقطه‏اى به تبلیغ مسلک بابیگرى پرداخته، جمعى را به آیین او در آوردند. خود باب نیز از عراق به مکه رفت و در آنجا دعوى مهدویت‏خود را آشکار ساخت. سپس به بوشهر بازگشت و در آنجا اقامت گزید. فعالیت‏بابیان، علماى شیعه و نیز حکومت قاجار را نگران ساخت. از این رو به دستور حکمران فارس، باب را از بوشهر به شیراز منتقل کردند، ولى او دست از فعالیتهاى تبلیغى خود برنداشت، لذا به دستور حاکم شیراز مجلس مناظره‏اى بین او و علماى شیعه ترتیب داده شد، و او از عقاید خود اظهار ندامت کرد. وى را به مسجد بردند و او در جمع مردم دعاوى خود را تکذیب و استغفار کرد.

اما پس از چندى بار دیگر همان ادعا را تکرار و تبلیغ مى‏کرد. از این رو، او را دستگیر و زندانى کردند، و پس از مدتى از شیراز به اصفهان منتقل گردید و از آنجا وى را به آذربایجان بردند و در قلعه چهریق- نزدیک ماکو- زندانى کردند (1263 ق) . سپس از آنجا وى را به تبریز بردند و در حضور ناصر الدین میرزا (ولیعهد ناصر الدین شاه) در مجلس علما محاکمه کردند و سرانجام به جرم ارتداد از دین و افساد در میان مؤمنین به دار آویخته شد (1266 ق) .

تالیفات باب :
نخستین تالیف وى کتابى است در تفسیر سوره یوسف که بابیان آن را «قیوم الاسماء» مى‏خوانند. از دیگر کتابهاى مشهور او مجموعه الواح وى خطاب به علما و سلاطین و کتاب صحیفه بین الحرمین است که بین مکه و مدینه نوشته شده است. «بیان‏» ، مشهورترین کتاب او به عربى و فارسى است. سبک تالیف او مخلوطى از عربى و فارسى است، و عربى نویسى او غالبا نویسى او غالبا با موازین نحو و دستور زبان مطابقت ندارد. نزد با بیان این کتاب به صورت کتاب وحى و شریعت و احکام آسمانى تلقى مى‏شود.

در باب چهارم از واحد ششم کتاب بیان آمده است: در چهار منطقه نباید کسى جز بابى وجود داشته باشد: در فارس، خراسان، آذربایجان و مازندران.

در باب هیجدهم از واحد هفتم آمده است: اگر کسى دیگرى را محزون سازد، واجب است که نوزده مثقال طلا به او بدهد. و اگر ندارد. نوزده مثقال نقره بدهد.

در باب پانزدهم از واحد هشتم آمده است: بر هر کس از پیروان باب واجب است که براى طلب اولاد ازدواج کند، اما اگر زن کسى باردار نشد، حلال است‏براى حامله شدن او از یکى از برادران بابى خود یارى بگیرد، نه از غیر بابى.

در باب چهارم از واحد هشتم آمده است: هر چیزى بهترین آن متعلق به نقطه (یعنى خود باب) و متوسط آن متعلق به حروف حى (هیجده تن یاران باب) بوده و پست‏ترین آن براى بقیه مردم است.

میرزا حسینعلى بهاء و مسلک بهائیه :
میرزا حسینعلى در سال 1233 ق در دهکده‏اى از توابع نور مازندران متولد شد و در حوالى سال 1310 ق در عکا در اثر بیمارى درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.

تحصیلات مقدماتى و خواندن و نوشتن و مقدارى عربى را- طبق سنت رایج زمان- آموخت. سپس به خدمت دولت در سمت منشیگرى و دیوان در آمد، و پس از چندى به حلقات درویشان پیوست و مانند آنها زلف و گیسوى بلند گذاشت و لباس قلندرى بر تن کرد.

با ظهور غوغاى باب، میرزا حسینعلى و برادر ناتنى‏اش یحیى صبح ازل و تنى چند از خاندانش به باب پیوستند، و پس از اعدام باب، یحیى صبح ازل دعوى جانشینى او را کرد. میرزا حسینعلى در آغاز تسلیم او شد. اما پس از مدتى، رقابت‏با برادر را آغاز کرد و نخست ادعاى «من یظهره اللهى‏» - که در سخنان باب آمده بود کرد و به تدریج‏بر ادعاهاى خود افزود تا به ادعاى رسالت و شارعیت و حلول خدا در او رسید و خود را الهیکل الاعلى نامید (انا الهیکل الاعلى) و مدعى شد که سید على محمد باب زمینه‏ساز و مبشر ظهور وى بوده است.

سفارتخانه‏هاى خارجى- خصوص روس- با صراحت از برادرش حمایت مى‏کردند و دولت را از تصمیم شدید علیه آنها تهدید مى‏کردند.

سرانجام با فشار علماى اسلامى و مسلمانان، حکومت وقت مجبور شد در سال 1269 ق آن دو را با جمعى از پیروان آنها به بغداد تبعید کند. عراق در آن زمان- به سان بسیارى از مناطق اسلامى- تحت‏حکومت مرکزى عثمانى اداره مى‏شد. پس از مدتى که کشمکش میان دو برادر بر سر رهبرى با بیان و درگیرى طرفداران آنان بالا گرفته بود، دولت عثمانى هر دو را به دادگاه کشاند، و دادگاه حکم تبعید آن دو را دو نقطه دور دست و جدا از هم صادر کرد، از این رو، یحیى صبح ازل با خاندان و پیروانش به قبرس و حسینعلى بهاء و طرفدارانش به عکا در سرزمین فلسطین اسکان داده شدند، ولى تکفیر و تبلیغ علیه یکدیگر را هرگز رها نکردند.

در این ایام بود که اطرافیان صبح ازل به فرقه «ازلیه‏» و پیروان میرزا حسینعلى به فرقه «بهائیه‏» نامیده شدند و آنهایى که به این دو برادر ملحق نشدند، به نام قبلى «بابى‏» باقى ماندند.

سرانجام در این کشمکش میرزا حسینعلى که بیشتر مورد حمایت ایادى استعمار بود غلبه یافت و ازلیه به دست فراموشى سپرده شدند.

عباس افندى و شوقى افندى :
پس از مرگ میرزا حسینعلى همه چیز راه فراموشى و سکوت پیش گرفت. بابى‏ها کم کم محو و فراموش مى‏شدند، و بهایى‏ها در حالت صبر و انتظار به سر مى‏بردند، تا اینکه پسر ارشد میرزا حسینعلى به نام عباس افندى که عبد البهاء لقب گرفت، به تجدید آن پرداخت. وى در سال 1844 م. متولد و در سال 1921 م. در گذشت.

عباس افندى در محیط حکومت عثمانى و داخل ایران مجالى براى فعالیت‏خود نمى‏یافت. بدین جهت در سال 1911 م. به اروپا مسافرت کرد و به جاى روسیه با انگلستان و سپس آمریکا رابطه ویژه‏اى برقرار کرد، و در جریان جنگ جهانى اول (1914) خدمات زیادى براى انگلستان انجام داد، و پس از پایان یافتن جنگ، به پاس این خدمات، طى مراسمى لقب سر (Sir) و نشان نایت هود (Knight Hood) که بزرگترین نشان خدمتگزارى به انگلیس است، به وى اعطا شد. بدین صورت بهائیگرى به عنوان ستون پنجم و یکى از ابزار سیاست استعمارى انگلیس- و نیز آمریکا- مبدل شد.

از پیروان عباس افندى به «بابیه بهائیه عباسیه‏» تعبیر مى‏شود.

پس از مرگ عبد البهاء، رهبرى بهائیان به دست‏شوقى افندى- نوه دخترى میرزا حسینعلى- افتاد که تا سال 1957 م. ادامه یافت. پس از مرگ او، گروه نه نفرى بیت العدل- که مرکز آن در حیفاى اسراییل قرار دارد- بهائیان و بهائیگرى را اداره مى‏کند، هر چند در واقع دستهاى مرموز استعمار دست اندرکاران بهائیت‏اند.

نوشته‏هاى میرزا حسینعلى :
در میان نوشته‏هایى که از پراکنده‏گویى‏هاى میرزا حسینعلى بهاء جمع آورى شده، دو اثر از دیدگاه بهاییان به گونه‏اى به عنوان کتاب شریعت و وحى تلقى مى‏شود: یکى کتاب «ایقان‏» به زبان فارسى است که به گمان آنان در بغداد بر او وحى شده است، و دیگرى کتاب «اقدس‏» به زبان عربى مخلوط و دست و پا شکسته که مى‏پندارند در عکابر او نازل شده است (و یا خود که تجسمى از خداوند بود بر خود نازل نمود!) .

مکاتیب یا نوشته‏هاى دیگر بى محتوا به نامهاى کلمات مکنونه، هفت وادى، کتاب مبین، سؤال و جواب و امثال آن نیز به او نسبت داده شده است.

دعوى الوهیت میرزا حسینعلى
در کتاب اقدس (ص 1) خود را منبع وحى و تجلى خدا معرفى کرده، مدعى مى‏شود که خداوند خلقت و تدبیر جهان را به او سپرده است. و در کتاب مبین (ص 229) مى‏گوید: لا اله الا انا المسجون الفرید!و در کتاب ایام تسعه (ص 50) درباره روز تولد خود مى‏گوید: «فیا حبذا هذا الفجر الذى فیه ولد من لم یلد و لم یولد» !و در کتاب ادعیه محبوب (ص 123) بهائیان در دعاى سحر مى‏خوانند: الهى تو را به حق ریش جنبانت قسم مى‏دهم. . . !

در یکى از قصاید میرزا حسینعلى آمده است:

کل الالوه من رشح امرى تالهت

و کل الربوب من طفح حکمى تربت

ادعاى نسخ شریعت اسلام
عقیده عمومى بهائیان این است که با ظهور باب و بهاء شریعت اسلام الغا گردید و دوره رسالت محمد مصطفى صلى الله علیه و اله سپرى شده است، و این دوره، دوران زمامدارى جمال اقدس الهى و آیین اوست، ولى بعد از او نیز خداوند بارها بر زمین هبوط و تجلى خواهد کرد، به اعتقاد آنان پس از حضرت محمد صلى الله علیه و آله نخست‏باب و پس از او حسینعلى بهاء به عنوان ظهور الهى به عالم آمدند و لا اقل تا هزار سال دیگر ظهور الهى در عالم نخواهد بود.

عبادت و احکام در مسلک بهائیه :
1- نماز در آیین بهایى نه رکعت است که به صورت انفرادى در صبح و ظهر و شام بر هر بالغى واجب است. و قبله آنها شهر عکاست که قبر میرزا حسینعلى بهاء در آن واقع شده است. براى نماز وضو نیز لازم است، ولى اگر کسى آب براى وضو نداشته باشد، به جاى وضو پنج‏بار مى‏گوید: «بسم الله الاطهر الاطهر» . و جز در نماز میت، نماز جماعت ندارند.

2- روزه آنان یک ماه به مقدار نوزده روز است، زیرا در اصطلاح آنان هر ماه نوزده روز و هر سال نوزده ماه دارد و مجموع ایام سال 361 روز است. آخرین روز ماه روزه آنها مصادف با عید نوروز است.

3- حج آنها زیارت خانه‏اى است که در شیراز که سید على محمد باب در آن متولد شده، یا خانه‏اى که میرزا حسین على بهاء الله در مدت اقامت‏خود در عراق در آن زندگى مى‏کرد، و براى آن وقت‏خاصى مقرر نشده است.

4- هر مرد فقط مى‏تواند یک زن داشته باشد، در کتاب اقدس ازدواج با دو زن با رعایت عدالت جایز دانسته شده است. ولى عبد البهاء در تفسیر آن گفته است چون شرط عدالت هیچ گاه تحقق نمى‏یابد، پس در واقع در ازدواج تعدد راه ندارد. و ازدواج با زن پدر حرام است و با دختر و خواهر و سایر اقربا جایز است.

5- تمام اشیا پاک است، حتى امثال بول و غائط و سگ و خوک و. . .

6- در آیین بهائیت‏سهم ارث پسر و دختر مساوى است، چنانکه سن بلوغ آنها هم یکسان است (یعنى پانزده سالگى) .

7- مراکز مهم اجتماعات رسمى آنها یکى «حظیرة القدس‏» (در عشق آباد) و دیگرى «مشرق الاذکار» در نزدیک شیکاگو (آمریکا) است. 


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


فرقه وهابیت

شنبه 85 شهریور 11 ساعت 12:30 صبح



 

*** چگونگی شکل گیری وهابیت وتفاوت آن با دیگر مذاهب اهل سنت ***


در این رابطه لازم است در سه محور بحث را متمرکز کنیم:
1 . تاریخچه تفکر و عقاید وهابیت:

عقاید و تفکرات مذهبی که اساس و اصول فرقه‌ وهابیت را می‌سازد قرن‌ها پیش بذر آن بوسیله بعضی از علمایی که خودشان را به مذهب حنبلی، یکی از مذاهب اهل سنت نسبت می‌داده‌اند پاشیده شده و رفته رفته از حوزه فکری پدید آورنده آن تجاوز نموده و بعضی از عوام نیز در دام و حصار این عقاید انحرافی و نفاق‌زا قرار می‌گیرند.
اعتقادات اولیة فرقه وهابیت را مسئله زیارت قبور انبیاء و صلحاء، شفاعت و متوسل به آنان تشکیل داده و از همین جا با سایر مذاهب اسلامی راه‌شان را جدا نموده «این مسائل را اساس توحید و شرک قرار داده و بر همین مبنا همة مسلمین را کافر و مشرک می‌دانند. و سایر اختلافات وهابیت با مسلمین نیز در حقیقت از همین جا ناشی می‌شود.
مبدع وپدید‌آورندة اصلی عقاید وهابیت احمدبن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه است که در سال (661 ق) در شهر حران یکی از شهرهای عراق متولد گردید.
[1] اگرچه چند سال قبل از او در قرن چهارم هجری «ابو محمد بر بهاری» یکی دیگر از علماء حنبلی زیارت قبور را منع کرده بود که از طرف خلیفه عباسی مورد انکار قرار می‌گیرد و در همین قرن چهارم عبدالله بن محمد عبکری حنبلی معروف «به ابن لطه» متوفای 1378 قمری زیارت و شفاعت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را انکار نموده و سفر برای زیارت قبر آن حضرت را سفر معصیت دانست.[2] ولکن ابن تیمیه این عقاید حرمت زیارت و طلب شفاعت از پیامبر اسلام و سایر اولیاء را با ضمیمه یک سلسله عقاید و تفکرات جدید دیگر به طور حساب شده و در کتاب‌های متعدد به صورت گسترده و بر محور شرک وتوحید ـ که در حقیقت تمام اعتقادات او از دشمنی با اهل بیت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نشأت گرفته است ـ تدوین نموده و برای اخلاف خودش به جا گذاشت. و در برابر آراء و نظریات ابداع شده و غریب از دین اسلام ابن تیمیه، علماء بزرگ اسلامی اعم از شیعه و سنی هم عصر او و بعد از آن آرام ننشسته و کتاب‌های زیادی را در ردّ عقایداو نوشته‌اند. ابن بطوطه،‌عبدالله بن سعد یافعی، تقی الدین سبکی،ابن حجر مکی، قاضی احنائی هر کدام به ترتیب کتاب‌های بنام تحفة النظار مرآت الجنان، شفاء السقام فی زیارة خیر الانام، جوهر المنظم فی زیارة قبر النبی مکرم و المقالة المرضیه در ردّ عقاید ابن تیمیه نوشته و همچنین ابوحیان اندلسی، کمال الدین زملکانی،‌ابوبکر الحصینی، ابن حجر عسقلانی، شیخ موسوی عبدالعظیم هندی، حافظ ذهبی، هر کدام به سهم خود عقاید و نظرات ابن تیمیه را مردود شمرده و منافات و تضاد آراء او را با اسلام به اثبات رسانده‌اند.[3] و بالاخره علمأ اهل سنت به خصوص علماء شافعی مذهب و مالکی مذهب مخالفت‌شان را با ابن تیمیه از حوزه نظر به حوزه عمل برده و چندین بار او را راهی زندان حکام وقت نموده و در سال 728 قمری در زندان می‌میرد.[4]
بعد از مرگ ابن تیمیه شاگرد مخلص او بنام محمد بن ابوبکر معروف به ابن قیم الجوزیه کتاب‌ها و آثار استادش را جمع‌آوری کرده و در ترتیب و تبویت و انتشار آن تلاش‌های پی‌گیر را متحمل شده و خود نیز کتاب‌های متعددی را برای حفظ و دفاع از عقاید استادش نگاشته است.
[5]
بعد از ابن قیم کسی به نام‌ حامی عقاید ابن تیمیه معروف نمی‌باشد و این عقاید همین طور در میان کتاب‌های آنان باقی می‌مانند تا اینکه شخصی به نام محمد بن عبدالوهاب به عنوان مجدّد دین در قرن دوازدهم هجری قمری سر از نجد عربستان درمی‌آورد.


2 . ظهور فرقه وهابیت و حکومت وهابی:

محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان تیهمی به قولی در سال (1111 ق) و بنابر قول دیگر در سال (1115 ق) و (1703 یا 1704 م) در شهر عیینه از شهرهای نجد متولد گردید.[6] او تحصیلات ابتدائی خود را از پدرش فراگرفت و در شهرهای دیگری به تحصیلات خود ادامه داد او در همان اوایل نظرات و عقایدی را درباره دین اسلام مطرح می‌کرد که مورد مخالفت و منازعه پدرش قرار می‌گرفت او بعد از اینکه پدرش در حریمله از دنیا رفت مردم را به سوی عقیده خودش دعوت کرد و به شهری که می‌رفت بعد از اظهار عقایدش مورد تنفر مردم قرار گرفته و از شهر بیرونش می‌کردند. و حتی در شهر حریمله بعد از فوت پدرش مردم قصد کشتن او را کردند و به ناچار از آنجا فرار کرده و به عیینه وطن خودش نزد حاکم آن شهر بنام عثمان بن معمّر می‌رود.[7] عثمان از او استقبال می‌کند و شیخ وهابی نیز وفاداری خود را به او نشان داده و او را به تصرّف تمام نجد امیدوار می‌گرداند. و در رابطه با همکاری بین طرفین با هم پیمان و معاهده می‌بندند و لکن این معاهده پایدار نمانده و با تهدید سلیمان بن محمد امیر احساء‌ بعد از اینکه شیخ وهابی اعمالی را با سلیقه اعتقادی خودش مرتکب می‌شود،‌عثمان از ترس اینکه توسط امیر احساء مورد هجوم قرار نگیرد او را از عیینه اخراج می‌کند. و شیخ وهابی در سال (1160 هـ . ق) وارد درعیه شده و با امیر درعیه محمد بن سعود جدّ آل سعود هم ‌پیمان می‌گردد.[8] و به این ترتیب نطفه فرقه وهابیت و حکومت مبتنی بر عقاید آن توسط نیروی مذهبی محمد بن عبدالوهاب از یک طرف و نیروی سیاسی و نظامی محمد بن سعود از طرف دیگر در درعیة نجد منعقد می‌گردد. و شخص محمد بن سعود امیر درعیه با محمد بن عبدالوهاب برای دعوت مسلمین به سوی اسلام جدید وهابی و برای قتال و جنگ و کشتن مسلمانان در راه خدا بیعت می‌کند.[9] و این حکومت با موضع‌گیری خاصی در برابر همه مسلمین به نحوی که گویا پیامبری تازه و جدید در آنجا برای نجات مسلمین مبعوث گردیده است به اطراف و شهرهای مجاور دعوت نامه فرستاد و کم‌کم با کشتارهای بی‌رحمانة مسلمانان و با کمک‌ نیروهای خارجی بالخصوص حکومت انگلیس[10] در سرزمین عربستان گسترش پیدا کرده و در نهایت تمام جزیرة العرب در تحت سیطرة حکومت آل سعود در می‌آید. که تا امروز این حکومت در نسل‌ آل سعود همچنان ادامه دارد. و فرقه وهابیت و حکومت سعودی‌ها به نحوی درهم آمیخته است که وهابیت اصلاً در حکومت آل سعود تبلور پیدا کرده است و جدای از آن چیزی بنام وهابیت وجود ندارد.


3 . وهابیت و مذاهب اهل سنت:
الف) مذاهب کلامی و اعتقادی: اهل سنت در نصف اول از قرن دوم به دو فرقه کلامی تقسیم شدند. یکی فرقه اهل حدیث که در اعتقادات و احکام فقهی به ظواهر آیات و روایات تعبد داشتند و لذا برای خداوند تأمل به اعضاء و جوارح بوده و در میان آنان مشبهه و مجسمه نیز پدید آمدند.
در مقابل اهل حدیث، فرقه معتزله وجود داشت که تعقّل و تفکّرگرا بودند. و این دو فرقه دائماً در برابر هم قرار داشتند و با تغییر شرایط در دستگاه خلفأ عباسی گاهی اهل حدیث از حمایت خلفاء برخوردار می‌شد و گاهی معتزله با حمایت خلفاء تقویت شده و اهل حدیث تضعیف می‌گردید.
[11] و از زمان متوکل عباسی تا زمان مقتدرعباسی شرایط به نفع اهل حدیث بود و فرقه معتزله تحت فشار سخت قرار داشت تا اینکه ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری از اعتقاد اعتزالی خودش دست برداشته و با توبه و انابه در سلک اهل حدیث داخل می‌شود. و سپس درصدد اصلاح آن برمی‌آید و در نتیجه اصلاحات او فرقه جدیدی بنام فرقه اشعری پدیدار می‌شود.[12] و امروز اکثر اهل سنت از عقاید کلامی اشعری متابعت می‌کنند. و فرقه‌های دیگر اهل سنت چندان در بین جامعه اهل سنت حضور ندارند. اهل سنت از جهت فقهی به چهار مذهب تقسیم شده است. که عبارت‌اند از مذهب حنفی که توسط ابوحنیفه نعمان بن ثابت پایه‌گذاری شده است و تمام پیروان این مذهب در مسائل فقهی از فتاوی او تقلید می‌کنند. و مذهب دوم مذهب شافعی است که مفتی و مجتهد آن امام ابو عبدالله محمد بن ادریس شافعی است. و مذهب سوم که با مرجعیت مالک بن انس بوجود آمده مذهب مالکی نام دارد. و مذهب چهارم مذهب حنبلی است که امام و پیشوای این مذهب احمد بن حنبل می‌باشد.
اما فرقه وهابیت ولو از جمله اهل تسنن بشمار می‌آید و لکن هم در مسائل کلامی با فرقه‌های کلامی اختلاف دارد و هم در مسائل فقهی با مذاهب اربعه دارای اختلافات می‌باشد. در مسائل توحید با همه اهل سنت اعم از فرقه‌های کلامی و فقهی در تضاد بوده بلکه آنان توسط وهابیت بخاطر اعتقادشان به شفاعت، توسل به رسول الله و زیارت آن حضرت تکفیر شده و جان و مال و ناموس آنها برای وهابیون حلال گردیده‌اند. قنوجی در این رابطه می‌گوید:‌در زمان ما اتباع عبدالوهاب که از نجد سر در آورد و بر حرمین مسلط گردیدند و خودشان را منتسب به مذهب حنبلی می‌کردند همه آنان اعتقاد بر این دارند که فقط آنان مسلمان هستند و غیر آنها هر کسی می‌خواهد باشد مشرک‌اند و با این شعار کشتار اهل سنت و علماء آنها را مباح دانستند.
[13]
و هیچ کدام از مذاهب اهل سنت وهابی‌ها را در مذهب خودشان قبول ندارند ولو وهابیت خودشان را پیرو مذهب حنبلی می‌دانند لکن حنبلی‌ها هم آنان را نمی پذیرند بلکه علماء مذاهب اربعه حکم به تکفیر وهابیت صادر کرده‌اند. و حتی برادر محمد بن عبدالوهاب بنام شیخ سلیمان بن عبدالوهاب که خود حنبلی مذهب بوده است کتابی بر ردّ محمد بن عبدالوهاب بنام «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیة» نوشته است.
[14]
جهت اطلاعات بیشتر به منابع زیر رجوع شود:
1 . وهابیان، تألیف علی اصغر فقیهی.
2 . اینست همان وهابیت، تألیف محمدجواد مغنیه.
3 . آئین وهابیت، تألیف آیت الله سبحانی.
4 . نقش استعمار در پیدایش وهابیت، تألیف رضا فتح ‌آبادی.


[1] . الکثیری، سید محمد، السلفیه بین السنة و الامامیة، ص 211، بیروت انتشارات غدیر، اول، 1418 ق.
[2] . فقیهی، علی اصغر، وهابیان، ص 19 و 20، انتشارات اسماعیلیان، دوم، 1364 ش.
[3] . همان، ص 34، و الکثیری، سید محمد،‌السلفیه بین اهل السنة و الامامیه، ص 235 ـ 239، بیروت، انتشارات الغدیر، اول 1418 ق.
[4] . فقیهی، علی‌اصغر، وهابیان، ص 46، مؤسسه اسماعیلیان، دوم، 1364 ش.
[5] . الکثیری، سید محمد، السلفیه بین اهل السنة و الامامیه، ص 303، بیروت، انتشارات الغدیر،‌اول 1418 ق.
[6] . همان، ص 305 و سبحانی ‌جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 4 / 334،‌مؤسسه نشر اسلامی، سوم، 1414 ق.
[7] . مغنیه، محمد جواد، هذی هی الوهابیة، ص 87، دارالحقیقة، دوم، 1414 ق.
[8] . همان،‌ص 88 ـ 90.
[9] . همان.
[10] . فتح آبادی، رضا، نقش استعمار در پیدایش وهابیت، ص 56، انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی، اول 1375.
[11] . سبحانی،جعفر، بحوث فی الملل و النحل، 2 / 5، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، دوم 1411 ق.
[12] . همان، 2 / 22 ـ 23.
[13] . القنوجی، صدیق بن حسن، ابجدالعلوم، 3 / 198،‌دارالکتب العلمیه، 1998 م به نقل از حاشیه ابن عابدین.
[14] . الکثیری، سید محمد، السلفیه، ص 339 ـ 341، بیروت، الغدیر، اول 1418 ق.

نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


صلوات بر پیامبر ، آل پیامبر

شنبه 85 شهریور 11 ساعت 12:20 صبح

 شیعیان بدون هیچ مدرکی در صلوات بر پیامبر، آل پیامبر را اضافه کرده‌اند.

پاسخ : واژه «اهل البیت»، تنها دوبار در قرآن کریم، استعمال شده است. یکی درباره حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ هنگامی که فرشتگان به همسرش گفتند: « رَحْمَه اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ».[1] و دیگری درباره اهل بیت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ : « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»[2] و این آیه همان آیه معروف به تطهیر است و مراد از آن، پنج تن آل عبا هستند.
مسلمانان، در طول تاریخ، به تبعیّت از قرآن کلمه «اهل بیت» را در مورد خاندان حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ بکار برده‌اند و به طوری این اصطلاح اختصاصی شد که استفاده از آن برای معنای دیگری احتیاج به قرینه دارد.
در تفسیر المیزان آمده است: «روایات در این باره از هفتاد عنوان متجاوز است و آنچه اهل سنت نقل کرده‌اند، از روایات شیعه بیشتر است. اهل سنت آن را از چهل طریق، به روایت ام سلمه، عایشه،‌ابی سعید خدری، سعد، وائله بن اسقع، ابی‌حمرا، ابن عباس، ثوبان غلام حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ، عبدالله بن جعفر بن علی بن ابیطالب و حسن بن علی ـ علیه السلام ـ نقل کرده‌اند. شیعه نیز، آن را بیشتر از سی حدیث از حضرت علی ـ علیه السلام ـ ، امام سجاد ـ علیه السلام ـ ، و امام محمد باقر و امام جعفر صادق ـ علیهم السلام ـ ، ام سلمه، ابوذر، ابی لیلا، ابی الاسود، عمرو بن میمون اودی و سعد بن ابی‌وقاص، نقل نموده‌اند.
[3]
آیه 33 سوره احزاب به اتفاق مفسران و اندیشمندان اسلام در شأن و مقام والای اهل بیت پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل گردیده است. برادران اهل سنت نیز روایات فراوانی در شأن نزول این آیه ذکر نموده‌اند، از جمله:
حاکم نیشابوری در مستدرک می‌نویسد: «عبدبن جعفر از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ روایت می‌کند که آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ هنگامی که رحمت الهی را در حال نزول دیدند فرمودند: به سوی من بخوانید، صفیه گفت: چه کسی را؟ فرمود: اهل بیتم را، علی و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ را. آن گاه که آمدند، آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ عبای خویش را بر روی آنان افکند، سپس دستانش را بالا برده وعرض کرد: خداوندا! اینان اهل بیت من هستند، سپس بر محمد و آل محمد صلوات فرستاد. در این هنگام خدای حکیم این آیه را نازل فرمود.
[4]
و از ام سلمه نقل شده که: «آیه تطهیر در خانه من و در حالی که پنج تن آل عبا در آن بودند، نازل گردید. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آنان را با عبایی که بر روی آنان افکند، پوشانید. سپس عرضه داشت اینان اهل بیت من هستند، پروردگارا! رجس و پلیدی را از آنان دور کن و ایشان را پاک و مطهر گردان.
[5]
و مسلم در کتاب صحیح از یزید ‌بن حیان عن زید بن ارقم نقل می‌کند: «رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده است: من در میان شما دو گوهر گرانبها به جا می‌گذارم، کتاب خدا که ریسمان الهی است و هر کس از آن پیروی کند هدایت می‌یابد و کسی که آن را رها کند به گمراهی خواهد رفت. عرضه داشتم آیا همسران پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از اهل بیت می‌باشند؟ فرمودند: خیر، به خدا سوگند زن روزگاری را با مرد است و سپس مرد او را طلاق داده و زن به قوم خود باز می‌گردد. اهل بیت من کسانی هستند که صدقه را بعد از پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ بر خود حرام کرده‌اند.
[6]
و عبدالرحمن بن ابی لیلی گوید: «کعب بن عجره با من روبرو شد، گفت: «آیا هدیه‌ای که از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ گرفته‌ام را به شما هدیه کنم؟» گفتم بده. گفت: «از آن بزرگوار سوال کردیم، صلوات بر شما اهل بیت چگونه می‌باشد؟» فرمود: بگویند: «اللهم صل علی محمد و آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم انک حمید مجید، اللهم بارک علی محمد و آل محمد کما بارکت علی آل ابراهیم انک حمید مجید. مؤلف اضافه می‌کند که این حدیث با همین الفاظ و حروف از الامام محمد بن اسماعیل البخاری نقل شده که اهل بیت همان آل می‌باشند.
[7]
و ابوالحمراء خادم پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره آیه «و امر اهلک بالصلاه و امطر علیها» می‌گوید: «پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ همیشه (موقع نماز) درب خانه علی و فاطمه ـ علیهما السلام ـ را می‌زد و می‌فرمود: «نماز، خدا رحمت کند شما را و آیه 33 سوره احزاب را قرائت می‌کرد.»
[8] البته اگر بخواهیم روایتی که ذیل این آیه شریفه در مناقب اهل است را بیاوریم مطلب طولانی خواهد، که به یک مورد برای شاهد بسنده می‌کنیم:
قرطبی در تفسیر خود روایتی که در مستدرک حاکم آورده است، و در اینکه صلوات بر آل پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ باید باشد، شک نمی‌کند، فقط او در اینکه آل دائره‌اش وسیع است یا نه بحث دارد و می‌گوید: آل، یعنی آل دین او به دلیل، آیه شریفه «ادخلوا آل فرعون؛ یعنی آل دین موسی ـ علیه السلام ـ» چون او پسر و دختر و پدر و عمی نداشت و همچنین برادر و... بنابراین کسی ایمان ندارد و موحد نیست از آل پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نیست، اگر چه با آن بزرگوار قرابت داشته باشد، مثل اباجهل. به همین دلیل خداوند فرزند نوح را از اهل او نمی‌داند.
[9]
بنابراین ایشان صلوات بر محمد و آل او را از خود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل و قبول دارد، ولی در اینکه چه کسانی هستند بحث دارد که فعلاً به آن نمی‌پردازیم.
ابی زکریا بن شرف النووی در کتاب خود «التبیان» در موقع ختم قرآن می‌گوید: «دعاهایی مستحب است و او دعاها را که بیان می‌دارد به این می‌رسد که بگویند: اللهم صل و سلم علی سیدنا محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و‌آل ابراهیم فی العالین انک حمید مجید.
[10]
و نووی در شرح مسلم در قسمت کسی که می‌خواهد داخل مسجد شود دعاهایی را آورده است و می‌گوید: «این قبیل دعا در سنن ابی داود و غیره آمده که من آن را مفصلا جمع‌آوری کرده‌ام و در کتابی به نام «اذکار» آورده‌ام و آن گاه یکی از آن‌ها را اینگونه ذکر می‌کند: «اعوذ بالله العظیم و بوجه الکریم و سلطانه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله اللهم فصل علی محمد و آل محمد و سلم اللهم اغفرلی ذنوبی و افتح لی ابواب رحمتک و فی الخروج یقول...».
[11]
روایتی از علی بن حسین ـ علیهم السلام ـ نقل شده که در منی دعا می‌کرد تا اینکه رسید به نعمتهای خدا و آنها را شکر می‌کرد و می‌فرمود: «یا ذا المعروف الذی لاینقض و یا ذالنعم التی لاتحول و لاتزول فصل علی محمد و آل محمد و اغفرلنا و ارحمنا».
[12]
و مؤلف محترم ینابیع الموده لذوی القربی در ج 1، ص 37‌، از جواهر العقدین و الصواعق المحرقه نقل می‌کند که از نبی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده که فرمود: «صلوات بتراء بر من نفرستید». سوال کردند یا روسل الله صلوات بتراء چگونه است؟ فرمود ـ صلی الله علیه و آله ـ: شما می‌گویید خدایا بر محمد درود فرست، و ساکت می‌شوید، بلکه بگویید: خدایا برمحمد درود فرست و بر خاندان او نیز. یا خدایا بر محمد و خاندان او درود بفرست.
و مرحوم علامه امینی(ره) از امام شافعی شعری می‌کند که اینگونه سروده است:
«یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزله
کفاکم من عظیم القدر إمنکم من لم یصل علیکم لا ملاه له».
یعنی: ‌ای اهل بیت پیامبر خدا دوستی و حب شما از خداوند متعال در قرآنی که بر پیامبرش نازل کرد واجب شده است. و برای قدر و منزلت و عظمت شما همین قدر بس که کسی که در نماز بر شما درود نفرست نمازش صحیح نیست و نمازی مورد قبول ندارد. که در ذیل آن می‌گوید: شاید نماز صحیح نباشد برای او به دلیل قول پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ که در نماز درود بر آل او واجب است و یا احتمال دارد که نماز کامل اداء نکرده باشد.
[13]
و همچنین علامه امینی از کتاب «الصواعق» نقل کرده که الدار قطنی و البیهقی حدیثی را نقل کرده‌اند، که می‌فرماید: کسی که نماز بخواند و برمن و اهل‌بیت من درود نفرست نمازش قبول نیست. و شافعی این حدیث را استناد قول خود مبنی بر اینکه، درود بر خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ازواجبات نماز است، همانگونه که بر خود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ واجب است. و همچنین از فخر رازی در تفسیرش نقل کرده که می‌گوید: درود بر خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ منصب بزرگی است و به همین دلیل این دعا و درود در خاتمه تشهد در نماز قرار داده شد. که گفته شده: خدایا بر محمد و خاندان او درود فرست و... .
[14]
پس، لفظ آل محمد ابتکار شیعیان نبود، بلکه از صدر اسلام از زبان مبارک پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ذکر شده و مسلمین هم همانگونه بیان کرده‌اند، که در کتب روائی و تفسیری و تاریخی اهل سنّت فراوان دیده می‌شود، و شبهه کننده محترم حتی به یکی از کتب برادران اهل سنّت توجه نداشتندکه اتفاقاً آنان بیشتر بر محمد و آل او درود فرستادن را ذکر کرده‌اند،‌که اینجا مجال بیان آن نیست. و همانگونه که بیان شد منبعی در سعه و ضیق آن بحث دارند که عده‌ای را در آل و خاندان اضافه کنند نه اینکه کسی منکر باشد.
اینجا روایتی که (اللهم صلی علی محمد و آل محمد و بارک علی محمد و آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم، و بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم) را که در کتب روائی و تفسیری برادران اهل سنّت آمده بیان می‌کنیم تا مشخص شود که یک نگاه اندک و سطحی حتی به منابع و کمی انصاف حکم می‌کند که لفظ «آل» از ابتکارات شیعه نیست بلکه از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل و سیره مسلمین گردیده است.
کتاب المسند امام شافعی، ص 42؛ سند احمد، ج 3، ص 47 و ج 4، ص 118 و ج 5، ص 274 و ج 6، ص 8؛ و سنن الدارمی، ج 1، ص 209؛ و صحیح بخاری، ج 4، ص 118 و ج 6، ص 27 و ج 7، ص 156؛ سند احمد، ج 3، ص 156؛ و صحیح مسلم، ج 2، ص 16؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 292؛ سنن ابن داود، ج 1، ص 221؛ سنن ترمذی، ج 1، ص 301 و ج 5، ص 28؛ و سنن النسائی، ج 3، ص 45؛ مستدرک حاکم، ج 1، ص 268؛ سنن الکبری، ج 1، ص 446؛ مجمع الزوائد، الهیثمی، ج 2، ص 144؛ شرح سنن النسائی، ج 3، ص 45.
[1] . هود، 73.
[2] . احزاب، 33.
[3] . ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوی همدانی، ج 16، ص 365، ذیل آیه شریفه.
[4] . مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 147 ـ 148، و شواهد التنزیل.
[5] . سنن بیهقی، ج 2، ص 150.
[6] . صحیح مسلم، ج 7، ص 123، چ دار الفکر، بیروت، 8 جلدی؛ و فضل الصحابه، ص 22، احمد بن شعیب النسائی.
[7] . مستدرک، محمد بن محمد الحاکم النیشابوری، 4 جلدی، ج 3، ص 147، سال 1406، دار المعرفه، بیروت، و ر.ک: زاد المیسر، ابن جوزی، ص 208 و 215؛ و سنن الدارمی، ج 1، ص 209؛ و صحیح بخاری، ج 4، ص 118.
[8] . شواهد التنزیل لقواعد التفصیل فی آیات النازله فی اهل البیت، عبدالله بن احمد العروف بالحاکم الحسکانی، ج اول، ص 497، چ اول، سال 1421، مجمع احیاء التفاقه الاسلامیه، تابعه للوزاره الارشاد الاسلامی، تهران.
[9] . الجامع لاحکام القرآن، لابی عبدالله محمد بن احمد الانصاری القرطبی، ج 1، ص 382، چ موسسه تاریخ عربی، بیروت، لبنان؛ و باز رجوع شود به روایات فراوانی که ایشان ذیل آیه شریفه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی» و ج 16، ص 22؛ که صراحت به اهل بیت و نام آنان دارد که علی و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ می‌باشند.
[10] . التبیان فی آداب حمله‌القرآن، ابی زکریا بن شرف النووی، ص 162، چ 3، سال 1414، نشر دار ابن حزم، بیروت.
[11] . صحیح مسلم بشرح النووی، النووی، 18 جلدی، ج 5، ص 224، چ دوم، 1407، دار الکتاب العربی، بیروت.
[12] . اشکر الله عزوجل، الحافظ ابی بکر عبدالله بن عبید بن ابی الدنیا، ص 85، ج 2، سال 1407، دار ابن کثیر.
[13] . الغدیر، علامه امینی، 11 جلدی، ج 2، ص 303، چ دار الکتب العربی، بیروت، سال 1279.
[14] . فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 7، ص 391، به نقل از الغدیر، علامه امینی، ج 2، ص 303.

نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


صحیفه سجادیه

شنبه 85 شهریور 11 ساعت 12:12 صبح
معماهای صحیفه سجادیه


معماها:
1. صحیفة سجادیه از کیست؟
2. صحیفه به چه معناست؟
3. نامهای صحیفة سجادیه کدام است؟
4. صحیفة‌سجادیه‌ مشتمل بر چه مضامینی است؟
5. سند صحیفة سجادیه ‌تا چه اندازه معتبر است؟
6. چرا به صحیفة سجادیه، «سحیفة کاملة سجادیه» گفته‎اند؟
7. سند صحیفة سجادیه به چه کسی منتهی می‎شود؟
8. آیا نسخه‎های اصلی صحیفة‌ سجادیه بر جای مانده‎اند یا خیر؟
9. صحیفه‎ای که نوة امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ نقل کرده با صحیفه‎ای که در نزد امام صادق ـ علیه‎السلام ـ بوده چه فرقی دارد؟
10. آیا از امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ کتاب و نوشتة‌ دیگری نیز بر جای مانده است یا خیر؟
11. چرا به صحیفة سجادیه، اخت القران «خواهر قرآن» می‎گویند؟
12. به چه کتابی اخ القران «برادر قرآن» می‎گویند؟
13.حضرت امام خمینی ـ قدس سرُّه ـ دربارة دعا چه تعبیری را به کار می‎برند؟
14. چند ترجمه از ترجمه‎های صحیفة سجادیه را نام ببرید؟
15. آیا از امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ دعاهای دیگری نیز نقل شده است؟
16. صحیفة سجادیه مشتمل بر چند دعاست؟
17. دعای اول و دعای آخر صحیفة سجادیه دربارة چیست؟
18. اولین و آخرین جملة ‌صحیفة‌ سجادیه دربارة چیست؟
19. طولانی‎ترین و کوتاهترین دعای صحیفة سجادیه کدام است؟
20. مناسبتهایی که در صحیفة سجادیه به آنها اشاره شده است کدامند؟
21. از چند عید اسلامی در صحیفه سخن به میان آمده است؟
22. در صحیفة سجادیه به کدام جنگهای صدر اسلام اشاره شده است؟
23. از فروع دین کدام یک در صحیفه آمده است؟
24. نام چند تن از پیامبران در صحیفه آمده است؟
25. کدام یک از نامهای قرآن در صحیفه آمده است؟
26. کدام یک از نامهای روز قیامت در صحیفه آمده است؟
27. چند نام از نامهای زیبای خدا در صحیفه آمده است؟
28. دعایی که بیشترین نامهای خدا در آن آمده است کدام است؟
29. در صحیفه چند آیه از آیات قرآنی آمده است؟
30. بیشترین آیات از کدام سورة قرآن آمده است؟
31. دعایی که بیشترین آیات در آن آمده است کدام است؟
32. در چند دعا ذکر شریف صلوات آمده است؟
33. نام پدر و مادر حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ چیست؟
34. تاریخ تولد و شهادت و مکان تولد و محل دفن امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ را ذکر کنید؟
35. القاب امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ را نام ببرید؟
36. زندگانی حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ مقارن با حکومت چه زمامدارانی بوده است؟
37. حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ در زمان حیات چه معصومانی می‎زیسته است؟
38. حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ به دست چه کسی به شهادت رسید؟
39. زید بن علی (فرزند امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ ) در چه سالی به شهادت رسید؟
40. امام صادق ـ علیه‎السلام ـ دربارة یحیی (نوة امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ و پسر زید) چه فرموده است؟
پاسخ‎ها:
1. حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ ؛ امام چهارم.
2. به پاره‎ای از پوست یا کاغذی که در آن چیزی می‎نویسند «صحیفه» گفته می‎شود و چون دعاها را روی صحیفه می‎نوشتند به خود دعاها نیز صحیفه گفته‎اند.
3. «انجیل اهل بیت»، «زبور آل محمد»، «خواهر قرآن» و «صحیفة کامله».
4. مضامین فراوان و متنوعی چون اصول اعتقادی، فضیلتهای اخلاقی، سنّتهای الهی، شرافتهای انسانی، مسائل روانشناختی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و...
5. صحیفة سجادیه دارای عالیترین سندهاست اگر چه بلندی مضامین، شیوایی عبارات و هماهنگی مطالب آن برای صحت انتساب آن به امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ کافی است.
6. چون در صحیفة‌ سجادیه برای مسائل گوناگون و نیازهای مختلف انسانی دعایی آمده است به آن، «صحیفة کامله» گفته‎اند یعنی صحیفه‎ای که کامل و فراگیر است و به همة ابعاد انسانی پرداخته است. البته «صحیفة فاطمة زهرا ـ علیها‎السلام ـ» و «صحیفة علی ـ علیه‎السلام ـ» نیز کامل هستند ولی بدین صفت، مشهور نشده‎اند از این جهت این وصف به صحیفة سجادیه مخصوص گردیده است.
7. امام باقر ـ علیه‎السلام ـ و برادر شهیدش زید بن علی.
8. نسخه‎ای از صحیفة سجادیه به خط زید بن علی (فرزند امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ) در کتابخانه واتیکان موجود است. نسخه‎ای هم به خط امام باقر ـ علیه‎السلام ـ در نزد امام صادق ـ علیه‎السلام ـ محفوظ بوده و محتمل است که از جملة «مواریث امامت» در نزد امام زمان ـ عًجَلَ الله تعالی فَرَجَهُ الشریف ـ باشد.
9. از یحیی پسر زید (نوة امام سجاد) صحیفه‎ای نقل شده است که با صحیفه‎ای که در نزد امام صادق ـ علیه‎السلام ـ بوده کاملاً منطبق است.
10. بلی، «رسالة حقوق» نیز از امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ بر جای مانده است. این رساله به بیان پنجاه حق فردی و اجتماعی پرداخته است.
11. چون پس از نهج البلاغه، بهترین کتابی است که بیانگر معارف بلند و حقایق عمیق قرآنی است.
12. نهج البلاغة‌ حضرت علی ـ علیه‎السلام ـ .
13. «قرآن صاعد»؛ ایشان این تعبیر را از استاد خود در علوم و معارف الهی حضرت آیت الله شاه آبادی ـ قدس سرُّه ـ نقل می‎فرمودند.
14. صحیفة سجادیه ترجمه‎های متنوعی دارد که به عنوان نمونه به چند ترجمه بسنده می‎کنیم:
ـ ترجمة مرحوم مهدی الهی قمشه‎ای
ـ ترجمة مرحوم فیض الاسلام
ـ ترجمة‌ علامه مرحوم میرزا ابوالحسن شعرانی
ـ ترجمة مرحوم صدر بلاغی
ـ ترجمة محمد آیتی
ـ ترجمة سید احمد فهری
ـ ترجمة حسین انصاریان
15. بلی، به عنوان نمونه می‎توان «مناجات خمس عشره» امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ را که در کتاب مفاتیح الجنان آمده است، نام برد.
16. پنجاه و چهار دعا.
17. دعای اول دربارة حمد و سپاس خدا و دعای آخر دربارة درخواست دور گردانیدن غم و اندههاست.
18. اولین جمله دربارة حمد و ستایش خدا و آخرین جمله دربارة صلوات بر محمد ـ صلی الله عَلیهِ وَ اله و سَلَّم ـ و خاندان پاک اوست.
19. طولانی‎ترین دعا،‌ دعای چهل و هفتم است که در روز عرفه خوانده می‎شود و کوتاهترین دعا، دعای هجدهم است که در هنگام رفع گرفتاری و پیشامدها و روا شدن حاجات به جهت تشکر از خداوند خوانده می‎شود.
20. مناسبتهایی مانند: حج و عمره،‌ جمعه،‌ ماه مبارک رمضان، لیلة القدر، عید فطر، عید اَضْحی(قربان)، روز عرفه، هجرت پیامبر ـ صلی الله عَلیهِ وَ اله و سَلَّم ـ فتح مکه، جنگ بدر.
21. از سه عید جمعه، فطر، اَضْحی(قربان).
22. جنگ بدر، فتح مکه.
23.نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر.
24. نام سه تن؛ حضرت آدم ـ علیه‎السلام ـ، حضرت ابراهیم ـ علیه‎السلام ـ، حضرت محمد ـ‎صلی الله عَلیهِ وَ اله و سَلَّم‎ـ .
25. کتاب، نور، مُهَیْمن، فرقان، وحی، شفا، میزان، عَلَم نجات و...
26. روز جزا و پاداش (یوم الدین)،‌روز آشکار شدن نهانها (یوم تُبلی السرائر)، روز فَزَع بزرگ (یوم الفزع الاکبر)، روز حسرت و پشیمانی (یوم الحسرة و الندامة)، هنگامة عظیم قیامت (یوم الطّامّة)، روز ملاقات با خدا (یوم التَّلاق) و... .
27. پنجاه و نُه نام.
28. دعای چهل و هفتم که در روز عرفه خوانده می‎شود.
29. بیست و یک آیه.
30. سورة بقره.
31. دعای چهل و پنجم که دربارة بدرقة ماه مبارک رمضان است.
32. چهل و شش دعا.
33. پدر بزرگوار ایشان «امام حسین ـ علیه‎السلام ـ»‌ و مادر ارجمند ایشان «شهر بانو» دختر یزدگرد است. شهر بانو دختری پاک و عفیف بود. وقتی لشکر اسلام بر پدرش، یزدگرد، پیروز شدند او را در جمع اسیران به مدینه آوردند . سرانجام شهربانو، امام حسین ـ علیه‎السلام ـ را به عنوان همسر برگزید این انتخاب بر اساس عنایت حضرت زهرا ـ‎علیها‎السلام‎ـ بود که شهربانو پیش از اسارت در خواب دیده بود.
34. حضرت در سال 38 هجری در شهر مدینه متولد و در سال 95 هجری به لقاء الله پیوستند و در قبرستان بقیع مدفون گردیدند.
35. زین العابدین، سید العابدین، زین الصالحین، خاشع، متهجّد، زاهد، عابد، بَکّاء، سجاد و... .
36. عبدالملک و فرزندش ولید.
37. تا دو سالگی در دوران حیات و حکومت جدش حضرت علی ـ علیه‎السلام ـ‌، پس از آن در زمان حیات و امامت امام حسن و امام حسین ـ علیهما‎السلام ـ، پس از آن قسمتی از حیات و زندگانی فرزندش امام باقر ـ علیه‎السلام ـ و نوه‎اش امام صادق ـ علیه‎السلام ـ را درک کرده‎اند.
38. ولید بن عبد الملک حضرت را به وسیلة «زهر» مسموم و به شهادت رساند.
39. در سال 121 هجری شهید شد و در «کناسة کوفه» به دار آویخته شد.
40. یحیی پسر زید و نوة امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ، از جمله افرادی است که صحیفة سجادیه در نزد او بوده است امام صادق ـ علیه‎السلام ـ دربارة ایشان فرموده است: «رحِمَ الله ُ ابْنَ عَمّی وَ اَلْحَقَهُ بِآبائِهِ وَ اَجْدادِهِ»؛ خدا پسر عمویم را بیامرزد و به پدران و اجدادش ملحق کند.


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


تبعیت ازاهل بیت

جمعه 85 شهریور 10 ساعت 5:38 عصر
عنوان سؤال: چه نیازی به تبعیت از اهل بیت داریم؟

سؤال:
آیا هدف از تبعیت اهل بیت این نیست که سرانجام از پیامبر تبعیت شود؟ خوب چه اتفاقی می‌افتد اگر ما خودمان احادیث پیامبر را از منابع واقعی یاد بگیریم و از آن پیروی کنیم؟ حال آن منابع از شیعه باشد یا سنی؟ من قبول دارم که بعضی از روایات سنی‌ها مشکلاتی دارند، اما اگر به احادیث صحیح و متواتر تمسک کنیم، آیا احتیاجاتمان تامین نمی‌شود؟‌
من دوستی و جدایی ناپذیری شیعه از اهل بیت را می‌دانم ولی آیا تبعیت از پیامبر فراتر از آن نیست؟
جواب:
در این تردیدی نیست که هدف انسان مؤمن، رسیدن به رضایت الهی است البته در ضمن عمل مطابق با اوامر و دوری جستن از نواهی حضرت حق.
 این اوامر و نواهی آسمانی قهراً از طریق قرآن و سنت پیامبر (ص) آورده شده است و ما کتاب قرآن و سنت پیامبر را با دیده احترام و عزت می‌نگریم وبالاترین هدف ما عمل به آن دو و موافقت و مطابقت اعمالمان با آن دو می‌باشد، ولی ناچار برای دستیابی به این دو منبع گرانبها واسطه یا واسطه‌هایی هست و ما باید واسطه‌ای را بپذیریم که بدون خدشه بوده و صالح و سالم در نقل اخبار و گزاره‌های دینی به ما باشد و دوم اینکه قادر بر فهم این متون دینی و گزاره‌های دینی بوده و بتواند تفسیر صحیحی از آنان داشته باشد که جمیع شرایط تفسیر در آن لحاظ شده و کمترین اعوجاج و نادرستی و انحراف در آن راه نیابد.
  سالمترین طریق واسطه برای دستیابی به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم (ص) همانا اهل البیت علیهم السلام هستند و با همین نگرش به اهل البیت نگاه می‌کنیم که اولاً واسطة امین و بی‌آلایشی هستند و ثانیاً مفسرین حقیقی نصوص و ظواهر شرعی و گزاره‌های دینی اعم از احکام و معارف می‌باشند.
 فرمایش امام صادق (ع) این معنا را روشن می‌کند که فرمود: حدیث من حدیث پدرم حدیث پدرم حدیث جدم و حدیث جدم حدیث پدرش و حدیث جدم حدیث پدرش و حدیث پدرش حدیث علی بن ابیطالب و حدیث علی علیه السلام همانا حدیث رسول خدا (ص) می‌باشد. و حدیث رسول الله سخن خداوند عزوجل می‌باشد[1].
و هم امام صادق علیه السلام در پاسخ سؤال کننده‌ای که عرض کرد: شما چه چیزی و با استناد به کدام منبع فتوا می‌دهید و حکم صادر می‌کنید. فرمود‏: به کتاب خداوند. عرض کرد: اگر در کتاب نیافتید. فرمود: به سنت رسول گرامی اسلام ..[2].
 امام باقر (ع) فرمود: ای جابر اگر ما با رأی و هوس خود حکم خدا را بیان می‌کردیم در حقیقت جزء هلاک شدگان بودیم ولی ما حکم خدا را بیان می‌کنیم بوسیله آثار باقی‌ مانده از رسول گرامی اسلام و اصول علمی که در پیش ما می‌باشد و از همدیگر آن را به ارث می‌بریم و آن را نگه می‌داریم همانگونه که این مردم طلا و نقره را نگه می‌دارند[3].
پس می‌بینیم که آن اساسی که علوم ومعارف اسلامی اهل البیت بر آن استوار است و آن را نشر می‌دهند، همان کتاب خدا و سنت پیامبر است و همینطور بدست می‌آوریم که کتاب خدا مصدر اول در علوم و معارف مدرسه اهل البیت است و اگر از آن یافت نشد در مرتبه دوم سنت پیامبر (ص).
و این هم روشن است که فهم کتاب خدا و استنباط و بدست آوردن احکام و معارف از آن به گونه‌ای که معتبر و قابل اتکا باشد، محتاج به احاطه کامل به علوم قرآنی و هم روش سالم و درستی می‌باشد یعنی هم علم و هم متد صحیح در این باره راهگشا هستند.
و لذا آنچه که ائمه هدی (ع) افاضه می‌فرمودند، ناشی از علم تفسیر و تأویل آن حضرات و ناشی از متد و روشهای فهم قرآن بود. و شایسته است یادآوری کنیم که اهل بیت علیهم السلام مؤسس روش و متد فهم قرآن بودند به این نحو که از خود قرآن برای فهم قرآن استفاده شود.
 و از آنجائیکه بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام روشها و متد فهم قرآنی متعدد شد و مذهبهای گوناگونی در فهم کتاب خدا بوجود آمد، ائمه هدی علیهم السلام مسئولیت تفسیر صحیح و درست و دقیق قرآن را بعهده گرفتند و به بیان معارف و فقه و علوم قرآن پرداختند و این مسئولیت از زمان امام علی (ع) تا آخرین امام وجود داشت. بعلاوه اینکه ائمه ما علیهم السلام علاوه بر این موفقیت خاص، شایسته‌ترین افراد برای رهبری جامعه اسلامی و دستگیری امت و رساندن آن به ساحل نجات بودند.
و این چیزی است که ما از روایات و نصوص رسیده از پیامبر اکرم (ص) بدان پی‌می‌بریم و از جمله این نصوص همان حدیث ثقلین می‌باشد که پیامبر (ص) عدم گمراهی را مشروط به تمسک به قرآن و عترت طاهره خویش می‌نماید و در مجموع هدف اساسی تبعیت از پیامبر عظیم الشأن اسلام است.
 اما در باره مطلب دیگر شما (اخذ و پذیرفتن روایات از طریق برادران اهل سنت )، خوب است بدانید که ما حدیث از طریق اهل سنت را می‌پذیریم و بدان هم عمل می‌کنیم ولی یک شرط دارد و آن این است که راوی حدیث ثقه و مورد اطمینان باشد البته “موثق“ بودن راوی فقط به راویان اهل سنت مربوط نمی‌شود اگر راوی شیعه دوازده امامی هم باشد، باید ثقه باشد والا ما به حدیث او هم عمل نمی‌کنیم. پس ملاک اصلی در اخذ و عمل به روایت راوی آن است که این راوی “موثق“ باشد نه اینکه ملاک گرایش مذهبی او باشد.

پی نوشت:
[1] سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ حَدِیثِی حَدِیثُ أَبِی وَ حَدِیثُ أَبِی حَدِیثُ جَدِّی وَ حَدِیثُ جَدِّی حَدِیثُ الْحُسَیْنِ وَ حَدِیثُ الْحُسَیْنِ حَدِیثُ الْحَسَنِ وَ حَدِیثُ الْحَسَنِ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ وَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ ص قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

وسائل ‏الشیعة      27      83      8- باب وجوب العمل بأحادیث النبی(ص)‏
[2] بحارالأنوار    ج  2    ص  175      باب 23- أنهم علیهم السلام عندهم‏...
[3] بحارالأنوار    ج  2   ص   172      باب 23- أنهم علیهم السلام عندهم...
 
 


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


سجده

جمعه 85 شهریور 10 ساعت 5:31 عصر
عنوان سؤال:چرا بر مهر سجده می کنیم؟
سوال:
چرا ما باید نماز بخوانیم و سر بر مهر (خاک) بگذاریم. اگر ما این کار را نکنیم (سر بر مهر گذاشتن و نماز خواندن) چه اتفاقی خواهد افتاد؟
جواب:
شیعه معتقد است که در حال نماز باید بر زمین یا آنچه که از آن می‏روید (مشروط به آنکه خوردنی یا پوشیدنی نباشد) سجده کرد؛ و سجده بر غیر این دو در حال اختیار صحیح نیست. در حدیثی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده و اهل سنت نیز آن را نقل کرده‏اند، به این مطلب تصریح شده است:"و جعلت لی الأرض مسجدا و طهورا" زمین، سجدگاه و مایه پاکیزگی برای من گردیده است[1] طهور که ناظر به تیمم است، نشان می‏دهد که مقصود از ارض زمین طبیعی است که از سنگ و خاک و مانند آن دو تشکیل می‏شود.
 امام صادق علیه السلام نیز می‏فرماید:"السجود لا یجوز إلاعلی الأرض أو علی ما أنبتت الأرض إلاما أکل أو لبس" سجده تنها باید بر زمین و آنچه می­رویاند- جز خوردنیها و پوشیدنیها-انجام گیرد.[2]
 سیره مسلمانان در عصر رسول گرامی سجده بر زمین مسجد بود که از سنگریزه‏ها مفروش شده بود. آنان هنگام گرمی هوا که سجده بر سنگهای داغ مشکل بود، سنگریزه‏ها را به دست می‏گرفتند تا خنک شود و به هنگام نماز بر آن سجده کنند. جابر بن عبد الله انصاری می‏گوید: من نماز ظهر را با پیامبر می‏گزاردم؛ مشتی از سنگریزه در دست گرفته و آنها را دست به دست می‏کردم تا خنک شود و به هنگام نماز بر آن سجده کنم.[3]
 پیامبر به یکی از صحابه، که از خاکمال شدن پیشانی دوری جسته بود، دستور داد وگفت: «ترب وجهک»: صورت خود را خاکمال کن[4] همچنین اگر احیانا برخی از افراد بر گوشه عمامه خود سجده می‏کردند، پیامبر آن را از زیر پیشانی آنها می‏کشید.[5]
این احادیث، همگی گواه آن است که در عصر رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم، وظیفه ‏مسلمانان ابتدا سجده بر سنگ و خاک بوده و آنان هرگز بر فرش و لباس و گوشه عمامه سجده نمی‏کردند. ولی بعدها وحی الهی به پیامبر ابلاغ کرد که بر حصیر و بوریا نیز می‏توان سجده کرد، و روایات بسیاری از سجده پیامبر بر حصیر و بوریا حکایت می‏کند.[6]
البته در مواقع عذر، گاه برخی از صحابه بر لباس خود سجده می‏کردند، چنانکه انس بن مالک می‏گوید: ما با پیامبر نماز می‏خواندیم. هرگاه یکی از ما از گذاردن پیشانی بر زمین معذور بود بر گوشه عمامه یا لباس خود سجده می‏کرد.[7]
بر این اساس، شیعه‏ امامیه پیوسته بدین اصل مقید بوده و صرفاً بر زمین و یا روییدنی‌های غیر مأکول و غیر ملبوس آن، مانند حصیر و بوریا، سجده می‏کند؛ واگر اصرار دارد که حتی الإمکان بر خاک و سنگ یا حصیر و مانند آن سجده کند به پاس این ادله است. وانگهی بهتر این است که مساجد در بلاد اسلامی به گونه‏ای باشد که پیروان همه مذاهب بتوانند به وظایف خود عمل نمایند
در پایان از ذکر نکته‏ای ناگزیریم، و آن اینکه سنگ و خاک «مسجود علیه» است و نه «مسجود له» (بر آن سجده می‏شود؛ به آن سجده نمی‏شود). گاه به غلط تصور می‏شود که شیعه برای سنگ سجده می‏کند! در حالیکه او، بسان همه مسلمانان، تنها برای خدا سجده کرده و به عنوان اظهار خضوع و تذلل در پیشگاه الهی، پیشانی به خاک می‏ساید و در دل می‏گوید:"أین التراب و رب‏الأرباب  "
نقل با اندکی تصرف از کتاب منشور عقائد امامیه آیه الله جعفر سبحانی ص271
 


-[1] صحیح بخارى:1/91، کتاب تیمم، حدیث 2
[2]- وسائل، ج3، باب 1، از ابواب "ما یسجد علیه" حدیث یکم، ص591.
[3]- مسند احمد:3/327، حدیث جابر، سنن بیهقى:1/439
[4]- کنز العمال7/465، شماره حدیث 19810.
[5]- سنن بیهقى:1/105.
[6]- مسند احمد:6/179،309،331،377،و2/192- 198.
[7] - همان.
 

نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


سلفی گری

جمعه 85 شهریور 10 ساعت 11:16 صبح

سلفی گری :

اخیرا مشاهده می شود که وهابیان ازاطلاق عنوان (وهابی )به خود پرهیز کرده و ازعنوان (سلفی یاسلفی گری)استفاده می کنند.می گویند:ماتابع یک شخص (محمد بن عبد الوهاب) نیستیم،بلکه تابع یک خط فکری به نام (سلفی گری ) هستیم.

احمدبن حنبل رئیس خط فکری سلفی گری :

ازروئساواحیاگنندگان سلفی گری رامی توان احمدبن حنبل شیبانی صاحب کتاب حدیثی به نام (المسند) ،ومؤسس فقه حنبلی دانست.اواولین کسی بود که هنگامی که با هجوم فلسفه ها وفرهنگ های بیگانه از قبیل هند، یونان وایرانبه حوزه های اسلامی ومخلوط شدن آن باعقاید اسلامی مواجه شد،به این فکر افتاد که حدیثراازاین هجمه نجات دهد.لذا به تفریط شدیدی گرفتارشده وبه طورکلی عقل گرائی راانکارکرده وراه ورود آن رابه احادیث بست.

اعتماداساسی احمدبن حنبل ؛توجه کردن به ظاهرآیات واحادیث نبوی درعقاید وعدم توجه به عقل.اومگفت:ماروایات راهمان گونه که هست روایت می کنیم وآن را تصدیق می نمائیم.(1)

ابن تیمیه که ادامه دهنده ی حط فکری احمدبن حنبل در سلفی گری بود چنین فکری داشت .او می گوید: کسانی که ادعای تمجیدازعقل دارند درحقیقت ادعای تمجیدازبتی دارندکه آن راعقل می نامند.(2)

منشأ پیدایش سلفی:

منشأ پیدایش این افکار اعتماد برادله ی نقلی بویژه احادیث است. احادیثی که ظهور درتجسیم وتشبیه ورؤیت خداوند دارد.آنان این احادیث رابرظاهر خودحمل کده بدون اینکه برای آن تأویلی داشته باشند که با عقل ونصوصات قرآنی وآیات محکمات مطابقت پیداکند،آن هارابه خداوند نسبت می دهند.مانند:ابوهریره ازرسول خدا نقل کرده که فرمود( فاماالنارفلاتمتلی حتایضع رجله فتقول :قط قط،فهناک تمتلی...اما آتش دوزخ پر نمی شود تااینکه خداوندپاهایش رادرآن می گذارد.دراین هنگام است که می گوید: بس است،بس است،دراین هنگام جهنم ازآتش پرمی شود...).(3)

واقع امراین است که وهابیت نشأت گرفته از سلفیت است .وقصدشان از سلف صالح همان محدثینی است که قائل به تشبیه وتجسیم اند مانند ابن تیمیه وابن قیم و...

(1)- ملل ونحل شهرستانی ج1 ص 165

(2)-موافقة صحیح المنقول لصریح المعقل ،ابن تیمیه ج1 ص 121

(3)- صحیح بخاری ج3 ص 137 تفسیر سوره قاف - صحیح مسلم ج2 ص 482


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


میلاد

دوشنبه 85 شهریور 6 ساعت 10:37 عصر

امام حسین(ع) :

لایأمن یوم القیامه الا من خاف الله فی الدنیا

درروز رستاخیزایمن نیست مگرآنکس که دردنیا ازخداوندترسان باشد.

جبرئیل به امر قادرلم یزلی      برلوح فلک نوشت باخط جلی

شدبازدررحمت خدای ازلی      روزولادت حسین بن علی

***

امیرلشکرعشق است عباس        یم پهناورعشق است عباس

سپهرجودراخورشید آمد             جهان رامایه امیدآمد

***

باقامت عصمت وحیامی آید         بابنگ مناجات ودعامی آید

میلاد عبادت است یعنی سجاد       ازسوی خدابه سوی مامی آید

میلاد نور مبارک


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


انشعاب در ...

دوشنبه 85 مرداد 30 ساعت 10:8 صبح

ادامه یک نگاه

*** 

ونیز پیامبر اعظم(ص)فرمود:

«الا ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا ومن تخلف عنها غرق - بدانید مثل اهل بیت من درمیان شمامثل کشتی نوح است،کسی که برآن سوار شد نجات یافت وآن کس که تخلف ورزید عقب ماندوغرق گردید.»

مستدرک حاکم ج3 ص15                 الصواعق المحرقه ابن حجرص 111و140  ط .المیمنیه مصر

فرائد السمطین ابواسحاق حموینی ج2 ص 246 ح519       و .....

اما متأسفانه برخلاف توصیه های قرآن ورهنمودهای پیامبر اعظم(ص) موج فرقه گرائی سراسرجامعه اسلامی رافراگرفت.

نکته:

درزمان پیامبرخاتم (ص) برخی مخالت ها با تصمیمات آن حضرت وجود داشته، ولی عظمت وجود پیامر مانع شکل گیری جریانات انشعابی وفرقه گرائی بوده است.

اشاره به چند نمونه ازاین مخالفت ها :

1- مخالفت باانعقاد پیمان « صلح حدیبیه» . السیرة النبویة ابن هشام ج3

2- درجریان تقسیم غنائم غزوه طائف : به پیامبرگفتند:«اعدل یامحمد فانک لم تعدل - به عدالت رفتار کن ای محمد، چرا عادلانه رفتار نمی کنی؟» پیامبررحمت (ص) فرمود:«ان لم  اعدل فمن یعدل - اگر من به عدالت رفتار نمی کنم ، پس چه کسی عادل است .»   السیرة النبویة ابن هشام  ج 2

3- مخالفت باآوردن قلم ودوات برای پیامبر(ص) :

ابوعبدالله محمدبن اسماعیل بخاری باسند خود از عبدالله بن عباس نقل می کند: هنگامی که بیماری پیامبر شدت گرفت فرمود:«ائتونی بدواة وقرطاس اکتب لکم کتابا لاتضلوا بعدی -قلم وکاغذی برای من بیاوریدتا چیزی را برا شما بنویسم تل بعد ازمن گمراه نشوید.» دراین هنگام عمربن خطاب گفت:«ان رسول الله قد غلبه الوجع حسبنا کتاب الله» به دنبال این سخن،بگومگو ومشاجره بالا گرفت،تا اینکه پیامبر فرمود:«قوموا عنی ...» ابن عباس پس ازنقل این روایت می گوید: الرزیة کل الرزیة ماخال بیننا وبین کتاب رسول الله - همه مصیبت آن است که بین ما ونوشته رسول خدا جدائی انداخت .   

                    صحیح بخاری کتاب العلم      صحیح مسلم ج2   مسند احمد ج1 

                      طبقات الکبرا ابن سعد ج2      ملل ونحل شهرستانی ج1        

                                                        اما...

با رحلت پامبر نور ورحمت،نخستین تفرقه (آتش زیر خاکسترشعله ورشد) میان مسلمانان بروز کرد ،اساسی ترین اختلاف برسر مسئله امامت ورهبری وجانشینی پیامبر بود.

البته پس از مسئله امامت ،طرح مباحث عقلی وفکری ونیز اجتهاد وتلاش درکشف احکام شرعی ، به شکل گیری مذاهب گوناگون فقهی وفرقه گرائی درمیان مسلمانا ن منجرشد.

                اقرء باسم ربک الذی خلق ...بعثت پیامبراعظم نبی خاتم حضرت محمدبن عبدالله (ص) 

   برخاتم الاوصیا حضرت بقیة الله(عج) وامت اسلامی مبارک

                           انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق    

                                                                                                   

 


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


انشعاب درامت اسلامی

یکشنبه 85 مرداد 29 ساعت 10:1 صبح

یک نگاه

 ***

عوامل انشعاب درامت اسلامی

اسلام، مردم رابه همبستگی وگردآمدن برمحورتوحید شفارش ، وتفرقه وچنددستگی را عامل دوری ازراه مستقیم ذین می داندآنجا که خداوند می فرماید:

« ولاتتبعواالسبل فتفرق بکم عن سبیله- ازراه های گوناگون پیروی نکنید که شمارا از طریق حق باز می دارد.»        انعام/153

ونیز می گوید:«ولاتکونواکالذین تفرقوا واختلفوا من بعدماجاءهم البینات ... مانند کسانی نباشیدکه پراکنده شدندبعدازآنکه دلایل روشن به آنها عرضه شد،گرفتار اختلاف گردیدند.»                آل عمران / 105  

وپیامبراعظم(ص) مردم رامورد خطاب قرار دادکه:

«یاایهاالناس انی ترکت فیکم ماان اخذتم به لن تضلوا:کتاب الله وعترتی اهل بیتی - ای مردم من دربین شماچیزی راباقی می گذارم که اگر آن را دراحتیار گیریدهرگز گمراه نخواهیدشد:کتاب خداوعترتم،اهل بیتم.»

صحیح ترمذی ج2 /308 ط.بولاق مصر

تفسیرابن کثیر ج4/113 ط.داراحیاءالکتب العربیه

خامع الاصول ابن اثیرج1/187ح65 ط.مصر

ونیز پیامبر رحمت فرمود:

«انی ترکت فیکم ماان تمسکتم به لن تضلوابعدی : کتاب الله حبل ممدودمن السماء الی الارض،وعترتی اهل بیتی ، ولن یفترقا حتی یرذا علی الحوض؛ فانظروا کیف تخلفونی فیها - من درمیان شما چیزی رابه ودیعه می گذارم،که اگر به آن متمسک شویدپس ازمن هرگز گمراه نخواهید شد:قرآن کتاب خدا که همچون ریسمانی ازآسمان تازمین امتداد یافته،وعترتم،اهل بیتم،این دوهرگز ازهم جدا نخواهندشدتادرکنارحوض کوثربه من متحق شوند؛پس بنگرید کهچگونه باآنهارفتار می کنید.»   

صحیح ترمذی ج2/308 ط.بولاق مصر

الدرالمنثورسیوطی ج5/307و306

الصواعق المحرقه ابن حجر/89 ط.المیمنیه مصر

ادامه دارد...


نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی

نظرات دیگران [ نظر]


<   <<   6   7      >