هدف اصلی که انسان باید در امر ازدواج دنبال کند وخصوصیات همسری که بتواند ما را به این هدف بر ساند ؟
صاحب نظران اسلامی هنگامی که در این مقوله وارد می شوند ، با توجه به اهمیت و جایگاه آن در زندگی انسان ، گاه ماهها و در طی جلسات گوناگون به بحث می نشینند . ، حتی کتب مختلفی نیز در این موضوع تألیف گشته است . لذا ما در این مجال تنها می توانیم به پاره ای از خطوط کلی این مسأله آن هم به صورت اختصار بپردازیم ، مقصدی جاودانه : اصولا نه تنها در بحث ازدواج ، بلکه در تمامی مراحل زندگی ، انسان باید یک هدف اصلی را دنبال نماید که آن طاعت الهی و قرب به پروردگار متعال است؛ چرا که هر هدفی غیر از او ، پوچ و گذراست و سرانجام رنگ فنا به خویش می گیرد . اما اگر عمل انسان به خاطر اجرای فرمان الهی و هدف او از انجام آن عمل ، اطاعت دستورات محبوب خویش و بندگی آستان او بود ، در این صورت عمل او محدود به زندگانی گذرای دنیا نیست . این چنین فردی از آن جهت که عملش با ذات جاودانه الهی پیوند خورده و رنگی الهی به خویش گرفته است ، همواره و تا ابد از ثمرات آن بهره مند می گردد . به علاوه این عمل ، او را گامی بیشتر به پروردگار مهربانش که کمال مطلق است ، نزدیک می کند . قرآن کریم نیز ما را در این مسیر بارها و بارها تذکر می دهد و بیان می دارد که : " همه کسانى که روى آن (زمین) هستند فانى مىشوند، و تنها ذات ذوالجلال و گرامى پروردگارت باقى مىماند! " (1) و یا می فرماید : " رنگ خدایى ( بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام) و چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟! . . . " (2) شاید این گونه اندیشیدن تجربه ای تازه در زندگیمان باشد و یا حتی کمی دور از دسترس به نظر برسد ، اما این مقصد دست یافتنی است . اگر اینگونه باشیم ، واقعا دنیائی تازه در برابر چشمانمان گشوده می شود و چه بسا بتوانیم حقیقتا منظره ای از بهشت را در همین زندگی مشترکمان تجربه کنیم . . . در کنار هم ، در راه دوست : از آن جهت که ازدواج یکی از مقاطع حساس زندگانی انسان است و نقشی تعیین کننده در حیات مادی و معنوی او دارد ، لذا این هدف گذاری ، در امر ازدواج از اهمیت بیشتری نسبت به سایر امور برخوردار می گردد . آنچه تعالیم اسلامی در این زمینه به ما می آموزند ، آنست که هدف خویش را از ازدواج ، قرب الهی و اطاعت پروردگارمان انتخاب کنیم . این بدان معناست که معیار و هدف زندگی مشترک خود را کمک به یکدیگر و تعاون برای اطاعت خدای مهربانمان و بندگی آستانش قرار دهیم ؛ هر دو به دنبال تحصیل رضایت پرودگار خویش در تمامی امور و انجام وظیفه خود در تک تک لحظات زندگانی باشیم و یکدیگر را در این کار یاری کنیم . اگر زندگی این گونه به خویش رنگ گرفت و در این راستا تشکیل شد ، لحظه به لحظه مهر و محبت ما و همسرمان نسبت به یکدیگر بیشتر و بیشتر خواهد گشت و بدیهی است طبق آنچه که ذکر شد ، دیگر این زندگی فانی نخواهد بود . حتی ائمه اطهار ( علیهم السلام ) در بیانات خویش این گونه ذکر نموده اند که این چنین زندگی و پیوندی حتی در بهشت نیز گسسته نخواهد شد و نور این چنین همسری از حور العین با آن همه وصف زیبائیش بیشتر است و این دو همسر در بهشت الهی نیز در کنار یکدیگر مأوی خواهند گرفت . همسری اینگونه . . . : لازمه آنکه همسر انسان بتواند او را در این مسیر یاری کند ، آنست که در درجه اول او نیز همانند شوهرش از میان تمامی اهداف گوناگونی که انسانهای مختلف برای زندگی خویش انتخاب می کنند ، آزادانه و آگاهانه این آرمان را برگزیند . خصوصیت بارز چنین افرادی نیز سعی و کوشش مضاعف در تقوای الهی و اجتناب از محرمات خداست . اما در عمل چگونه می توانیم این خصوصیات را در همسر آینده خود بررسی کنیم ؟ باید توجه داشته باشیم که خانواده همسرمان نقشی تعیین کننده در روحیات او دارند . لذا اگر در میان خانواده او نظمی صحیح و تفاهمی درست وجود داشته باشد ، خود امتیازی بزرگ به شمار می آید . یعنی پدر در کنار انس با خانواده ، مدیری توانمند در آن به حساب آید و مادر نیز در پیچ و خمهای زندگی جایگاه مهربانی و محبت خویش را حفظ کند . بر این اساس و جدای از تأثیرات اجتماعی و اثرات محیط های گوناگون ، معمولا ساختار اصلی شخصیت پسر ، بیشتر شبیه به پدر اوست و دختر نیز اساس شخصیت خویش را از مادر خویش دارد . لذا به خوبی می توانیم با دقت در خصوصیات و ویژگیهای پدر و مادر همسر آینده یمان تا حدودی از آرمانها و خصوصیات اصلی او آگاه گردیم. تحقیق و جستجو از آشنایان خانواده آنان نیز عاملی بسیار مؤثر به شمار می آید که ما را در این زمینه کمک خواهد نمود . در کنار تمامی این مسائل ، باید توجه داشته باشیم که زیبائی و آراستگی ظاهری ، مسائلی مهم ، اما در درجه دوم از اهمیت هستند ؛ چرا که انسان با اخلاق و آرمان همسرش زندگی می کند و نه با زیبائی و حتی میزان تحصیلات او . به همین خاطر است که اگر کمی جستجو کنیم ، می یابیم بسیاری از زوجها هستند که هر دو در مراتب بالای علمی بسر می برند ، و یا آنکه خصوصیات ظاهری منحصر به فردی دارند ، اما زندگی زناشوئی بسیار تیره ای را تجربه می کنند. پس جای هیچ شکی باقی نمی ماند که اساس و عمق مهر و محبت و پایداری آن به انگیزه های انسان از ازدواج باز می گردد . لذا ژرف ترین آرمانها ، ناگسستنی ترین پیوند ها را رقم خواهند زد . اگر حقیقتا ، هر دو همسر اهدافی الهی را برای خویش برگزیدند ، طبیعی است که در عمل نیز سعی می کنند تا لحظه به لحظه در مسیر دست یافتن به آن قدم بردارند و یکدیگر را یاری کنند و در اینچنین زندگانی ، قطعا مهر و محبت عمیق تر و پایدار تر خواهد بود . زیباترین پیوند ، عمیق ترین عشق : نمونه بارز این زندگانی زیبا و سرشار از محبت ، زندگانی امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا ( سلام الله علیهما ) است . به جاست تا در این قسمت ، به عنوان شاهدی بر آنچه ذکر شد ، به نمونه ای متعالی از زندگانی آن دو بزرگوار اشاره کنیم ؛ حیاتی که از هنگام شکل گیری آن ، معیار وحدت بخشش ، محبت پروردگار متعال بود و در لحظه به لحظه آن تنها خدا مد نظر قرار داشت و غیر از او هرگز چیزی در دیدگاه آنان جلوه نمی نمود . پس از آنکه رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) امیر المؤمنین ( علیه السلام ) را به حضرت زهرا ( سلام الله علیها) تزویج نمودند ، روزی بر خانه آن حضرت وارد گشتند . در این هنگام پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) رو به امیر المؤمنین نمودند و از آن حضرت پرسیدند که فاطمه چگونه است ؟ حضرت در پاسخ فرمود : " نعم العون علی طاعة الله "،" نیکو یاوری است برای طاعت الهی ". سپس رو به صدیقه طاهره ( سلام الله علیها ) نمودند و از ایشان در خصوص امیر المؤمنین پرسیدند . آن حضرت در پاسخ فرمودند : " خیر البعـل "، " امیر مؤمنان برترین شوهر است ". رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) با شنیدن این سخنان دست به دعا برداشتند و فرمودند : " خدایا ، جمعشان را مجتمع گردان دلهایشان را مأنوس نما ، آنان و ذرییشان را از وارثان بهشت قرار ده ، ذریه طیب و طاهر و مبارک نصیبشان بنما و در خاندانشان برکت قرار ده و آنان را امامانی قرار بده که به امرت وبه سوی طاعتت هدایت نمایند و بر طبق رضای تو فرمان دهند . " (3) و (4) اگر توجه نمائیم ، بسیار جالب و شگفت انگیز است که با آنهمه مراتب کمال که وجود مقدس حضرت زهرا(سلام الله علیها) دارا بود ، اما در هنگامی که امیرالمؤمین ( علیه السلام ) می خواهند ایشان را توصیف نمایند ، والاترین مطلبی که ذکر می کنند آنست که او نیکو یاوری در مسیر اطاعت خداست . همه می دانیم هرگز این گونه نبود که آن دو بزرگوار زندگی معمولی خویش را رها نمایند و دائما بر سجاده خویش مأوی داشته باشند ، بلکه مانند هر زن و شوهری و هر پدر و مادری مسیر طبیعی زندگی را می پیمودند . اما هدف آنان از خواب و خوراک ، کار وکسب و تمامی بخشهای زندگی ، تنها اطاعت الهی و کسب رضایت او بود . تنها او را می دیدند و به او می اندیشیدند . لذا سّر وجود عمیق ترین پیوند مهر و محبت در میان آن دو بزرگوار نیز همین است . این رضایت پروردگار است که پایدارترین پیوند هستی را رقم می زند . ازدواج ، سکون و آرامشی همه جانبه : به دنبال این چنین رویکردی نسبت به پیوند زناشوئی ، آن ثمره عملی را که قرآن کریم برای ازدواج ذکر می کند یعنی سکون و آرامش در تمامی ابعاد وجود انسان ، به طور کامل ظهور پیدا می کند . همانگونه که می دانید ، خداوند متعال در سوره مبارکه روم ، فلسفه ازدواج را دستیابی به سکون و آرامش بر می شمرد و می فرماید : " و از نشانههاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانههایى است براى گروهى که تفکر مىکنند!" (5) . از آنجا که پروردگارمان هیچ قیدی را برای این آرامش ذکر نمی کند ، در می یابیم آرامشی که ثمره ازدواج است ، در شئون مختلف انسان جلوه گری می کند . بدان معنا که پس از ازدواج ، هر دو همسر در امور اقتصادی ، اجتماعی ، مادی و مهمتر از همه مراتب معنوی و روحی به نوعی از طمأنینه و آرامش دست می یابند و آشفتگیها و بی قراریهای موجود در وجودشان به سکون و آرامش مبدل می شود . طبیعی است که دست یابی به این سکون و طمأنینه مادی و معنوی ، خود نیز یکی از امور محرک انسان به سمت ازدواج می باشد ، چرا که هرکس تا پیش از ازدواج در وجود خود نا بسامانیها و بی قراریهائی را می یابد که در صدد آرام ساختن آنهاست . اما اگر انسان با رویکرد طاعت الهی و قدم نهادن هر چه بیشتر در مسیر بندگی و قرب خداوند متعال در این مسیر گام نهد ، قطعا آرامش او نسبت به سایرین در مرتبه ای والاتر و عمیق تر قرار خواهد داشت ، چرا که بر طبق آیات شریفه قرآن ، آنچه که در حقیقت و به صورت تام و کامل تشنگی وجود انسان را سیراب می کند ، یاد پروردگار و بندگی اوست. آغازی نیکو ، مقدمه ای برای ادامه مسیر : در کنار همه این مسائل باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که انتخاب همسری خوب ، با تمام اهمیتی که دارد ، تازه پیمودن نیمی از راه است . نباید تنها به این مقدار بسنده کنیم که همسری خوب را برای خویش برگزیده ایم ، بلکه نیکو زندگی کردن و در تمامی فراز و نشیب زندگی نیکو در کنار او بودن ، مسأله ایست که اهمیتی بسیار ویژه در سعادتمندی انسان در طول زندگانی او دارد. پس بیائیم هدفی الهی برای خود برگزینیم و در لحظه به لحظه زندگی آنگونه که او می پسندد ، زندگی کنیم . والسلام --------------------------------------------------------- (3) - اللهم اجمع شملها و الف بین قلوبهما و اجعلهما و ذریتهما من ورثة جنة النعیم و ارزقهما ذریة طیبة طاهرة مبارکة واجعل فی ذریتهما البرکة واجعلهم ائمة یهدون بامرک الی طاعتک ویأمرون بما یرضیک (4) - بحار الانوار ج43 ص 117 (5) - روم/29 |
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
« روزه داری، پرهیزکاری و قرب الهی »
"یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تـتـقون"
"ای کسانی که ایمان آوردهاید، روزه بر شما واجب شده است، همانگونه که بر اقوام قبل از شما واجب شده بود، تا پرهیزکار شوید."
(سوره بقره آیه 183)
در تورات و انجیل فرازهایی است که روزه را مدح میکند و آن را عظیم میشمارد و اما خود یهود و نصاری را میبینیم که تا عصر حاضر، در سال چند روز به اشکال مختلف روزه میگیرند؛ یا از خوردن گوشت و یا از آشامیدن شیر و یا از خوردن و آشامیدن به طور مطلق خودداری میکنند.
در قرآن کریم داستان روزه زکریا و قصه روزه مریم از سخن گفتن، آمده است و در غیر قرآن مسأله روزه از اقوام بیدین نیز نقل شده، همچنانکه از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان و حتی بت پرستان هندی تا به امروز نقل شده، که هر یک برای خود روزهای داشته و دارند، بلکه میتوان گفت اینکه روزه عبادت و وسیله تقرب است، از اموری میباشد که فطرت آدمی بر آن حکم میکند.
بت پرستان (همانگونه که اشاره شد) به منظور تقرب به الهه خود و در هنگامی که جرمی مرتکب میشدند، به منظور خاموش کردن فوران خشم خدایان خود روزه میگرفتند و همچنین وقتی حاجتی داشتند، به منظور برآمدنش دست به این عبادت میزدند. این قسم روزه در حقیقت معامله و مبادله بوده است؛ عابد با روزه گرفتن احتیاج معبود را بر میآورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد و یا او رضایت این را بدست میآورده، تا این هم رضایت او را حاصل کند.
ولی در اسلام روزه معامله و مبادله نیست؛ چرا که خداوند عز و جل بزرگتر از آنست که در حقش فقر و احتیاج و یا اثر پذیری و اذیت تصور شود. سخن کوتاه آنکه خداوند سبحان مبری و به دور از هر نقصی است؛ پس هر اثر نیکی که عبادتها داشته باشد – حال هر عبادتی که باشد – تنها عاید خود عبد میشود؛ همچنانکه اثر سوء گناهان نیز هر چه باشد به خود بندگان باز میگردد و این معنایی است که قرآن کریم به آن اشاره مینماید و میفرماید:
"اگر نیکی کنید به خود نیکی کردهاید و اگر بدی کنید نیز به خود بدی کردهاید."(1)
در خصوص روزه همین بازگشت آثار طاعت به انسان را بیان میکند و میفرماید: فایده روزه تقواست (لعلکم تتقون). فایده داشتن تقوا مطلبی است که احدی در آن شک ندارد؛ چرا که هر انسانی به وسیله فطرت خود این معنا را درک میکند که اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود و به مقام بلند کمال و روحانیت ارتقاء یابد، اولین چیزی که لازم است به آن پایبند گردد، آنست که از افسار گسیختگی خود جلوگیری کند و بدون هیچ قید و شرطی سرگرم لذات جسمی و شهوات بدنی نباشد و خود را بزرگتر از آن بداند که زندگی مادی را هدف بپندارد و خلاصه آنکه خود را از هر چیزی که او را از پروردگار متعال مشغول سازد، بپرهیزد.
و این تقوا تنها از راه روزه و خودداری از شهوت بدست می آید و نزدیکترین راه و مؤثرترین و عمومیترین رژیم معنوی، به طوریکه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهرهمند شوند و نیز هم اهل آخرت و هم طالبان دنیا از آن سود ببرند، عبارتست از خودداری از شهوتی که همه مردم در همه اعصار مبتلای آن هستند و آن عبارت از شهوت شکم – اعم از خوردن و آشامیدن – و شهوت جنسی میباشد. اگر مدتی از این سه چیز پرهیز کنند، به تدریج نیروی خویشتن داری از گناهان در آنان قوت میگیرد و به مرور بر اراده خود مسلط میشوند. آن وقت در برابر هر گناهی عنان اختیار از کف نمیدهند و نیز در تقرب به خدا دچار سستی نمیشوند؛ چرا که روشن است کسی که دعوت خدا در اجتناب از خوردن و نوشیدن و عمل جنسی مباح را اجابت میکند، قطعا در اجابت دعوت به دوری از گناهان و نافرمانیها شنواتر و مطیعتر خواهد بود ...
« برگرفته از تفسیر المیزان(2)، تالیف علامه طباطبایی (ره) »
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(1) - اسراء /7 (2) - ذیل سوره مبارکه بقره /183
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
|
جهت آگاهی تنها کافیست که چند نمونه روایت از روایاتیکه محدّثین بزرگ عالَم اسلام و تشیع (ره) در سفینة البحار ماده صوف، از دو رکن از ارکان اسلام و تشیع: مقدس اردبیلی و شیخ بهائی (رهما) آورده، در اینجا ذکر شود: 1ـ ... عن کشکول شیخنا البهائی(ره) عن النبی(ص) انه قال: ( لایقوم الساعة علی امتی حتی یقوم قوم من امتی اسمهم الصوفیة، لیسوا منّی، و انهم یحلقون للذکر و یرفعون اصواتهم یظنّون انهم علی طریقتی، بل هم اضلّ من الکفار و هم اهل النار لهم شهیق الحمار): ... از کشکول شیخ ما بهائی (ره) ازحضرت پیغمبر اکرم (ص) که فرمودند: (قیامت بر امت من برپا نگشته تا آنکه (پیش از آن) گروهی از امتم برخاسته که اسم آنها صوفیه است، آنها از من نیستند، و آنها برای ذکر حلقه میزنند و صداهای خود را بلند می کنند، گمان می کنند که بر راه طریقت من هستند، بلکه آنها از کفار گمراه ترند و آنان اهل آتش (در آخرت) اند و (در آن آتش) صدای درازگوش می دهند. (من ذکر عنده الصوفیة و لم ینکرهم بلسانه و قلبه فلیس منا، و من انکرهم فکّانما جاهد الکفّار بین یدی رسول الله (ص): از بزنطی و اسمعیل بن بزیع (دو تن از بزرگان اصحاب) از حضرت امام رضا (ع) که فرمودند: هر که صوفیه نزد او یاد شود و آنها را با زبان و قلب رد ننمود پس او از ما نیست، و هر که آنها را رد نماید پس مانند آنستکه در پیشگاه حضرت رسول خدا (ص)، با کفار جهاد کرده باشد. قال (ع): انهم اعدائنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم ... الا فمن مال الیهم فلیس منا ... : ... و ایم ا... انهم من اهل العدوان و التحرّف ... الا انهم قطاع المؤمنین (الدین ـ خ ل) و الدعاة الی نحلة الملحدین، فمن ادرکهم فلیحذرهم ولیصن دینه و ایمانه ... . ممکن است افرادی در بین صوفیه پیدا شوند که کارها یا خبرهائی غیر عادی داشته باشند، باید دانست که انجام اینکارها و خبرها، یکی از سه قسم است: انحراف در هرکار و راه صحیح از سه راه پیش می آید: 1ـ به طور کلی دور و غافل شدن از آن و مبانی آن. 2ـ عدم مراجعه به متخصصین فن در فراگیری آن. 3ـ خود محوری که شخص بخواهد بدون استاد و راهنمای صددرصد متخصص و متعهد، به راه بیافتد که قهراً به چاه می افتد. چه بسیار که با دیدن یک آیه یا روایت که اصطلاح و مقصود از آن را نفهمیده گمراه شدند که چون بدون استاد و متخصص و تخصص خواستند پیش بروند، مثلاً در قرآن مجید است: «و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین»: (عبادت کن پروردگارت را تا آن هنگامیکه یقین برای تو بیاید) که به اتفاق تمام مفسرین، مقصود از یقین، هنگام مرگ است که یقینی بوده، یعنی تا هنگام مرگ و آخرین نفس عبادت کن، مثلاً بمجمع البیان که جامع اقوال مفسرین شیعه و سنی است و همه دیگر تفاسیر مراجعه کنیم همین است، حال ممکن است یک فرد یا افرادی بی خبر و نادان فکر کنند که یعنی تا وقتی عبادت کن که یقین باصول عقائد و دین آمد پس از آن آزادی! ولی غافل از همه تفاسیر و همه چیز دیگر که مثلاً این آیه مگر در درجه اول خطاب به خود پیغمبر اکرم (ص) نبوده، آیا پیغمبر دردین و عقیده خود شک داشت؟ و مگر تا آخرین نفس، خود و همه ائمه (ع) عبادت نکردند پس تا آخر هم نعوذ بالله یقین پیدا نکرده ... ؟ و آیا حکم ضروری دین، عبادت تا آخرین نفس برای همه نبوده ؟ ... ؟ آری اینست ضرر عظیم غیر قابل جبران بی پیر عالم متخصص متعهد، به خرابات رفتن. |
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
صحابه و تبرک
گفته می شود چرا به آثار بزرگان (معصومین ،...) تبرک می جوئید، این شرک است ؟
بهترین دلیل برتبرک، تبرک صحابه است به آثار پیامبر(ص)، که امری فراگیر ورایجی بوده وصحابه به لباس وآب وضوی پیامبر(ص) و..تبرک می جستند وپیامبر(ص)،آنهارا از اینکار نهی نفرمودند.
ببینید عبارات موجود درصحاح را:
تبرک به لباس پیامبر(ص) :
بخارى در کتاب آداب، در باب «حسن خلق و سخاوت»، از سهل بن سعد روایت کرده که گفت:
«یکى از بانوان مسلمان، ردایى براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آورد. سهل به اصحاب گفت: مى دانید این ردا چیست؟ پاسخ دادند: عبایى است که حاشیه اش در آن بافته شده است. آن زن گفت: یا رسول الله این را آورده ام تا شما به تن کنید. پیامبر(صلى الله علیه وآله) که به آن نیازمند بود، آن را گرفت و پوشید، یکى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله)آن عبا را در تن پیامبر(صلى الله علیه وآله) دید و گفت: چه زیباست! آن را به من بدهید در بر کنم! پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: مانعى ندارد. همین که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مجلس حرکت کرد، یاران آن مرد را نکوهش کردند و گفتند: کار خوبى نکردى و لباسى را که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آن نیازمند بود از او درخواست کردى، در حالى که مى دانستى اگر از پیامبر(صلى الله علیه وآله)چیزى طلب کنند، بخل نخواهد ورزید. آن مرد گفت: مى خواستم به وسیله آن متبرّک شوم; چرا که با بدن پیامبر تماس داشته و بعداً کفن من شود.»
این حدیث را بخارى در باب «جنائز» و آماده ساختن کفن، آورده است. آن مرد صحابى، که پیراهن را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) درخواست کرد، به گفته ابن حجر، عبدالرحمان بن عوف و به گفته بعضى، سعد بن ابى وقاص بوده است.
علاّمه شیخ حسین مخلوف، مفتى پیشین دیار مصر در کتاب خود «فتواهاى شرعى و بحث هاى اسلامى» بعد از آنکه از غسل دادن جنازه زینب دختر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) سخن گفته مى نویسد:
«پیامبر(صلى الله علیه وآله) به زنانى که عهده دار غسل وى بودند، دستور داد که پس از غسل، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مطلع سازند. همین که غسل او تمام شد و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) خبر دادند، رداى خود را به آنها داد تا بر بدنش بپوشانند و سپس کفن کنند.»
نامبرده پس از ذکر این روایت مى نویسد:
«پیامبر(صلى الله علیه وآله) رداى خود را به آن ها دادند و گفتند بدن زینب را با آن بپوشانند تا از برکت وجود مبارک آن حضرت، به وسیله لباس بهره مند شود و در آغاز به آنها نداد بلکه پس از غسل داد تا فاصله اى نباشد و پس از تماس لباس با بدن پیامبر(صلى الله علیه وآله) بلافاصله به بدن او پوشانده شود و تأثیر خود را بگذارد و این نشانه محبت و علاقه و مهربانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت به دخترش مى باشد.»
سپس مى افزاید:
«این عمل پیامبر(صلى الله علیه وآله) دلیلى است بر مشروعیت تبرّک به آثار صالحان.»
1 ـ بخارى در صحیح، باب «خاتم نبوّت» به اسناد خود از جعید بن عبدالرحمان روایت مى کند که گفت:
«خاله من شرفیاب محضر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) شد. مرا با خود برد و عرض کرد: اى پیامبر خدا، فرزند خواهرم آسیب دیده است (و شفاى او را مى خواهم)، آن حضرت دست بر سر من کشید و دعا کرد و براى من خیر و برکت خواست و وضو گرفت و من از آب وضوى آن حضرت نوشیدم...»
از گفته این صحابى که مى گوید: از آب وضوى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نوشیدم، مى توان براى مشروعیت تبرک استفاده کرد.
2 ـ همچنین بخارى در باب «صفات پیامبر» روایتى را از قول «ابى جحیفه» آورده که گفت:
«پیامبر در ابطح بود و براى آن حضرت خیمه اى سرپا کرده بودند، در این حال بلال اذان نماز را سرود و سپس مانده آب وضوى پیامبر را آورد، مردم هجوم آورده آن را گرفتند (و بدان تبرک جستند) ».
بخارى این حدیث را در جاى دیگر کتاب خود در باب «جواز استعمال آبِ وضوى غیر» آورده است.
3 ـ و نیز بخارى در کتاب «لباس» به اسناد خود از «ابوجحیفه» آورده که گفت:
«پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را درخیمه اى سرخ رنگ، که ازپوست تعبیه شده بود، زیارت کردم. بلال را دیدم که آب وضوى آن حضرت را همراه دارد و مردم براى تبرک به آن، با یکدیگر مسابقه مى دادند، آن را به بدن خود مى مالیدند و کسانى که به آن آب دسترسى نداشتند رطوبت دست دیگرى را مى گرفتند وبه آن تبرک مى نمودند».
از جمله موارد، تبرک اصحاب به نیم خورده آب آشامیدنى و یا آبى بود که آن حضرت دست هاى مبارک خود را در آن شستشو داده بود و تبرک به ظرف هایى که از آن آب مى نوشید.
1 ـ بخارى و مسلم در صحیح، از ابوموسى اشعرى روایت کرده اند که گفت:
«پیامبرگرامى(صلى الله علیه وآله) در منزل جِعرانه ـ میان مکه و مدینه ـ بودند و من شرفیاب محضرآن حضرت بودم، بلال نیز حضورداشت. مرد اعرابى خدمت پیغمبر(صلى الله علیه وآله)آمد و عرض کرد: آیا به وعده اى که به من داده اید وفا مى کنید؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) پاسخ داد: تو را بشارت مى دهم. عرض کرد: بیش از بشارت، بفرمایید. پیامبر(صلى الله علیه وآله) با حالى شبیه خشمگین روبه ابوموسى و بلال کرد و گفت: او بشارت مرا رد کرد! شما بشارت را بپذیرید. گفتند: پذیرفتم. آنگاه قدح آبى را طلبیدند و دست هاى خود را در آن شستند و با آب دهان خود تبرک نمودند و فرمودند: از این آب بنوشید و به صورت وگردن خود بمالید. آنها قدح را گرفتند. امّ سلمه از پشت پرده صدا زد: «مقدار باقیمانده آن را به مادرتان بدهید. آنها بخشى از آن را به وى دادند.»
این روایت را بخارى در کتاب «مغازى» در غزوه طائف آورده و مسلم در کتاب «فضائل صحابه»، ضمن احوالات ابوموسى اشعرى ذکر کرده است.
2 ـ امّ ثابت، کبشه دختر ثابت خواهر حسان بن ثابت مى گوید:
«پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) بر ما وارد شد. از مشگى که آویزان کرده بودیم در حالت ایستاده آب نوشید. من از جاى برخاستم و آن قسمت را که پیامبر با دهانشان تبرک نموده بودند بریدم.
ترمذى مى گوید: این روایت، نیکو و صحیح است.
شارح این حدیث، مؤلف کتاب «ریاض الصالحین» مى نگارد:
«آن قسمت از مشگ را که با دهان پیامبر(صلى الله علیه وآله) تماس داشته، به این منظور جدا کرده که براى همیشه نگهدارد تا از بین نرود و به جایگاه دهان آن حضرت تبرک جوید. بدینگونه، صحابه به آشامیدن باقیمانده ظرف آشامیدنى پبغمبر(صلى الله علیه وآله) اصرار مىورزیدند.»
3 ـ در صحیح بخارى، کتاب «نوشیدنى ها»، باب اول، ذیل عنوان «نوشیدن از ظرف آب پیامبر(صلى الله علیه وآله)» از قول عبدالله بن سلام آورده، که گفت:
«به ابى برده گفتم: آیا نمى خواهى از ظرفى که پیامبر از آن آب نوشیده است، تو را آب دهم؟»
و نیز بخارى در همین باب به اسناد خود از قول سهل بن سعد ساعدى(رحمه الله) حدیثى را نقل کرده که در بخشى از آن چنین آمده است:
«پیامبر(صلى الله علیه وآله) در سقیفه بنى ساعده حضور پیدا کرد و نشست و یاران شرفیات محضر او شدند. آن حضرت رو به سهل کرده، فرمود:
اى سهل، براى ما آب خوردن بیاور. سهل قدحى را آورد و از آن به آنها آب داد.»
ابوحازم گوید:
«سهل این قدح را آورد و ما با نوشیدن آب از آن، تبرک نمودیم چرا که پیامبر(صلى الله علیه وآله)از آن نوشیده بود.»
سپس مى افزاید:
«بعدها عمر بن عبدالعزیز از سهل خواهش کرد که آن قدح را به او هدیه کند و او آن را به وى بخشید.»
مسلم نیز این روایت را در کتاب «آشامیدنى ها» آورده است.
قرطبى در «مختصر بخارى» گوید:
در برخى نسخه هاى قدیمىِ بخارى چنین آمده است:
ابو عبدالله بخارى گفت: آن قدح را در بصره دیدم و از آن آب نوشیدم; از جمله اموال موروثى نضربن انس بود که به هشتصد هزار خریدارى شده بود...»
بخارى در باب «شرب مبارک» با اسناد خود از جابر بن عبدالله انصارى روایت کرده که گفت:
«همراه پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودم، وقت نماز عصر رسید و جز اندکى آب نداشتیم، آن را در ظرفى ریخته نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آوردیم، آن حضرت دست خود را در آن آب نهاد و انگشتان خود را گشود و گفت: بشتابید به وضو! و برکت از خدا است.
در این حال دیدم که از میان انگشتان دست پیامبر(صلى الله علیه وآله) آب جارى شد و همه از آن آب وضو گرفتند و نوشیدند و من نیز سیر نوشیدم و مى دانستم که این مایه برکت خواهد بود.»
«سالم بن ابى جعد» گوید:
«از جابر پرسیدم آن روز شما چند نفر بودید؟ پاسخ داد: هزار و چهار صد نفر بودیم.»
تبرک به موی پیامبر (ص) :
در صحیح مسلم در ترجمه ابوایّوب انصارى، این عبارت آمده است،که سعید بن مسیب گوید:
«ابوایّوب از محاسن پیغمبر(صلى الله علیه وآله) تعدادى با خود داشت. سعید به او گفت: با داشتن موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگز درد و رنج نخواهى دید.»
و نیز مسلم از قول «ثابت بنانى» روایت کرده که انس بن مالک یک تار موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به او داد و گفت:
«چون وفات کردم، آن را زیر زبان من بگذار و من چنین کردم و او را به خاک سپردند.»
بخارى در صحیح، در خلال کتاب وضو، ذیل عنوان: «آبى که از موى انسان تراوش مى کند» به اسناد خود از ابن سیرین نقل کرده که گوید:
«به عبیده گفتم: تعدادى از موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد ماست که به وسیله انس یا خاندان او به دست ما رسیده است. او گفت: اگر یک تار موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد من باشد بیشتر دوست دارم تا اینکه همه دنیا و ثروتش را داشته باشم.»
تبرک به جایگاه جلوس ونماز پیامبر(ص) :
بخارى در صحیح، در خلال کتاب وضو، ذیل عنوان: «آبى که از موى انسان تراوش مى کند» به اسناد خود از ابن سیرین نقل کرده که گوید:
«به عبیده گفتم: تعدادى از موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد ماست که به وسیله انس یا خاندان او به دست ما رسیده است. او گفت: اگر یک تار موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد من باشد بیشتر دوست دارم تا اینکه همه دنیا و ثروتش را داشته باشم.»
بخارى در کتاب نماز آورده است:
«عتبان بن مالک از آن حضرت درخواست کرد که در محلى از خانه او نماز بگزارد تا آنجا را مصلاّى نماز قرار دهد; زیرا به دلیل ضعف بینایى و بیم سیل نمى توانست در مسجد نبوى حاضر شود، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خانه او آمد و گفت: دوست دارى در کدام نقطه نماز بخوانم، او به نقطه اى از خانه اش اشاره کرد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آنجا نماز خواند و جمعى به آن حضرت اقتدا کردند.»
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
یا صاحب الزمان ادرکنی
.................
ای امانت دار کوثر کی تو می آئی ز در؟
وی وصی آل حیدر کی تو می آئی ز در؟
دیدگان اشکبار شیعیان می خواندت
کای به عالم میر و رهبر کی تو می آئی ز در؟
هر سحر گوید مؤذن با نوای تازه ای
مجری احکام داور کی تو می آئی ز در ؟
کربلا،مکه،مدینه،کاظمین،مشهد،نجف
سامرا،گویند یکسر کی تو می آئی ز در ؟
روشنی بخش قلوب مؤمنین ومؤمنات
منجی دلهای مضطر کی تو می آئی ز در؟
------------------------
یا مهدی مددی
.........
به فیض طوف وجود تو هر پری نرسد
به خاک بوسی پای تو هرسری نرسد
بریده باد ز مردم دلی که یار تو شد
کسی که وقف تو باشد به دیگری نرسد
ترا ندیده پسندیده ام خدا را شکر
چنین پسند به هر دیده تری نرسد
--------------
این وجه الله الذی الیه یتوجه الاولیاء
این بقیة الله
عزیز علی ان اری الخلق ولا تری
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
تحریف وکتمان
*** ( 2 ) ***
الف :
---
صحیح البخاری / محمد بن اسماعیل البخاری / م 265
مسلم بن حجاج / م261 ، درکتاب خود _ ( صحیح مسلم ) _ جریان طلب ارث وحقوق حضرت علی (ع) وعباس عموی پیامبر را از مالک بن اوس نقل می کند که در ضمن آن روایت ، عمر اقرار می کند که نظر و رأی شما دو نفر (علی بن ابی طالب و عباس ) در مورد ابوبکر این چنین بود که :
« فرأیتما کاذبا آثما غادرا خائنا » .
و درباره من ( عمر ) نیز این گونه قائل اید که :
«فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا ». ( 1 )
بخاری در صحیح اش ( صحیح البخاری - کتاب الخمس - باب فرض الخمس ، ح 3 - /4/506 ) همین جریان از مالک بن اوس نقل می کند ، ولی متأسفانه این جملات را حذف نموده است .
------------------------------------------------
( 1 ) - صحیح مسلم ، کتاب الجهاد والسیر ،- باب حکم الفئ - حدیث سوم -3/ 1379.
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
الهم صل علی محمد وآل محمد الهم عجل لولیک الفرج
میلاد قائم آل محمد(عج) مبارک
--------------------------
-------------
تحریف وکتمان
تحریف وکتمان حقائق در برخی از کتب اهل سنت
.......................
*** (1) ***
صحیح مسلم / مسلم بن حجاج /م 261
عدهای از محدثین وفقهاء ومفسرین ، حدیثی را به این نص ، از کتاب صحیح مسلم نقل کرده اندکه :
قال النبی(ص) : « المهدی من عترتی من ولد فاطمة »
ولی متأسفانه در صحیح مسلم موجود ، این حدیث مشاهده نمی شود .
برخی از منابعی که این حدیث را از کتاب صحیح مسلم نقل کرده اند عبارتند از :
الف -
احمد بن حجر الهیتمی المکی /م974 /درکتاب الصواعق المحرقة می نویسد :
« ومن ذلک ما اخرجه مسلم وأبو داود والنسائی وابن ماجه والبیهقی وآخرون : «المهدی من عترتی من ولد فاطمه ».(1)
ب -
علی المتقی بن حسام الدین / م 975 / ، درکتاب کنزالعمال از رسول خدا (ص) این گونه نقل می کند :
« المهدی من عترتی من ولد فاطمه » (د،م -عن ام سلمه ) - ( 2 )
بین الهلالین اشاره به این است که این روایت را از ام سلمه از رسول الله (ص) نقل نموده ، وحرف «د» یعنی کتاب سنن ابی داود و حرف « م »یعنی از کتاب صحیح مسلم نقل کرده اند. این اشارات درابتدای جلد اول کتاب کنزالعمال آمده است .
ج -
سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی /م 1294 /، درکتاب ینابیع المودة می نویسد :
«فعن ام سلمه قالت : سمعت رسول الله (ص) یقول : المهدی من عترتی من ولد فاطمة (اخرجه مسلم وأبو داود والنسائی وابن ماجة والبیهقی وصاحب المصابیح وآخرون ) » . ( 3 )
*** نکته: ***
علاوه براینکه این سه مأخذ ذکر شده که تصریح دارند درصحیح مسلم این حدیث نقل شده ، مدارک ذیل نیز اصل این حدیث را نقل کرده اند :
1 - سنن ابی داود - کتاب المهدی - ح 4282 - 2 / 509
2 - مسند احمد بن حنبل - مسند عبدالله بن مسعود - 1 / 376 و377 .
3 - المصنف لابن ابی شیبة - کتاب الفتن - ماذکرفی فتنة الدجال - حح193 - 8 /678 .
4 - الجامع الصحیح سنن الترمذی - کتاب الفتن - باب ماجاء فی المهدی - ح2230
5 - سنن ابن ماجة - کتاب الفتن - باب خروج المهدی - ح 4086 - 2/1368 .
6 - الجامع الصغیر - حرف المیم - ح 9241 .
.................................................................
گل نرگس فدای رنگ و بویتنصیبم کی شود دیدار رویت
................................................................
*********
*****
( 1 ) - الصواعق المحرقة - الفصل الاول فی الآیات الواردة فیهم ... الآیة الثانیة عشرة ، ص 163 .
( 2 ) - کنز العمال - الفصل الرابع فی ذکر اشراط الساعة - خروج المهدی - ح 38662 - 14/268.
( 3 ) - ینابیع المودة - الباب 73 فی الاحادیث التی ذکرها صاحب جواهر العقدین - حدیث دوم -3/261
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
تبرک جستن اهل سنت به قبر یا جنازه بزرگانشان
--------------------------
تبرک به قبر و خاک قبرِ سعد بن معاذ صحابى
ابن سعد و ذهبى مىگویند: شخصى مقدارى از خاک قبر سعد بن معاذ برداشت ، سپس نگاهى به آن کرد ، ناگهان آن را مشک یافت . طبقات الکبرى ، 3 ، 10 - سیر اعلام النبلاء ، 1 ، 289.
***
تبرّک به خاک قبر عبداللّه حداّنى
ابونعیم اصفهانى و ابن حجر عسقلانى مىگویند : حدانى در سال 183 ه". در روز هشتم ذىالحجه - یوم الترویه - کشته شد و مردم از خاک قبراو همانند مشک برمىداشتند و در لباس و پیراهن خود قرار مىدادند . حلیة الاولیاء ، ج 2 ، ص 258 - تهذیب التهذیب ج 5 ، ص 310.
البته راجع به قبر بخارى در سمرقند ، و ابن تیمیه نیز مطالبى نقل شده است ، رجوع شود به طبقات الشافعیة ج 2 ص 233 ، سیر اعلام النبلاء ، ج 12 ، ص 467 - البدایة و النهایه ، ج14 ، ص136.
------------------------------
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
متعه وبزرگان اهل سنت
--------------------------
آیاازدواج موقت مورد پذیرش بزرگان اهل سنت بوده است؟
بله،ازآن جمله :
الف - ابن جریج اموى شیخ بخارى که اهل سنت نسبت به ثقه بودنش اجماع دارند و همه صحاح سته از او حدیث نقل مىکنند ، شصت و یا هفتاد و بلکه نود زنِ متعه داشت.
ذهبى مىگوید: «هو أحد الأعلام الثقات . . و هو مجمع على ثقته مع کونه تزوّج نحواً من سبعین امرأة نکاح متعة کان یرى الرخصة فی ذلک و کان فقیه أهل مکة فی زمانه» . میزان الاعتدال ،ج2 ، ص659 ؛ تهذیب التهذیب ،ج6 ، ص360.
«ابن جریج یکى از عالمان مورد وثوق و وثاقت او مورد اتفاق اهل سنت است . ضمن اینکه او هفتاد زن متعه - نکاح موقت داشت . نظر او رخصت و جواز نکاح موقت بود . او فقیه اهل مکه در زمان خود بود .»
ب - بزرگان صحابه ، چون عبداللّه بن عباس ، جابر بن عبداللّه انصارى ، عمرانبن حصین ، ابو سعید خدرى وامیر مؤمنان على( ع ) ، این عمل را جایز مىدانستند.
ج - خود عمربن خطاب با صراحت مىگوید: «کانتا عَلى عهد رسولاللّه و أنا اُحَرِّمهما وَ اُعاقب علیهما».
« دو چیز در زمان پیامبر ( ص ) حلال بوده ولى من آن را تحریم و بر آن تعیین عقوبت مىکنم».
چنانکه قوشچى در شرح تجرید ، صفحه 484 ، این جمله را از او آورده و تحلیل و توجیه شگفتى کرده است!
د - در تاریخ طبرى ج2 ، ص 579. آمده است که این نهى از عمر بوده و عمران بن سواده بر او وارد شده و ناراحتى و اعتراض مردم به عمر درباره منع از متعه و چند خبر دیگر را به آگاهى او رسانده است.
ه- خود عمربن خطاب در هیچ موردى اشاره به این معنا ندارد که پیامبر( ص ) منع و یا نهى و یا تحریم کرده است ، بلکه مىگوید : «أَنَا اُحَرِّمُهُما . . .».
و - تنها روایتى - به تعبیر آنان صحیحه که به آن استناد مىکنند که پیامبر( ص ) متعه را تحریم کرده ، همان حدیث سبره است و او اصلاً معروف و شناخته شده نیست و در هیچ کتاب رجالى - خارج از روایتى که نقل کرده سخنى از او به میان نیاورده اند .
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
صلاة تراویح
---------
اصل نوافلِ شبهاى ماه رمضان بیست و یا سى رکعت است و تا اینجا میان فریقین اختلافى نیست ،آنچه مورد اختلاف است ، جماعت خواندن آن است . طبق نقل بخارى از عمربنخطاب ، ایشان مردم را وادار به جماعت کرد و نام آن را بدعت گذاشت:
«فقال عمر: إنّی أرى لو جمعتُ هولاء عَلى قارىءغ واحد ، لکان أمثل ، ثمّ عزم فجمعهم عَلى اُبیّبن کعب ، ثمّ خرجت معه لیلة اخرى والناس یصلّون بصلاة قارئهم . فقال عمر: نعم البدعة هذه . . .» بخارى ، ج1 ، ص342.
« عمر گفت : نظر من این است که اگر اینها - نماز گزارها - را بر یک امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر این معنى تصمیم گرفت: و ابى بن کعب را مأمور اقامه جماعت کرد.
راوى مىگوید سپس در شب دیگرى به همراه عمر بیرون آمدم مردم را دیدم که به همراه یک شخص - امام جماعت - نماز مى خوانند.
عمر گفت: این کار عجب بدعت خوبى است».
قسطلانى مىگوید: عمر از آن با تعبیر «بدعت» یاد کرد؛ چون پیامبر( ص ) براى مردم به جماعت خواندن - نماز تراویح - را بیان نکرده بود و در زمان ابوبکر نیز نبوده است . ارشاد السارى، ج 4 ، ص 656.
و عینى مىگوید : عمر تعبیر « بدعت » آورد ، چون پیامبر ( ص ) جماعت را براى اینان تشریع نکرد و در زمان ابوبکر هم نبود . عمدة القارى ، ج11 ، ص126.
قلقشندى مىگوید : عمر اوّلین کسى است که جماعت رمضان را تشریع کرد و آن در سال چهارده هجرى بود . مأثر الانافة فى معالم الخلافة ، ج2 ، ص337.
-------------------------------------
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی