نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
غیر لازم
را خریدو
لازم را فروختگویند:
شخصى قطعه ملکى داشت، فروخت و اسبى خرید. عاقلى به او رسید و گفت:اى
احمق! لازم را فروختى و غیر لازم را خریدى؟! پرسیدبه
چه دلیل مىگویى؟گفت: چه دلیلى
بهتر از
این که
چیزى
را که
به توجو مىداد
فروختىو چیزىرا که
از تو جومىخواهد
خریدى(
داستانهاى امثال)نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
علت
گریه امام حسن (ع)هنگامى که امام حسن علیه السلام در بستر
شهادت قرار گرفتیکىاز دوستان به بالین او آمد، دید
گریه مىکند گفت اى پسررسولخدا آیا با آن همه مقامى که در پیشگاه خدا
و رسول خدا دارى
گریه مى کنى با اینکهرسول خدا در شان تو آن همه
سخن فرمود وتو
بیستبار پیاده براى
حجبه
مکهرفتى
و
سه بارهمه
اموالتحتى کفشهایت را بین
مستمندان تقسیم کردى
امامحسن (ع
) در پاسخ فرمود:براى
دو چیز گریه مىکنم1
-از وحشت روز قیامت ، 2- از فراق دوستان.***
(
امالى صدوق مجلس39 حدیث9)
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
کمالات آدمى
آدمى که قناعت کرد بىنیاز شد
و اگر از خلق عزلت گرفتسلامتیافت
و اگر شهوت را زیر پاى آورد آزاد شد.
***(
کیمیاى سعادت ص341)نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
لطایف
فرصت
ندادن به شیطانروزى یکى از بازرگانان متدین در جمعى نشسته بود
و گفتگو مىکرد فردى وارد شد و گفت: فلان تاجر از دنیا رفت،
بازرگان تا اینسخن را شنید به حاضران گفت: گواه باشید که این تاجر تازه گذشته
فلان مبلغ از من طلبکار است من فلان مبلغ را از تاجر فوتشده قرض گرفتم
سندى هم به او ندادهام و هیچ کس جز خودش اطلاعنداشت ترسیدم
که
شیطان با وسوسه خود مرا گول بزند که این مبلغرابه ورثه او ندهم شما را گواه گرفتم تا براى
ش ی ط ا ن
هیچگونه
فرصت و راه طمع به سوى من باقى نماندو توطئه شیطان را جلوترنابود نمایم
***
(
الى الحکم الاسلام ص187)/////////////////////
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
اولاد آن حضرت عبارت بودند از : 1ـ امام هادى علیه السلام 2ـ موسى مبرقع، 3 و 4 دو دختر به نامهاى فاطمه و امامه.
صفوان بن یحیى که یکى از بزرگان اسلام و یکى از راویان حدیث از امامان معصوم است مى گوید :
به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم : پیش از آنکه خداوند حضرت أبا جعفر را به شما عنایت کند از شما درباره امام بعد از خودتان مى پرسیدیم و شما مى فرمودید : خداوند پسرى به من عنایت خواهد کرد، خداوند این فرزند را به شما داد و چشم ما روشن شد، خدا نیاورد آن روزى را که شما از دنیا بروید، اما اگر چنین روزى آمد چه کسى امام ما است؟ حضرت با دست اشاره به امام جواد کرد که آنجا ایستاده بود.
گفتم : قداى شما شوم این سه ساله است! حضرت فرمود : این به او ضررى نمى رساند، عیسى کمتر از سه سال داشت که قیام بر حجت نمود.
در روایت دیگر معمربن خلاّد که یکى از روات شیعه است نقل مى کند که از امام رضا(علیه السلام) شنیدم که فرمود : این أبو جعفر است که جانشین من است و مقام من از آن اوست، و سپس فرمود : ما اهل بیتى هستیم که خردسالانمان از بزرگسالان ارث مى برند، که مقصود آن حضرت ارث امامت و علوم اسلامى است.
البته به دو نکته باید توجه داشت، اول : آنکه اسامى و اوصاف امامان بزرگوار شیعه بر زبان پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) جارى شده که در کتب روائى موجود است، و نکته دوم آنکه مشابه دو روایتى که در بالا ذکر شد روایات زیاد دیگرى که تصریح به امامت امام جواد(علیه السلام)دارد وارد شده که ما به علت رعایت اختصار از آنها صرف نظر کردیم، کسانى که طالب باشند مى توانند به مجلّد 50 ـ از کتاب بحار الانوار مراجعه فرمایند.
آنچه مسلم است آن است که افراد با معرفت مى توانند امام را از راه علم و دانش او بشناسند، لکن گاهى لازم است تا افراد خفته به وسیله اعجاز و یا کرامتى متنبّه شوند، در مورد امام جواد(علیه السلام) این مسأله بیشتر مورد نیاز بوده است، زیرا آن حضرت در سنین کودکى قرار داشت و براى افرادى خاص پذیرفتن امامت آن حضرت مشکل بود، گرچه افرادى از بزرگان و پیران قوم کفش آن حضرت را جلوى پایش جفت مى کردند، لذا در زندگى آن بزرگوار کرامات زیادى واقع شده و نوشته اند که ما مختصراً به چند مورد اشاره مى کنیم.
1ـ على بن اسباط ـ از راویان معروف ـ مى گوید :
امام جواد(علیه السلام) را دیدم که به طرف منى مى آید، نگاه دقیق به او دوختم و به سراپاى او نگاه مى کردم تا براى مصریان قیاقه او را توصیف کنم. آن بزرگوار به سجده افتاد و سپس گفت : همانا خداوند متعال در امامت احتجاج کرده به مثل آن چیزى که در نبوت احتجاج نموده است، خداوند فرموده است : « وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً » ما در کودکى پیامبرى به او دادیم، و نیز فرموده است : زمانى که به منتهى درجه قدرت خود رسید، و نیز فرموده است : زمانى که چهل ساله شد، بنابراین جائز است که خداوند حکمت را به او بدهد در حالى که کودک است، و جائز است که این کار در چهل سالگى انجام پذیرد. که دراین روایت امام (علیه السلام) از ضمیر راوى اطلاع داشته و جواب او را داده است.
2ـ شخصى به نام امیة بن على القیسى مى گوید :
من و حماد بن عیسى به خانه امام جواد(علیه السلام) در مدینه رفتیم تا با آن بزرگوار وداع کنیم، آن حضرت فرمود : امروز بیرون نروید بلکه فردا براى مسافرت حرکت کنید، وقتى از خانه آن حضرت بیرون
آمدیم، حمّاد گفت : من مى روم زیرا بار و اساس من حرکت کرده است، من گفتم : لکن من مى مانم. سپس حمّاد رفت و در آن شب در میان دره اى که قافله در آن حرکت مى کرد سیل آمد و حمّاد غرق شد، و قبر او نیز در همان مکان است.
3ـ شخصى به نام ابن حدید مى گوید :
با عدّه اى براى حج خانه خدا عازم شدیم، در راه زندان قافله ما را غارت کردند، وقتى به مدینه رسیدم در راه با امام جواد(علیه السلام) برخوردم. پس با او به منزل رفتیم و داستان را براى آن حضرت گفتم، ایشان دستور دادند لباس براى من آوردند، و خود مقدارى دینار دادند و فرمودند : این دینارها را بین رفقایت به همان مقدار که از دست داده اند تقسیم کن، مى گوید : وقتى پول مال باخته ها را دادم نه چیزى از آن دینارها کم آمد و نه زیادى باقى ماند.
در این جا به همین اندازه اکتفا مى کنیم، علاقمندان مى توانند به جلد 50 بحارالانوار مرحوم مجلسى مراجعه فرمایند.
معتصم علیه اللعنة و العذاب آن حضرت را از مدینه به بغداد احضار کرد و آن حضرت در اواخر محرم سال دویست و بیست به مدینه وارد شدند و در آخر ذوالقعده همان سال از دنیا رفتند، آنچه مرحوم مفید نوشته است اشعار به آن دارد که شهادت آن حضرت ثابت نیست، لکن علاوه بر قرائن که عبارت از احضار جبرى آن حضرت از مدینه و وفات آن بزرگوار پس از مدت کوتاهى «کمتر از یک سال » است، مرحوم مجلسى در جلد 50 بحار الانوار صفحه 17 از کتاب عیون المعجزات نقل کرده است که به دستور معتصم و به وسیله امّ الفضل دختر مأمون آن حضرت را مسموم نمود، و العلم عندالله.
آن حضرت در 27 ذى القعده سال 220 در سن 24 سال و چند ماه به شهادت رسید.
و روزى که به شهادت رسیدى،
و روزى که در قیامت براى شفاعت امت جدّت به پاى مى خیزى.
والسلام
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
منبع نیکیها
***
عربى پرسید: اگر بمیرم،کجایم برند؟
گفتند: به نزد خداوند تعالى
گفت: خوش دارم که نزد کسى شوم کهجز نیکى از او ندیدهام
کشکول شیخ بهایى
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
فرصت ندادن به شیطان
روزى یکى از بازرگانان متدین در جمعى نشسته بود و گفتگو می کردفردى وارد شد و گفت:
فلان تاجر از دنیا رفت، بازرگان تا اینسخن را شنید به حاضران گفت: گواه باشید که این تاجر تازه گذشته فلان مبلغ از من طلبکار است من فلان مبلغ را از تاجر فوت شده قرض گرفتم سندى هم به او نداده ام و هیچ کس جز خودش اطلاع نداشت ترسیدم که شیطان با وسوسه خود مرا گول بزند که این مبلغ را به ورثه او ندهم شما را گواه گرفتم تا براى شیطان هیچگونه فرصت و راه طمع به سوى من باقى نماند و توطئه شیطان را جلوترنابود نمایم.
(الى الحکم الاسلام ص187).
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
حدیث سلسله الذهب
************
مردم نیشابور مشتاق زیارت حضرت رضا (ع ) بودند. از حضرت تقاضا کردند اندکى توقف فرماید تا چهره جذاب و متین آن یادگار رسول را ببینند. امام (ع ) در حالى که لباس ساده اى بر تن داشت ، در برابر مردم قرار گرفت . مردم در دیدن آن حضرت بى تابانه فریاد شوق برداشتند. دو نفر از حافظان حدیث بنام ابوذرعه و محمّد بن اسلم مردم را به سکوت دعوت مى کردند و کلمات درربار آن حضرت را براى مردم - با صداى بلند - بیان مى فرمودند. حضرت رضا علیه السلام حدیثى را که مربوط به (توحید و یگانگى ذات حق ) است بدین سان بیان فرمود:
(( (کلمة لا اله الا اللّه حصنى فمن قالها دخل حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى ) )) یعنى (کلمه طیبه (( لا اله الا اللّه ) )) دژ استوار من است ، هر کس آن را بگوید در این دژ استوار داخل مى شود، و اگر در آن وارد شد از عذاب روز رستاخیز در امان خواهد بود. (و سپس هنگامى که موکب آن حضرت مى خواست به راه افتد، براى تکمیل این سخن والا و ارزنده سر از هودج و کجاوه بیرون آورد.
مردم همه متوجه شدند که امام (ع ) قصد بیان مطلبى فرموده است .
دیگر بار سکوت بر همه جا حکمفرما شد. امام (ع ) بدنبال حدیث افزود:
(( (و لکن بشرطها و انا من شروطها). ))
یعنى : و امّا به شرط و شروطش (و با اشاره به خود فرمود:) و من از شروط آن هستم .
منظور امام از بیان حدیث قدسى سه نکته بود:
اول :
آنکه با نقل نام پدران و اجداد خود که هر کدام از دیگرى حدیث را روایت کرده اند تا به پیغمبر اکرم (ص ) و اینکه آن حضرت از طریق جبرئیل امین از مقام ربوبى ، این حدیث را شنیده است پدران بزرگوار خود را که همه امامان شیعه و خلفاى واقعى حق اند به مردم باز گفت و آنها را به یاد مردم آورد.
دوم:
آنکه ، موضوع یگانه پرستى و خدا پرستى را که پایه همه اعتقادات است به یاد مردم آورد که گول طاغوتهاى زمان و زورمندان طاغوت صفت نخورند.
سوم :
آنکه ، یگانه پرستى واقعى و خالى از شرک و روى و ریا مستلزم و همراه (ولایت ) اهل بیت (ع ) است و تا رهبرى عادلانه در جامعه مسلمانان برقرار نشود، بتها و بت نماها و طاغوتها نخواهند گذاشت توحید در مسیر درست قرار گیرد.
در تاریخ آمده است که : هنگام نوشتن این حدیث مردم مشتاق آن چنان آمادگى داشتند که 24 هزار قلمدان در اختیار گرفته بودند، تا در نوشتن کلمات گهربار فرزند پیغمبر (ص ) بکار گیرند.
والسلام
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی