انسان هائی که خدا دوستشان دارد
**********
قرآن, سوره 3, آیات 31 و 32
ش"بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است"
ش "بگو خدا و پیامبر [او] را اطاعت کنید پس اگر رویگردان شدند قطعا خداوند کافران را دوست ندارد"
تصویری که از خداوند در قرآن مجید رسم شده است , متفاوت با تصویری است که بعضی ادیان بزرگ دیگر نمایش می دهند. بر طبق نظر مسلمانان, رفتار خداوند مجموعه ای است از عشق و محبت به انسانهای خوب و ابراز انزجار از انسانهای بد. به این موضوع حداقل در چهل آیه از آیات قرآن بر مبنای تصویری روشن از انسانهای خوب و بد اشاره شده است. هدف این مقاله این است که این تصویر از انسانهایی که خداوند آنها را دوست دارد برمبنای آیاتی از قرآن تصویر شود.
همانطور که در دو آیه بالا به آن اشاره شده است, قدم اول برای دریافت عشق خداوند, دنبال کردن مسیری است که پیامبرانش به ما نشان داده اند. این زیباترین تصویری است که می توان از عشق دو طرفه خالق و مخلوق ترسیم کرد. اگر خداوند را دوست دارید, قرآن شما را راهنمایی می کند تا خود را آماده دریافت عشق خداوند بکنید. ولی در عین حال به این موضوع نیز اشاره شده است که اگر از راه راستی که پیامبران نشان داده اند پیروی نکنید, مشمول عشق خداوند نخواهید شد.
این موضوع, احتیاج به توضیحات بیشتری دارد تا منظور قرآن از راه درست و خصایل انسانهای خوب آشکار شود. شاید بتوان گفت که بارزترین مشخصه انسانهای خوب که در پنج آیه (2:195, 3:134, 3:148, 5:13 و 5:93) از آیات قرآن به آن اشاره شده است,نیکوکاری نسبت به بقیه انسانهاست. نیکوکاری می تواند کمک به انسانهای فقیر, حمایت از یتیمان و یا حتی احترام به پدر و مادر باشد.
علاوه بر این, بر طبق قرآن, انسانهایی که خداوند دوستشان دارد انسانهایی هستند که:
از خود در برابر گناه محافظت می کنند (3:76, 9:4, 9:7)
منصفانه قضاوت می کنند (5:42, 49:9, 60:8)
در راه خدا تلاش و مجاهده می کنند (61:4)
خود را برای خداوند خالص می کنند (2:222, 9:108)
از کارهای بد توبه می کنند (2:222)
به خداوند توکل می کنند (3:159)
و در برابرمشکلات صبور هستند (3:146)
از سویی دیگر, خداوند فردی را دوست ندارد که:
به او معتقد نباشد (3:32, 30:45)
متکبر باشد (16:23, 4:36, 31:18, 57:23)
به دیگران بدی کند (3:57, 3:140, 42:40)
ناسپاس باشد (2:276, 22:38)
تجاوزکار باشد (2:190, 5:87, 7:55)
اسرافکار باشد (6:141, 7:31)
دیگران را گمراه کند (2:205, 5:64, 28:77)
عهد و پیمانش را بشکند (8:58, 4:107)
وبه داشتن مال و ثروت شادی کند (28:76)
یاحبیب من لاحبیب له
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
مقام و منزلت زن در قرآن
****
مقام زن در اسلام چنان است که در قرآن کریم سومین سوره مفصل به نام "النساء" نامیده شده است و در ده سوره دیگر مسائلی مربوط به حقوق و منزلت زنان است و همه جا در خطابات عام آنان مورد خطابند و همچنین می توان از بسیاری از مفاهیم قرآن می توان نکات مهمی را در این رابطه استنباط کرد و می توان این ادعای دروغ را که اسلام برای زن ارزشی قائل نیست بدینوسیله بطور کلی منتفی دانست .
اسلام زن را بعنوان مسئله مهم زندگی و متمم حیات انسانی در مسائل اجتماعی ، اخلاقی و قانونی خود جا داده و او را به عنوان عضو موثر جامعه دانسته است .
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و اله آنگاه که از زنان بیعت گرفت به آنان اعلام کرد شما از عناصر اصلی اجتماع و ارکان بنیادی جامعه هستید و برای حفظ و سلامت آن باید به میزان سهم خود از آن پاسداری نمائید .
یا ایها النبی اذا جاءک المومنات یبایعنک ....
ای پیامبر اگر زنان مومنه آمدند تا با تو بیعت کنند ، (اینکه) با خداوند شریک نگیرند و دزدی نکنند ، و زنا نکنند ، و فرزندان خود را نکشند (سقط جنین نکنند ) و تهمتی نسازند ، از آنچه میان دست و پای ایشان است ( فرزند غیر را به شوی خود نسبت ندهند ) و در نیکوکاری ها از تو پیروی کنند ، با ایشان بیعت کن و برای ایشان از خداوند آمرزش خواه ، بدرستی که خداوند آمرزنده و مهربان است . سوره ممتحنه آیه 12
زن بعنوان موجودی زیبا ، ظریف ، مستقل ، آرامی بخش ، با تقدس دختری ، همسری ، خواهری و مادری در مسیر تکامل جامعه است و تا ارزش خود را نشناسد و یا جامعه از موهبت او محروم باشد، انحطاط قطعی آن جامعه را بدنبال خواهد داشت .
و الله جعل لکم من انفسکم ازواجا و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفده و رزقکم من الطیبات افبالباطل یؤمنون و بنعمت الله یکفرون سوره نحل آیه 27
بسیاری از تکالیف مشخص شده برای زنان و مردان یکسان بوده و تفاوت های موجود مربوط به نقش ، ظرفیت و لیاقت هریک بوده و حقوق آنان نیز بر این اساس معین شده است .
یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالا کثیرا و نساء و اتقوا الله الذی تسائلون به و الارحام ان الله کان علیکم رقیبا - نساء آیه 1
ای مردم پروا کنید از خداوندی که شما را از نفس و ریشه واحد و یگانه آفرید پس از آن از همان ریشه همسرش را آفرید و از آن دو مردان و زنان فراوانی را پدید آورد و پروا کنید از خداوندی که به او همدیگر را سوگنند می دهید و پروا کنید از خویشاوندان ، بدرستی که خداوتد بر شما ناظر و رقیب است .
ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب * الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک و قنا عذاب النار * ... فاستجاب لهم ربهم انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لاکفرن الله سئیاتهم و لادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب - آل عمران آیات 190 تا 195
یوم تری المومنین و المومنات یسعی نورهم بین ایدیهم و بایمانهم بشریکم الیوم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ذلک هو الفوز العظیم - حدید آیه 12
بنابراین زن و مرد در بهره مندی از کسب و سعی و تلاش و پاداش عبادت و الزلم به وظایف و مسئولیت ها مساویند .
و لا تمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مما کسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن واسئلوا الله من فضله ان الله کان بکل شیء علیما _ نساء 32
هر کس متناسب با شرایط خلقت خود از خزانه بی پایان الهی بهره ای دارد که باید از فضل و احسان خداوند آنرا جستجو کند و تمنای بی جا نیز نداشته باشد و مرد و زن هر کدام وظایف محوله را از نظر فردی و اجتماعی ایفا نمایند .
و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه و الله عزیز حکیم _ بقره آیه 228
درجه خاص مرد بر زن امتیازی است که از نظر مرد بودن و قدرت ، کفالت و رعایت و ...مسئولیت های اجتماعی داراست و باید در جهت حفظ و آرامش و رفاه خانواده و جامعه صرف گردد و هرگز نشانه کرامت بیشتر او نسبت به زن قلمداد نمی شود زیرا :
ان اکرمکم عند الله اتقیکم
زن نیز به نوبه خود با توجه به آیه فوق امتیازات خاصی را داراست که منحصر به وجود او و متناسب با خاصه های وجودی و تکوینی اش می باشد .
در قرآن کریم مردان و زنان با القاب مساوی و همسان یاد شده اند که بر نقش و جایگاه هر یک در جامعه و مساوی بودن آنان در اصل تکلیف تاکید دارد .
ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤ منات والقانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین لفروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات اعدّ لهم مغفره و اجرا عظیما - احزاب آیه 35
ان المصدقین و المصدقات و اقرضوا الله قرضا حسنا یضاعف لهم و لهم اجر کریم - حدید 18
در بعضی از آیات قرآن می توان به برتری زن بر مرد استنباط نمود که این امر وظایف آنان را نسبت به جامعه سنگین تر می نماید.
اذ قالت امرأه عمران رب انی نذرت لک ما فی بطنی محررا فتقبل منی انک انت السمیع العلیم * فلما و ضعتها قالت رب انی وضعته انثی و الله اعلم بما وضعت و لیس الذکر کالانثی و انی سمیتها مریم و انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم - آل عمران آیات 35 و 36
در ادامه این گفتگو خداوندد می فرماید : فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا ....
در آیه فوق ( لیس الذکر کالانثی ) به برتری زن بر مرد اشاره دارد که از نظر قرب و نزدیکی او به بارگاه لطف و احسان پروردگار عالم است .
اما در مورد اختلافات حقوقی زن و مرد :
دلایل متعددی ذکر شده که از جمله آن روایت زیر است :
از امام محمد باقر علیه السلام پرسیدند چرا زن ضعیف و مسکین یک سهم از ارث می برد و مرد دو سهم ؟
حضرت فرمودند : زیرا بر زن جهاد و نفقه و خونبها نیست و اینها همه بر عهده مرد است
حق هر کس باید متناسب با توجه به مسئولیت و نقش او در جامعه تعیین شود و جامعه ای که زن را به تلاش برای کسب در آمد چون مردان از خانه به بیرون کشانده ، سِمَت مادری و زن بودن و نقش های اساسی تربیتی و مدیریتی او را نادیده بگیرد ، اجتماع کامل و ایده آلی نیست . اسلام برای این نقش اهمیت فوق العاده ای قائل شده و جنبه های معنوی تربیتی را عمدتا به او سپرده است .
و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی و ان اعمل صالحا ترضیه و اصلـــح لی فی ذریتـی انی تبت الیک و انی من المسلمین - احقاف آیه 15
امام رضا علیه السلام می فرمایند :
"و بدان حق مادر ، لازم ترین حقوق و واجب ترین آنهاست زیرا او باری را برداشته که هیچ کس بر نمی دارد و فرزند را حفظ کرد ، با گوش و چشم و سایر اندامها ، در حالی که به این کار شاد و خوشرو بود ، با همه دشواریهایی که هیچ کس بر آن تاب و و شکیبائی ندارد فرزند خود را حمل کرد ، راضی شد که خود گرسنه بماند و او سیر شود ، و خود تشنه بماند و او سیراب گردد ، و خود برهنه بماند و اورا بپوشاند و خود در آفتاب بماند و او را سایه دهد ، پس باید شکر از او و نیکوئی به او ، به این اندازه باشد ، هر چند طاقت ادای کمترین حق او را ندارید ، مگر به یاری خداوند "
وجوه اختلافات حقوقی بین زن و مرد بواسطه شرایط روحی و تکوینی او و در راستای نقش او در جامعه است و این به معنای بها ندادن و کم ارزش قلمداد کردن او نیست . چنانچه خداوند متعال در ضمن بر شمردن دعاها متقین دعا در باره همسر را در صدر آنها قرار داده است
و الذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماما - فرقان 75
والسلام علینا وعلی جمیع عبادالله الصالحین
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
صلوات همراهی با خدا وملائکه ومؤمنین ...
صلوات همراهی باخداوملائکه ومؤمنین درابرازمحبت به پیامبر اکرم و خاندانش
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
یکى از اذکار مهمى که انسان را به خدا نزدیک مىکند و در مسیر حق ثابتقدم نگاه مىدارد، صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله و آل اوست.
درود و صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله موجب علوّ درجات و ثواب براى فرستندگان آن خواهد بود و دیگر این که فرستادن صلوات سبب مىشود نام و یاد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله براى همیشه زنده و جاوید بماند. به همین دلیل آفریدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى که تدبیر این جهان به فرمان حضرت حق بر عهده آنها گذارده شده است، بر او درود مىفرستند. اکنون که چنین است تمام انسانها باید با این پیام جهان هستى هماهنگ شوند و بر او درود بفرستند:
«اِنَّ اللهَ وَ ملائکَتَهُ یُصَلُّونَ على النّبىَّ یا ایّها الّذین آمنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلَّمُوا تسلیماً» (1)؛
خدا و فرشتگان بر پیامبر درود مىفرستند؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید.»
درباره کیفیت صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله، در روایات بىشمارى که از طرق اهل سنت و اهلبیت علیهمالسلام رسیده، صریحاً آمده است که «آل محمد» را به هنگام صلوات بر «محمد» باید افزود در غیر این صورت صلوات ابتر و ناتمام خواهد بود. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: بر من درود ناقص نفرستید. گفتند: اى رسول خدا! درود ناقص چیست؟ حضرت فرمودند: این که بگویید: اللّهُمَّ صَلّ على محمّدٍ.
بلکه بگویید: اللّهُمَّ صَلّ على محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ.
پیامبر صلى الله علیه و آله، گوهر گرانقدر در عالم آفرینش است و اگر به لطف الهى در دسترس انسانها قرار گرفته، نباید ارزانش بشمارند و ارج و مقام او را در پیشگاه پروردگار و نزد فرشتگان فراموش کنند. او انسانى است که از میان انسانها برخاسته، ولى نه یک انسان عادى، بلکه انسانى که یک جهان در وجودش خلاصه شده است.(2)
ابوحمزه ثمالى از یکى از یاران پیامبرصلى الله علیه و آله به نام "کعب ابن عجوه" چنین نقل مىکند:
هنگامى که آیه 56 سوره احزاب نازل شد، عرض کردیم "یا رسول الله! سلام بر تو را مىدانیم، ولى صلوات بر تو چگونه است؟" فرمود، بگویید:
«خدایا! صلوات و برکات خود را بر محمد علیه السلام و آل محمد علیهم السلام قرار بده همچنان که بر ابراهیم و آل ابراهیم(ع) قرار دادى. همانا تو ستوده و بخشندهاى و بر محمد صلى الله علیه و آله و آل محمد علیهم السلام برکت ببخش چنان که بر ابراهیم علیه السلام و آل ابراهیم بخشیدى که تو ستوده و بزرگوارى.» (3)
رسول خدا فرمودند: «اِنَّ اولىَ النّاسَ بى یَوْمَ القیامةِ أَکْثَرُهُمْ عَلىَّ صَلاةً»؛ سزاوارترین مردم در روز قیامت به من آن کسى است که بیشتر بر من درود فرستد.»
کیفیت صلوات:
درباره کیفیت صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله، در روایات بىشمارى که از طرق اهل سنت و اهلبیت علیهمالسلام رسیده، صریحاً آمده است که «آل محمد» را به هنگام صلوات بر «محمد» باید افزود در غیر این صورت صلوات ابتر و ناتمام خواهد بود. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: بر من درود ناقص نفرستید. گفتند: اى رسول خدا! درود ناقص چیست؟ حضرت فرمودند: این که بگویید:
اللّهُمَّ صَلّ على محمّدٍ.
بلکه بگویید: اللّهُمَّ صَلَّ على محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ.(4)
امام صادق علیه السلام نقل مىکند که روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: آیا نمىخواهى مژدهاى به تو بدهم؟ آن حضرت جواب داد: چرا، پدر و مادرم فداى تو که همیشه مژده دهنده به همه خیرها هستى. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: چند لحظه پیش جبرئیل علیه السلام چیز عجیبى به من گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: چه گفت: اى رسول خدا!، پیامبر صلى الله علیه و آله جواب دادند: جبرئیل علیهالسلام به من گفت: اگر شخصى بر من صلوات بفرستد و پس از آن بر اهلبیت من نیز صلوات فرستد، درهاى آسمان براى او گشوده شده و فرشتگان هفتاد صلوات براى او مىفرستند و این عمل باعث ریختن گناهان مىشود. آنگاه همانگونه که برگ از درخت مىریزد، گناهان نیز از او مىریزند و خداوند متعال مىفرماید: خواسته تو را اجابت نمودم و کامروا و سعادتمند هستى. آنگاه خطاب به فرشتگان مىفرماید: فرشتگانم! شما هفتاد صلوات بر او مىفرستید و من هفتصد صلوات. پیامبر اضافه کرد: اما هنگامى که بر من صلوات مىفرستد، پس از آن بر اهلبیتم صلوات نفرستد، بین آن صلوات و آسمان، هفتاد حجاب است و خداى بزرگ مىفرماید:
خواسته تو را نپذیرفتم و سعادتمند و کامروا نگشتى. فرشتگانم! دعاى او را بالا نبرید مگر زمانى که عترت پیامبر صلى الله علیه و آله را به صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله ملحق سازد و همچنان این دعا بالا نمىرود تا زمانى که عترت من در صلوات به من ملحق شوند.(5)
همچنین در روایات سخت تأکید شده است که در هر روز جمعه بر محمد و اهلبیت او هزار مرتبه صلوات بفرستید و در روزهاى دیگر صد مرتبه و نیز امام محمد باقرعلیه السلام فرمود: هیچ عبادتى در روز جمعه نزد من محبوبتر از صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام نیست.
زمان و مکان صلوات:
صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله محدودیت زمانى و مکانى ندارد اما در احادیث و روایات تأکید شده است که مناسبترین زمان براى درود و صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله روز جمعه و شب جمعه است. پیامبر صلىالله علیه و آله فرمودند:
«اذا کانَ یَوْمُ الجُمُعَةِ وَ لَیْلَةُ الجُمُعَةِ فَاَکْثِروُا الصَّلاةَ عَلىَّ»(6)؛
چون روز جمعه و شب جمعه شود، بسیار بر من صلوات و درود بفرستید.
همچنین در روایات سخت تأکید شده است که در هر روز جمعه بر محمد و اهلبیت او هزار مرتبه صلوات بفرستید و در روزهاى دیگر صد مرتبه(7) و نیز امام محمد باقرعلیه السلام فرمود:
«ما مِنْ شَىءٍ یُعْبَدُ اللهُ بِهِ یَوْمَ الجُمُعَةِ اَحَبُّ اِلىَّ مِنَ الصّلاةِ عَلى مُحمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ»(8)؛
هیچ عبادتى در روز جمعه نزد من محبوبتر از صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام نیست.
همچنین در احادیث و روایات تأکید شده است که در تمام مکانها (جز موارد محدود) زبان مىتواند به ذکر صلوات مشغول باشد. باز پیامبر صلى الله علیه و آله در این زمینه فرمودهاند:
«حیثُما کُنْتُمْ فَصَلُّوا عَلىَّ فَاِنَّ صلاتَکُمْ تَبْلُغُنى»(9)؛
هر کجا باشید بر من صلوات بفرستید؛ زیرا صلوات شما در هر مکانى به من مىرسد.
مهمترین زمانها و مکانهایى که به فرستادن صلوات در آنها تأکیده شده به شرح زیر است:
1. در هر مکانى که نام پیامبر صلى الله علیه و آله ذکر شود.
2. در ابتداى هر کلامى که داراى قدر و ارزش است؛ مثل خطبهها، سخنرانىها و... که بهتر است با صلوات آغاز شود.
3. در ابتدا و انتهاى وضو.
4. هنگام ورود یا عبور از کنار مسجد.
5. در تعقیب نمازها، مخصوصاً نمازهاى صبح و مغرب.
6. قبل و بعد از دعا.
7. در خطبههاى نماز جمعه، عیدین و روز عید غدیر.
8. در هر شبانهروز.
9. در ماه مبارک رجب، مخصوصاً روز عید مبعث.
10. در ماههاى شعبان و رمضان.
11. هنگام بوییدن گل و ریحان.
12. بعد از عطسه کردن خود یا دیگرى.
13. هنگام ذکر و به یادآوردن نام خداوند.
14. هنگام اراده سفر.
15. هنگام سوارشدن بر مرکب.
16. هنگام طى مسیرى که به صورت سرازیرى است.
17. بعد از گفتن «اللّهم لبیک» در احرام حج.
18. هنگام داخل شدن در مسجدالحرام.
19. هنگام استلام حجر اسماعیل.
20. هنگام انجام طواف و سعى بین صفا و مروه.
21. هنگام وداع در میان رکن و باب در روز عرفه.
22. هنگام وقوف در مشعر.
23. هنگام ذکر و به یادآوردن نام خداوند متعال.
24. هنگام ذبح قربانى و بریدن سر حیوانات.
25. هنگام طى مسافت راه مدینه.
26. هنگام مشاهده مدینه منوّره و حرم رسول خدا صلى الله علیه و آله.
27. هنگام توجه به قبر مقدس رسول خدا در بین قبر و منبر.
28. در ابتداى درس حدیث.
29. در ابتداى موعظه، هدایت و راهنمایى دیگران.
30. هنگام برخاستن از مجلس.
31. هنگام مصافحه با برادر مسلمان.
...................................................................................
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
اهل حق ونقد آن
.............
حضرت علی _ علیه السّلام _ میفرماید: یهلک فی اثنان: محبّ غال و مبغض قال.[1]
ما با مطالعه تاریخ این سخن امیرالمؤمنین _ علیه السّلام _ را به عینه میبینیم که گذشته از دشمنان آن حضرت عدهای نیز بر اثر افراط و غلو در مورد حضرت علی _ علیه السّلام _ به بیراهه کشیده شده و از نیل به هدایت بازماندهاند این افراد که در اصطلاح علمای ملل و نحل به غالیان معروف هستند فرقههای متعددی را تشکیل میدهند که معروفترین و نامیترین این فرقهها، فرقه اهل حق میباشد.
اهل حق به معنی لفظ نام گروهی است که به ایشان با نوعی تسامح، علی اللهی نیز میگویند اینان حضرت علی _ علیه السّلام _ را تجلی خداوند میدانند. [2]
در مورد تجلی خداوند و حلول عقایدی دارند که در کتابهای مفصل بدان اشاره شده است با این همه آنان علی اللهی واقعی نیستند بلکه عقایدشان آمیختهای از اعتقادات مانوی و ادیان کهن ایمانی و مذهب اسماعیلی و تناسخ هندی و دیگر ادیان سری است.[3]
بنابر ادعای بزرگان اهل حق، اساس مذهب اهل حق کوشش برای وصول به حق و خداوند میباشد و در این راه باید نخست مرحله شریعت یعنی انجام آداب و مراسم ظاهری دین و مرحله طریقت یعنی رسوم عرفانی و مرحله معرفت یعنی شناخت خداوند و مرحله حقیقت یعنی وصول به خداوند را بپیمایند.[4]
اختلاف موجود بین اهل حقها زیادتر از آن است که بتوان از یک گروه واحد اهل حق سخن گفت برخی از محققان با توجه به اسناد و مدارک منتشره اهل حقهای امروزی را به سه گروه تقسیم کردهاند:
1. گروه شیطان پرستان...
اینان شیطان را تقدیس میکنند و خوک را مقدس میشمارند و از گوشت آن میخورند و با طهارت مخالفند.
2. گروه علی اللهی
شامل تعداد بسیاری از طائفههای اهل حق میشود اینان تصور میکنند که حضرت علی _ علیه السّلام _ جسماً و ذاتاً خداست. دین خود را جدا از اسلام میدانند واجبات شرعی را قبول ندارند.
3. گروه اهل حقهای به ظاهر مسلمان که خود را شیعه امامی میدانند.[5]
با همه این گروهبندیها همه اهل حق در پنج مورد با هم اشتراک دارند که عبارت است از:
1. سرسپردن.
2. داشتن پیر و دلیل.
3. نیاز دادن به جای نماز.
4. روزه سه روزه گرفتن.
5. شارب داشتن.[6]
با توجه به اختلافات درون گروهی اهل حق و نکات اشتراک آنها در این مقال سعی خواهد شد که ضمن طرح انتقادهای کلی این فرقه در دو بخش اعتقادی و عملی تنها به موارد مشترک بین همه گروهها اشاره شود.
الف) انتقادهای اعتقادی
مذهب اهل حق را باید التقاطی از عقاید گوناگون مذاهب مختلف دانست که از هر مذهبی و هر فرقهای نکتهای و مطلبی را اخذ کرده و با آمیختن همه آنها مذهب جدیدی را به وجود آورده است اما متأسفانه در این جذب و گزینش همیشه بدترین و سخیفترین مطالب را اخذ کرده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میشود.
1. انحراف از توحید
اهل حق در مورد خداوند دچار تشبیه و تجسیم و... میشوند و عقاید سخیف و بیارزش در این مورد دارند آنان میگویند. خدا قبل از آفرینش درون درّی بوده و آن درّ در قعر دریا قرار داشت.[7]
فرشتگان نیز از خداوند صادر شدهاند. نخستین ایشان از زیر بغل خداوندگار پیدا شد، دومین آنها از دهان او، سومین آنها از نفسش چهارمین از عروقش، پنجمین از نورش...[8] و...
سخیف بودن این سخنان بقدری واضح است که ذکر آنها در کتاب و مقاله دور از نزاکت علمی است با این همه همین قدر باید گفته شود که طبق آموزههای اسلامی خداوند منزه از جسم، مکان، زمان و... بوده و خالق همه ممکنات است و حضرت علی _ علیه السّلام _ در وصف خداوند میفرماید: برتر و بالاتر است از گفتار کسانی که او را بر مخلوقاتش تشبیه میکنند یا راه انکارش را میپویند.[9]
در خطبهای دیگر میفرماید: «... تغییر و گوناگونی در او راه ندارد و گذشت زمان هیچ گونه تبدیل و دگرگونی برای او به وجود نیاورد. آمد و شد شبها و روزها او را کهنه نسازد و روشنایی و تاریکی تغییرش ندهد او به اجزاء و جوارح و اعضا و به عوارض و ابعاض به هیچ کدام توصیف نگردد. حد و نهایتی برای او نیست و انقطاع و انتهایی ندارد.»[10]
2. انکار معاد و اعتقاد به تناسخ
اهل حق معاد مورد نظر دین اسلام را قبول ندارد و تناسخ مأخوذ از ادیان هندی را جایگزین آن قرار داده است و معتقدند «روح هر کسی هزاربار با بدنهای مختلف متولد میشود؛ گاه به صورت انسان و گاه به صورت حیوان، زمانی به شکل پرنده و زمانی دیگر به شکل درنده و خزنده.[11]
انسان باید هزار مرتبه متولد شود و هر مرتبه در قالبی زندگی کند تا در هزار و یکمین مرحله بهشتی یا جهنمی شود.[12] و نام این نقل و انتقال را به جای تناسخ، تکامل مینهند.
گذشته از ایرادهای عقلی و منطقی که در کتابهای کلامی و فلسفی به آنها اشاره شده سؤال این است که :
این نقل و انتقالها چرا صورت میگیرد و چرا در همان دفعه اول روح به جهنم یا بهشت نمیرود و هزار بار باید عوض شود و اگر این مراحل برای تکامل لازم است پس در طول این هزار بار نقل و انتقال باید همه به تکامل برسند که در آن صورت همگی بهشتی خواهند بود و اگر به تکامل نرسند هزار بار نقل و انتقال بیخود خواهد بود و در ضمن اولین مرحله این نقل و انتقال از چه زمانی آغاز میشود اگر همه روحها یکجا خلق شدهاند پس بعد از خلقت آدم _ علیه السّلام _ عدهای معطل ماندهاند تا جسم پیدا کنند و تا این زمان بسیاری از آن روحها هزار مرتبه نقل و انتقال یافته و به بهشت یا جهنم رفتهاند و برخی تازه میخواهند این راه هزار مرحلهای را آغاز کنند و تا این زمان که از خلقت حضرت آدم میگذرد معطل بوده و معلوم نیست در جهنم بودهاند یا بهشت.
در ضمن شما که معتقدید انسانهای خوب را از گل زرد و انسانهای بد را از گِل سیاه آفریدهاند و سرنوشت همه از اول تعیین شده این سیر تکامل چه فایدهای دارد چون آفریده شده از گِل سیاه هرگز نخواهد توانست به تکامل برسد.
ب) انتقادهای عملی
با این که اهل حق خود را مسلمان و متدین به دین اسلام میدانند اما نه تنها در اصول دین همانند سایر مسلمانان نیستند در فروع دین هم مانند سایر مسلمانان عمل نمیکنند که به چند مورد از این موراد اشاره میشود.
1. ترک نماز و روزه
اهل حق، نماز و روزه بر شیوه اسلامی را کاملاً مردود میدانند سلطان سهاک در مسائل عقیدتی اکیداً اعلام داشته که روزه سه روز و نیاز به جای نماز. اینها پولی را که به عنوان نیاز و سرانه دادن، میدهند کافی از نماز میدانند و میگویند ما نیاز میدهیم و آن نیاز غالباً یک گوسفند قربانی است که آن را رئیس دیگ جوش کند و به اهل حق بخوراند و میگویند اگر نیاز نباشد نماز بیسود است اگر نیازدهی پس نماز بیهوده است.[13]
و بدین ترتیب با آیات قرآن که روزه را یک ماه[14] و نماز را واجب میداند مخالفت میکنند و با این همه ادعای مسلمانی هم میکنند.
2. تغییر قبله
اهل حق کعبه را قبله نمیدانند و «پیدیور» که محلی در غرب شهرستان پاوه یعنی جایگاه سلطان سهاک را قبله خود میپندارند. و مردگان را رو به این منطقه خاک میکنند و قربانیها را هم رو به این منطقه قربانی میکنند. و البته در مقام شعر نیز قلب را قبله هر شخصی معرفی میکنند.
3. منع از کوتاه کردن شارب (سبیل)
اهل حق شارب (سبیل) زدن را کاملاً ممنوع میشمارند. و اهل حق واقعی را کسی میدانند که شارب او دست نخورده باقی مانده باشد. از یکی از بزرگان آنها نقل شده است که صاحبکار فرمود: در دوره مرتضی علی (دورهای که خدا در جسد حضرت علی حلول کرده بود) قرار چنین بوده هر کسی که ما را خواست سبیل نگیرد، از نان و آب روزه نباشد، اهل حق قلیان نکشد آن وقت قرار چنین بود، چه بر طریقت چه بر حقیقت ما اقرار دادیم در پیش محمد مصطفی هر کسانی از این سه چیز بیرون باشد ما از او جدا باشیم نشانه یاری (احل حق بود) همین است.[15]
در نهایت باید گفت مذهب اهل حق مجموعهای از افسانهها، خرافات و مطالب اخذ شده از ادیان هندی، ایرانی و... است که نه اصول مشخص و روشنی دارد و نه از فروع منسجمی برخوردار است نه میتوان آن را فرقهای از اسلام شمرد و نه میتوان آن را دین یا مذهب مستقلی به شمار آورد. جز آن که بگوییم اینان همان کسانی هستند که با افراط و غلوّ در مورد حضرت علی _ علیه السّلام _ خود را از خاندان وحی و امامت جدا کرده و به هلاکت افتادهاند.
والسلام علی من اتبع الهدی
[1] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 25، ص 270.
[2] . مردانی، محمد، سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص 39 و 47 تا 55 و انتشارات مؤسسه دفاع از حریم اسلام 1377 چاپ اول.
[3] . مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 78، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم، 1375.
[4] . همان، ص 79.
[5] . مقدمه داود الهامی بر کتاب سیری کوتاه در مرام اهل حق تألیف محمد مردانی، ص 10 و 11. انتشارات مؤسسة دفاع از حریم اسلام چاپ اول، 1371.
[6] . سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص 56.
[7] . مالامیری کجوری، احمد، اهل حق، ص 192، نشر مرتضی، چاپ اول، 1376.
[8] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 80.
[9] . نهجالبلاغه، خطبة 49.
[10] . همان، خطبه 1860.
[11] . اهل حق، ص 15.
[12] . سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص 64.
[13] . ر. ک: سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص 38.
[14] . سورة بقره،آیة 181.
[15] . اهل حق، ص 127.
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
جوان وخودوخودباوری
گرچه در تکوین شخصیت و پیشرفت آدمى، برخوردارى از همه فضیلتهاى اخلاقى و خصلتهاى شایسته انسانى نقش مؤثرى دارند ولى برخى از این خصلتها، بویژه در قسمتى از دورههاى زندگى بسیار سرنوشتساز هستند. به عنوان مثال، در دوره جوانى به دنبال شکوفایى استعداد و توانایىهاى بالقوه فرد، ضرورت تصمیمگیرىهاى بسیار مهم، که گاهى مسیر زندگى نهایى انسان را در طول زندگى او مشخص مىکند، پیش مىآید. در چنین شرایطى، برخوردارى از خصلت والاى خودباورى زمینه سعادت و موفقیت او را در تمام عرصههاى زندگى تضمین مىکند. چه، جوان در سایه تحقق خودباورى است که به این اطمینان مىرسد که اگر از مجموعه استعدادها و توانمندىهایى که دارد به طور مناسب بهرهبردارى نماید; به اهداف و آرزوهایى که دارد مىتواند دسترسى پیدا کند. این احساس توانمندى و خودباورى، از او شخصیتى فعال و خلاق و امیدوار و... مىسازد. و او را در برخورد با مشکلات و گرفتارىها از دچار شدن به یاس و ناامیدى رهایى مىبخشد. براى روشن شدن اهمیت این موضوع به اختصار ابعاد مختلف مساله خودباورى در این مقال مورد بررسى قرار مىگیرد:
خودباورى اصطلاحى است که امروزه در جامعهشناسى، روانشناسى و علوم تربیتى به کار مىرود و منظور از آن یک حالت مثبت روحى و روانى است که در نتیجه احساس ارزشمندى در نفس انسان پدید مىآید و او را آماده مىسازد تا از طریق بهرهگیرى از لیاقتها و توانمندىهایى که دارد به انجام وظایفى که برعهده اوست قیام نماید و در این راه، از مشکلات و موانعى که پیش مىآید هراسى به دل راه ندهد. از این حالت روحى در فرهنگ اسلامى با تعابیرى چون علو همت، مناعت طبع، اعتماد به نفس، عزت نفس و... یاد مىشود. در واقع، خودباورى، باور به استعدادها، توانایىها و نیروهاى نهفته فطرى درونى است که با اتکاء به آن، مىتوان به اهداف موردنظر در زندگى رسید و به آنان جامه عمل پوشاند. و مرحله عالى خودباورى، شکوفایى همه استعدادهاى بالقوه فرد است.
روشن است که اولا، این کیفیت نفسانى با نفس محورى فرق دارد. چون در نفس محورى، انسان خود را تابع گرایشهاى نفسانى مىسازد و از طریق تبعیت از خواستهاى حیوانى نفسى، گرفتار امراضى چون کبر و غرور و نخوت مىشود و در نتیجه، هستى خویش را به پرتگاه سقوط مىکشاند و از طریق غرقشدن در شهوات، به مرتبه حیوانیتبلکه پایینتر از آن سقوط مىکند. اما در خودباورى، از طریق خودشناسى و کشف استعدادها و توانمندىهاى خود، به احساس عجز و ناتوانى در مقابل سختىها و گرفتارىها غلبه مىکند و پلههاى پیشرفت و تعالى را یکى پس از دیگرى پشتسر مىگذارد.
ثانیا، هرگز خودباورى برخلاف نفس محورى، در برابر و در عرض اعتماد و توکل به خدا واقع نمىشود. بلکه این امر در طول اعتماد به خدا و در مقابل اعتماد به غیر است. به اصطلاح، یک ارزیابى واقعبینانه از توانایىهاى خود است تا با آگاهى و شناخت کامل از آنها، در مسیر تعالى و پیشرفت، بهرهبردارى لازم به عمل آید و اینگونه نباشد که انسان در برآوردن نیازها و انجام وظایفى که برعهده اوست، چشم به دیگران دوخته و از توانمندىهاى خود غافل شود. به تعبیر اقبال لاهورى:
همچو آیینه مشو محو جمال دگران...
از دل و دیده فرو شوى خیال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران
1. خودباورى انسانى:
اولین گام در خودشناسى، دستیافتن به این باور است که هر فردى به لحاظ اینکه انسان آفریده شده است، فراتر از سایر موجودات از یک سلسله ویژگىهاى برتر نظیر استعداد و ظرفیت و زمینه رشد فراوانى برخوردار است که اگر او به عنوان انسان از توانمندىهایى که دارد به نحو صحیح استفاده کند، مىتواند به مقام خلیفةاللهى برسد مسجود ملائکه واقع شود. در مقابل، اگر در اثر غفلتها و غرق شدن در لذائذ دنیوى و فراموش کردن منزلت واقعى خویش، دچار خودباختگى شود و از ارزشهاى انسانى و گرایشهاى متعالى تهى گردد، ماهیتحیوانى یا پستتر از آن پیدا مىکند. (1)
2. خودباورى اعتقادى:
هر فردى در زندگى با یک سلسله اعتقادات قلبى و ایمانى زندگى مىکند که این اعتقادات هویت فکرى و فرهنگى او را شکل مىدهند. بر این اساس، نظام زندگى هر فرد مسلمانى در چارچوب آموزههاى دین مبین اسلام معنى و مفهوم مىیابد. چرا که ما معتقدیم دین اسلام کاملترین برنامهاى است که از طریق به کار بستن آن، انسان به سعادت دنیوى و اخروى دست مىیابد. بنابراین، یک جوان مسلمان موظف است پس از کسب آگاهىهاى لازم، از کم و کیف این برنامه انسانساز و نیز یقین پیدا کردن به حقانیت آن زندگى خود را به گونهاى تنظیم کند که تمام تلاشهاى او در بستر دین سامان پیدا کند و در نهایت، به این باور برسد که رشد و کمال واقعى او جز در بستر احکام و مقررات دینى میسر نیست.
3. خودباورى ملى:
هر ملتى داراى فرهنگ و تمدن خاصى است که در طول قرون متمادى در سایه تلاشهاى نخبگان آن شکل مىگیرد. خودباورى ملى، در مقابل از خودبیگانگى و خودباختگى ملى مطرح مىشود. گاهى افراد یک جامعه در اثر ناآگاهى و یا تحت تاثیر تبلیغات سوء و جذاب دشمنان، به سنت و باورهاى ملى و فرهنگى خود پشت مىکنند و از نمادها و ارزشهاى رایج در جوامع دیگر پیروى و تقلید مىکنند. این کار به تدریج، راه نفوذ و تسلط همه جانبه بیگانگان را در عرصههاى مختلف آن جامعه هموار مىسازد. در نهایت، کیان و استقلال آن جامعه را با خطر جدى مواجه مىسازد. در تاریخ جوامع اسلامى به نمونههاى زیادى از اینگونه جامعهها برمىخوریم. ترکیه دوران آتاترک و حتى ترکیه امروز در مقابل غرب، و ایران دوره رضاخان و بسیارى از جوامع دیگر، مصداق روشنى از مردمى هستند که به خودباختگى ملى گرفتار آمدهاند.
4. خودباورى فردى:
نوعى دیگر از خودباورى، خودباورى فردى است که در قلمرو شخصیت افراد مطرح مىشود. توضیح آنکه هر فردى داراى استعداد و توانایىهاى خاصى است که اگر آنها را درستشناسایى کند و در زندگى از آنها به صورت مناسب بهرهبردارى نماید، در زندگى شخصى خود به تمام آمال واهدافى که دارد دست مىیابد و در پیشامدهاى زندگى نه دچار یاس و ناامیدى مىشود و نه در برخورد با مشکلات احساس خود کمبینى به او دست مىدهد. در نتیجه، به برکت این خودباورى و شکوفایى و تحقق آن فرد است که سستاندیشى و وابستگى بىجهتبه دیگران از زندگى او به کلى دور مىشود. و به یک استقلال فکرى و عزت نفس کامل و اعتماد به نفس سازنده که موفقیت همه جانبه او را تضمین مىکند دست مىیابد.
خود باورى نیز همچون سایر فضیلتهاى انسانى داراى آفاتى است که گاهى این آفتها، زمینه ایجاد آن را در وجود جوان از بین مىبرند یا پس از ایجاد از استمرار آن جلوگیرى به عمل مىآورند. مىتوان گفت که ریشه تمام این آفتها، به گونهاى به محدودیت تجربه جوان یا غلبه احساسات دوره جوانى او برمىگردد، یعنى جوان در برخورد با موانع خودباورى و اعتماد به نفس، به جهت عدم برخوردارى از تجربیات اجتماعى و فرهنگى کافى اغلب تحلیل و ارزیابى درستى از این آفتها نمىتواند داشته باشد. لذا در موقع مواجه شدن با این امور به سادگى و با خوشبینى خاصى با آنها مواجه مىشود. در هر حال، براى خودباورى آفتهاى زیادى ذکر شده است که به برخى از آنهااشاره مىگردد:
1- جهل و ناآگاهى:
انسان تا موقعى که نقش مهم خودباورى را در زندگى فردى و یا اجتماعى به طور کامل نشناسد و از سوى دیگر، استعداد و توانمندىهاى موجود در وجود خویش را به خوبى مورد شناسایى قرار ندهد و یا از سرمایههاى بالفعل و بالقوه ارزشمند ملى و فرهنگى جامعهاش خبر نداشته باشد و بدتر از این، اگر از اهداف و نقشههاى دشمنان بىخبر باشد، بىتردید از اتخاذ شیوههایى که موجب ایجاد و یا تقویتخودباورى مىشوند عاجز خواهد بود. اگر این ضعف در سطح جامعه عمومیت پیدا کند، در نهایت، استقلال و وحدت ملى جامعه را در مقابل جوامع دیگر با خطر مواجه خواهد ساخت و حداقل زمینه وابستگى در بسیارى مسائل را در پى خواهد داشت. و بنابراین، یکى از خطرناکترین عوامل خودباختگى، که اساس خودباورى را از بین مىبرد، جهل و ناآگاهى آحاد یک جامعه است تنها راه مبارزه با این خطر، گسترش سطح آگاهىهاى عمومى اقشار مختلف، به ویژه قشر جوان است تا از این طریق، ضمن شناسایى استعدادها و توانمندىهاى فردى و ملى و فرهنگى بتوانند توطئههاى دشمنان را که اغلب تحت پوشش عناوین جذاب و به ظاهر زیبا جلوه مىکند، تشخیص دهند و با آنها به مبارزه برخیزند.
2- خود کمبینى و احساس حقارت:
همانگونه که عزت نفس و خودباورى روحیه مسئولیتپذیرى و احساس توانمندى و صبر و تحمل را ارتقاء مىبخشد، در مقابل، خود کمبینى و خودباختى زمینه بهرهبردارى از سرمایهها و توانمندىهاى فردى و ملى و فرهنگى را از بین مىبرد. و این حالت چنان روحیه بىاعتمادى را در فرد و جامعه گسترش مىدهد که افراد به آسانى تحت تاثیر دیگران قرار مىگیرند. و از تن دادن به کارهاى بزرگ خوددارى مىکنند و به محض بروز کوچکترین پیشامد ناگوار مایوس و ناامید مىشوند. بدیهى است که وقتى جوانان، که سرمایههاى اصلى جوامع محسوب مىشوند، به چنین حالتى دچار شوند در موقع مواجهشدن با پیشرفتهاى مختلف سایر ملتها آنچنان مرعوب مىشوند که به جاى تلاش بیشتر جهتبرطرف ساختن عقبماندگىهاى گذشته در اثر خود کمبینى به راحتى به مصرف کننده کالاهاى جوامع پیشرفتهتر تبدیل مىشوند و در مقابل دریافت کالاهاى کم ارزش و پست، و تشریفاتى و تجملاتى آنها ذخایر عظیم ملى خودشان را از دست مىدهند. امروزه وضع اغلب کشورهاى به اصطلاح جهان سوم و یا توسعه نیافته و در برابر کشورهاى صنعتى کموبیش به همین شکل است.
3- تبلیغات دشمنان:
یکى از مهمترین عوامل تضعیف خودباورى، تبلیغات گسترده دشمنان است. امروزه یکى از شیوههاى بسیار مؤثر نفوذ در افکار و اندیشههاى اقشار مختلف مردم جوامع، استفاده از تبلیغات و ابزارهاى پیشرفته تبلیغى است. این روش، به قدرى کارساز است که از آن در عصر حاضر به جاى حملههاى سنگین نظامى، که در زمانهاى گذشته تنها راه به سیطره درآوردن جوامع دیگر بود، استفاده مىشود. در عصر حاضر کشورهاى پیشرفته اهداف شوم تجاوزکارانه و توسعهطلبانه خود را از طریق به راه انداختن تبلیغات دامنهدار و همه جانبه تحقق مىبخشند و اولین کارى را که در ضمن این تبلیغات انجام مىدهند آن است که اعتماد به نفس و خودباورى مردم جامعه موردنظر را از راههاى مختلف تضعیف مىکنند. دشمنان معمولا این کار را به چند طریق انجام مىدهند: اصول و دستآوردهاى فکرى و فرهنگى جامعه مقابل را، که در طول صدها و بلکه هزاران سال به دست آمده است، تحقیر و کم اهمیت جلوه مىدهند و از طریق تحریف تاریخ افتخارات آنها را نادیده مىگیرند. در مقابل، با دروغ و بزرگنمایىهاى غیرواقعى اصول و مبانى فکرى و اعتقادى جامعه خود را به عنوان اصول مترقى معرفى مىکنند. نقاط ضعف جامعه مقابل را به طور مبالغهآمیز بزرگتر از آنچه هست نشان مىدهند. و به غلط، پیشرفتهاى موجود در جامعه خود را که معمولا در برخى عرصههاست، به عنوان، پیشرفت همهجانبه معرفى مىکنند و به گونهاى وانمود مىکنند که تنها راه ترقى و تعالى تبعیت از شیوههاى رایج در جوامع آنهاست. آنان از طریق استخدام روشنفکران مزدور نقاط منفى تاریخ جامعه خودشان را پوشیده نگه مىدارند و حتى در موارد زیادى دستآوردهاى ارزشمند جوامع دیگر را به مردم و فرهنگ خودشان نسبت مىدهند. و.... زمانى که این امور را به صورت گسترده مطرح کردند، افراد ضعیفالنفس و کم اطلاع و خود کمبین جامعه مورد تهاجم قرار گرفته و به تدریج تحت تاثیر واقع مىشوند. نخستبه فرهنگ و سرمایههاى فکرى و اعتقادى جامعه خودشان بىاعتقاد و بىاعتماد مىشوند و سپس، به غلط پیشرفت در برخى عرصههاى علوم تجربى جامعه دیگر را به معنى پیشرفته همه جانبه آن مىپذیرند. و تحت تاثیر تبلیغات استعمارگران به این باور مىرسند که تنها راه ترقى گرایش به ارزشهاى فکرى و فرهنگى جوامع پیشرفته است و نتیجه تمام این انفعالها، از دست دادن اعتماد به نفس و خودباورى و در نهایت وابستگى فکرى و فرهنگى است که استقلال جامعه آنها را با خطر جدى مواجه مىسازد.
علاوه بر آنچه بیان شد، امور دیگرى چون: شکستها، راحتطلبى، غرور، خودبزرگبینى، رسوخ باور و اندیشههاى غلط فکرى و فرهنگى، سستى و تنبلى و... از جمله آفات خودباورى در افراد، به ویژه جوانان است. بنابراین، اگر افراد جامعهاى خواهان پیشرفت و تعالى هستند باید از طریق اصلاح نظام آموزشى و تربیتى جامعه و بازنگرى در باورها و ارزشهاى فکرى و فرهنگى به جاى مانده از گذشته، تمام اینگونه اوصاف و ویژگىهاى نادرست فکرى و اخلاقى را اصلاح نمایند و به یک انقلاب فکرى و فرهنگى، به ویژه در سطح اندیشه و اعتقادات نسل جوان دستبزنند. آنگاه از طریق احیاى ارزشهاى اصیل و حیاتبخش روح اعتماد به نفس و خودباورى را در وجود این قشر، که مهمترین سرمایه جوامع محسوب مىگردند، شکوفا ساخته و حفظ و استمرار خواهند بخشید.
پىنوشت:
1. اولئک کالانعام بل هم اضل... اعراف /179
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
ادامه...
فصل پنجم :عملکرد شیعه وسنى
در عملکرد شیعیان واهل سنت برخى نقاط ضعف وقوت وجود دارد که عبارتنداز:.
الف : نماز
نـمـازگـزاران شیعه اهمیتى به ترتیب صفهاى جماعت ونظم آن نمى دهند, هنوز صف اول کامل نـشده صفهاى دیگر بدون هیچ نظمى برقرار مى گردد, در هنگام نماز وارد مسجد مى شوند وبین نمازگزاران راه مى روند.
امـا در نماز اهل سنت امام جماعت در آغاز دستور ترتیب صفوف را با جمله ((استووا رحمکم اللّه )) مى دهد ونمازگزاران براى پرکردن جاهاى خالى از یکدیگر سبقت مى گیرند.
ولى در مورد طهارت مسجد, شیعه بیشتر به آن اهمیت مى دهد.
اهـل سـنـت پشت سر هر مؤمن وفاسقى نماز را صحیح مى دانندلذا ((عبداللّه بن عمر)) پشت سر ((یـزیـد بـن مـعـاویـه )) و((حجاج بن یوسف ثقفى )) وحتى ((نجده )) خارجى نماز مى خواند, اما شیعیان احراز عدالت را در امام جماعت شرط مى دانند ((375)).
ب : سیگار کشیدن در مساجد
گـذشته از ضررى که سیگار کشیدن براى سلامتى انسانها دارد, تاجائى که در برخى کشورها در امـاکـن عـمـومـى مـمـنوع شده است , انجام این عمل در مساجد وحتى سایر امکان مذهبى چون حـسـیـنیه هاتوهینى به آن اماکن مقدس به حساب مى آید, که متاسفانه شیعیان گاهى این کاررا مى کنند.
بـه عـلاوه ضـررهـاى اقتصادى ومبالغ هنگفتى که جهت درمان بیماریهاى ناشى از سیگار نظیر: سرطان , تنگى نفس , آسم , خرابى دندان ومى شود.
امـا اگر در حالى که در دستت سیگار دارى وارد مسجد اهل سنت شوى تورا منع مى کنند وشاید اذیتت نیز بنماید ((376)).
ج : اذان واقامه
اهل سنت معتقدند که پیامبر العیاذ باللّه در چگونگى دعوت مردم به نماز سرگردان شده بود که با ((ناقوس کلیسا)) باشد یا زدن دوچوب به یکدیگر که ((عبداللّه بن زید انصارى )) در خواب اذان را شنیده ,به پیامبر عرض کرد حضرت نیز آن را پذیرفت ((377)).
امـا شـیعیان معتقدند که اذان به وحى الهى بوده است , لذا هیچ زیادى وکمى را در آن نمى پذیرند, ولى اهل سنت آن را تغییرمى دهند.
آورده انـد کـه ((عمر)) در خواب بود که مؤذن اورا با جمله ((الصلاة خیر من النوم )) یعنى نماز از خـواب بهتراست بیدار کرد, او خوشش آمدودستور داد آن را جز اذان صبح قرار دهند ((378)) , از طـرف دیـگر چون مى خواست که مردم با تکیه بر نماز جهاد را کنار نگذارند جمله ((حى على خیر العمل )) را از اذان حذف کرد ((379)) , پس اذان اهل سنت با اذان نبوى دو تفاوت دارد.
ممکن است اشکال شود که شیعیان نیز شهادت به ولایت حضرت على (ع ) را به اذان افزوده اند.
در پاسخ مى گوئیم که هیچیک از مراجع شیعه فتوا به جزئیت این شهادت در اذان واقامه نداده اند بلکه اگر کسى به این قصد آن را بگویدبدعت وحرام مرتکب شده است .
ولـى سزاواراست که طرفین از این اختلاف دست بردارندواضافات را بزدانید وکاستى را سرجایش بگذارند, در نتیجه چون زمان پیامبر(ص ) اذان بگویند ((380)).
د : استقلال علما
عـلـمـاى شـیـعه استقلال دارند وبه حاکمان وابسته نیستند زیرامردم یک پنجم اموال خودرا در اخـتـیـارشـان مى گذارند, که با این پولهاحوزه هاى علمیه اداره مى شود, ومدرسه ها وچاپخانه ها تاسیس مى گردد, وهزینه طلابى که از سراسر جهان مى آیند پرداخت مى شود.
امـا علماى اهل سنت چون مزد بگیرد دولت اند هرگز فتوائى نمى دهند وسخنى نمى گویند مگر اینکه قبلا نظر حکومت را تامین کنند, ودولت است که آنهارا عزل ونصب مى نماید ((381)).
هـ : زکات وخمس
زکـات نـزد هر دو گروه بر نه چیز واجب است : طلا, نقره , شتر,گاو, گوسفند, گندم , جو, خرما وکـشـمش , آن هم به مقدار 5/2% اماصاحبان سایر درآمدها بر اساس فقه سنى هیچگونه حقى در اموالشان نیست , ولى شیعه خمس را نیز بر اساس فرمان قرآن کریم واجب مى داند که مى فرماید:.
(واعـلـمـوا انـمـا غنمتم من شى فان للّه خمسه وللرسول ولذى القربى والیتامى والمساکین وابن السبیل ) ((382)).
یـعـنـى : ((بـدانـیـد, هـر چه به دست مى آورید یک پنجم آن مال خداورسول وهمراه او ویتیمان وبیچارگان وراه ماندگان است )).
واضح است که معمولا ثروت جامعه در دست افرادمعدودى است که گرفتن زکات از موارد معین فوق کمکى به توزیع عادلانه آن نمى کند.
بـه عـنوان مثال فردى که ده هزار دینار دارد, زکاتش فقط دویست وپنجاه دیناراست اما خمس او دو هـزار دیـنـار, پـس تـقـسـیـم ثروت درجامعه بر اساس فقه شیعى بسیار عادلانه تراست تا فقه سنى ((383)).
الف : عقائد آنها
وهـابـیـون تـوسل به پیامبر(ص ) واهل بیتش (ع ), تبرک به آثارشان ونیز زیارت قبورشان را تحریم کرده , مرتکب چنین عملى را کافرومشرک مى دانند.
آنـهـا با این عقائد افراطى خویش نه تنها با شیعه بلکه با مسلمانان سراسر دنیا مخالفت مى نمایند, وبدیهى است که هر نوع تجددونوآورى مطلوبیتى دارد.
ب : تشابه وهابیون به خوارج
افکار وعقائد وهابیون مارا به یاد خوارج مى اندازد زیرا آنهاخطاب به على (ع ) مى گفتند: ((حکم از آن تو نیست بلکه از آن خدااست )).
آن حضرت هم در جواب مى فرمود:.
((این کلمه حقى است که از آن باطلى را قصد دارند)) ((384)).
یـعنى درست است که حکم فقط حکم خداست اما آنهامى خواهند نتیجه بگیرند که : حکومت براى تو نیست .
در حـالـى کـه قـرآن کـریـم آیـات فـراوانـى درباره حکومت انبیاوصالحان دارد, مثلا خطاب به پیامبر(ص ) مى فرماید:.
(وان حکمت فاحکم بینهم بالقسط) ((385)).
یعنى : ((اگر حکم کردى , پس میانشان با عدالت حکم نما)).
بنابراین انبیا وجانشینان آنها حاکمیت اجرائى دارند.
وهابیون نیز شعارشان این است که :.
(قل انما ادعوا ربى ولا اشرک به احدا) ((386)).
یعنى : ((بگو که من تنها پروردگارم را مى خوانم وکسى را شریک او قرار نمى دهم )).
بـنـابـرایـن تـوسل جستن به خداوند متعال توسط پیامبر وائمه (ع )را تحریم مى کنند وآن را شرک مـى دانـنـد, غـافـل از ایـنـکه توسل کننده به آنها اعتقادش این نیست که آن حضرات نفع یا ضرر مى رسانند,همچنانکه مشرکین چنین اعتقادى درباره خدایان خویش داشتند, بلکه معتقدند همه چـیـز در دسـت خـداسـت , او یـکى است وشریکى ندارد, مااز اولیاى او که عابرومندان درگاهش هـسـتـند تقاضا مى کنیم که براى مانزد خدا دعا کنند واز او چیز بخواهند, پس چقدر فاصله است میان شرک وتوسل ؟ وچقدر وحدت است میان خوارج ووهابیت ؟.
خوارج گفتند: ((داورى جز براى خدا نیست )).
وهابیت مى گوید: ((توسلى جز به خدا روا نیست )).
خوارج گفتند: ((حکم از آن تو نیست اى على )).
ووهابیت مى گوید: ((وسیله اى براى تو نیست اى محمد)).
ج : ریشه تاریخى سیاسى وهابیت
قبل از بررسى علمى این عقیده مناسب است ریشه تاریخى سیاسى وهابیت را بدانیم .
واضـح اسـت کـه اسـتعمار از دیر باز اسلام را خطرى بزرگ براى خود مى دانست , ونیز مى داند که مسلمانان دو منبع مقدس به نام قرآن وسنت دارند.
مـنـبع اول را نمى توانند دست بزنند ومورد هجوم قرار دهند, امامنبع دوم یعنى سنت پیامبر(ص ) در معرض طعنه قرار دارد.
در میان مسلمانان شخص ریاست طلبى چون ((محمد بن عبدالوهاب )) را یافتند وآنقدر اورا بزرگ کردند که باور کرد از ((خلفاى راشدین )) هم با هوش تراست , اجتهادهاى ((عمر)) را نشانش دادند که چگونه در برابر شخص پیامبر(ص ) ایستاد واظهار نظر بر خلاف راى آن حضرت مى کرد, چرا که او بشراست ومعصوم نیست واشتباهات فراوانى دارد که مردم آنهارا اصلاح کرده اند!.
بنابراین اورا براى تسلط بر جزیرة العرب , بعد جهان عرب ,وآنگاه جهان اسلام به طمع انداختند.
این ((محمد بن عبدالوهاب ))است که مى گوید:.
((محمد مردارى پوسیده است , نه زیانى دارد ونه نفعى , این عصاى من از او بهتر وبرتراست زیرا هم فایده مى رساند وهم زیان ))!!!.
همین سخن را ((حجاج بن یوسف ثقفى )) گفته بود که :.
((خاک بر سرشان , اینها بر گرد مردارى پوسیده طواف مى کنند,اگر بر گرد کاخ امیرالمؤمنین ((عبدالملک بن مروان )) طواف مى کردند برایشان بهتر بود))!!!.
این جرات را ((عمر)) به آنها داد آنجا که خطاب به حضرت گفت :.
((این مرد هذیان مى گوید! کتاب خدا مارا بس است ))!!!.
د : ترویج وهابیت
این آئین از طرق زیر توانست رواج پیدا کند:.
1 ـ با اشغال ((مکه مکرمه )) و((مدینه منوره )) که هر ساله میلیونهامسلمان به آنجا مى آیند, آنها از طـریـق کـنـفـرانـسـها وجلسات وتماس مستقیم با افراد وگروهها, ووسایل تبلیغاتى چون رادیو وتلویزیون درجانهاى حجاج تاثیر به سزائى مى گذارند.
2 ـ دارائى هـنگفت ناشى از فروش نفت , به اضافه بازار رونق گرفته ایام حج وعمره سبب شده که از نظر مالى براى ترویج آئین خودمشکلى نداشته باشند.
3 ـ سـاخـتن مساجد بى شمار در کشورهاى عربى واسلامى ,تاسیس مدارس ودانشگاههاى وهابى واعزام مبلغ به سراسر جهان ونیز نشر بیش از صد روز نامه ومجله ونشریه , چاپ میلیونها جلدقرآن وکـتـابـهـاى وهابى واهداى آن به مردم در سراسر جهان , وحتى تقسیم شیر وخرما در ماه رمضان واهدا شیشه هاى آب زمزم به مسافرین , همه وهمه در ترویج این آئین مؤثرند.
4 ـ از آنجا که ((امریکا)) بر تمامى کشورهاى عربى اسلامى خصوصا پس از سقوط ((شوروى )) تاثیر مـسـتـقـیـم یـا غیر مستقیم دارد ونیز پوشیده نیست که پس از سقوط ((شاه )) در ((ایران )) وبر پـائى جمهورى اسلامى ومخالفتش با سیاستهاى ((امریکا)), ((عربستان )) به عنوان چشم راستش در آمده , همچنانکه ((اسرائیل )) چشم چپ اوست ,بنابراین ((امریکا)) کشورهاى اسلامى را به الگو پذیرى از اسلام وهابى تشویق مى کند ورضایت خویش را در آن مى داند, در نتیجه دولتهاى اسلامى وحتى غیر اسلامى بر مبلغین وهابى سخت نمى گیرند ومیدان عمل را بر ایشان باز مى گذارند اما پیروان اهل البیت (ع ) را تروریست مى دانند.
هـ : سرکوب شیعیان
دشـمنان اهل بیت دست به دست هم دادند وبا یکدیگر متحدشدند و((صدام )) را تقویت کردند تا ((جمهورى اسلامى ))را از بین ببرنداما وقتى دیدند نقشه شان نقش بر آب شد ومبارزین عراقى در داخل وخارج تقویت شدند, از ترس اینکه مبادا تجربه ((امام خمینى ))(ره ) در((عراق )) که بیش از دو سومش شیعه است تکرار گردد وانقلاب ((عراق )) باانقلاب اسلامى ((ایران )) متحد شود نقش زشـت تـرى را بـازى کـردنـدوتـئاتـر اشغال ((کویت )) وجنگ ((خلیج )) را به راه انداختند, نه به خـاطـرنـابودى ((صدام )), بلکه به خاطر نابودى ((ملت شیعه عراق )) وهمینطورهم شد, چرا که ((کویت )) به بهتر از حال سابق خود بازگشت , رژیم ((صدام )) هم از گذشته قدرتمندتر شد ولى ((ملت مظلوم عراق )) به کلى اززندگى ساقط گشتند تا جائى که حاضرند اساس زندگى ولباس خودرابفروشند تا قرص نانى به دست آورند.
ایـنـجـا بـود کـه وهـابـیت بر شیعیان چیره شد به ویژه پس از جاى دادن شیعیان در اردوگاهها وچادرهاى سعودى با کمال ذلت وخوارى ((387)).
ـ(ولن ترضى عنک الیهود ولا النصارى حتى تتبع ملتهم ) ((388)).
یعنى : ((هرگز یهود ونصارى از تو راضى نمى شوند مگر آنکه پیرو روش آنان شوى )).
وامـروزه یـهـود ونـصـارى یـعنى غرب از وهابیت راضى هستندچرا که از دستورهاى آنها پیروى کرده اند.
و : گفتگو با عالم وهابى :
در خـلال سـفـرى بـه جـزایـر ((کـومـور)), قاضى القضاة آنجا از دست علماى وهابیت که با پول وکـتـابـهـاى زیـاد بـیـشـتر جوانان را به صف خودکشاندند شکایت کرد, چرا که اینان تا دیروز به پدرانشان احترام مى کردند ودست وسرشان را مى بوسیدند ولى امروز بوسیدن دست وخم شدن در برابر هر شخصى را سجود براى غیر خدا وشرک مى دانند, بنابراین تنفر زیادى بین پدران وفرزندان ایجادشده است .
جلسه بحثى میان من ویک عالم وهابى ترتیب داده شد, من درآنجا مساله توسل را مطرح کردم که چگونه انسان گنهکار ومشغول به دنیا, انبیا واولیاى خدا را شفیع قرار مى دهد تا دعایش مستجاب شود.
او گفت : (وان المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احدا) ((389)).
یعنى : ((همانا مساجد از آن خداست پس همراه خداکسى رانخوانید)).
هـر کـس غیر از خدارا بخواند براى او شریک ساخته که به اونفعى برساند در حالى که نفع دهنده وضرر رساننده فقط خداست .
گـفتم : کسى که به رسول خدا(ص ) متوسل مى شود مى داند که اونه نفعى مى رساند نه زیانى , اما دعـایـش نـزد خدا مستجاب است که اگر به خدا عرض کند: پرورگارا این بنده ات را رحم کن , یا ببخشاى , یا بى نیازساز, خداوند دعاى آن حضرت را مستجاب مى کند.
آنگاه روایاتى را برایش خواندم ولى او از قرآن دلیل طلب کرد,گفتم : خداوند مى فرماید:.
(یا ایها الذین امنوا اتقوا اللّه وابتغوا الیه الوسیلة ) ((390)).
یعنى : ((اى اهل ایمان , تقواى الهى پیشه کنید ودر راه او وسیله اى بیابید)).
گفت : وسیله همان عمل صالح است .
گـفـتـم : آیه مى رساند که وسیله براى رسیدن به خداى متعال همراه با تقوا وعمل صالح است که مى فرماید: (اتقوا اللّه ) پس ایمان وتقوا رامقدم بر وسیله خواهى قرار داد ((391)).
وساطت را هم از خود قرآن برایت مى آورم که مى فرماید:.
ـ (قـالـوا یـا ابـانـا اسـتـغـفـر لـنـا ذنوبنا انا کنا خاطئین قال سوف استغفر لکم ربی انه ه و الغفور الرحیم ) ((392)).
یعنى : ((برادران یوسف )) گفتند: اى پدر براى گناهانمان طلب مغفرت بکن , چرا که ما خطا کار بـودیـم (یـعـقـوب ) گـفـت : از پـروردگـارم بـرایـتـان طـلـب مغفرت خواهم کرد که او بسیار آمرزنده ومهربان است )).
چـرا حـضرت ((یعقوب )) به فرزندانش نگفت : خودتان از خداطلب آمرزش کنید ومرا واسطه قرار ندهید, بلکه بر عکس آن راپذیرفت .
وهـابـى وحـشـت زده گـفت : مارا به ((یعقوب )) چه کار, او پیامبر((بنى اسرائیل )) بود وبا آمدن شریعت اسلام شریعتش از بین رفت .
گفتم : از شریعت اسلام دلیل مى آورم :.
ـ (ولـو انـهـم اذ ظـلـمـوا انـفـسـهـم جاوک فاستغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول لوجد وا اللّه توابا رحیما) ((393)).
یـعـنـى : ((اگر آنها هنگامى که به خود ظلم کردند نزد تو مى آمدندواز خدا آمرزش مى طلبیدند وپیامبر نیز برایشان آمرزش مى طلبدبى گمان خداوندرا توبه پذیر ومهربان مى یافتند)).
حاضرین در جلسه گفتند: بالاتر از این دلیلى نیست .
وهـابـى وحـشـت زده وشـکـست خورده گفت : این حرف مال وقتى است که او زنده بود اما الان چـهـارده قـرن اسـت کـه آن مـردمـرده اسـت , وسـاطـت در زمـان حیاتش جایز بود ولى پس از وفاتش خیر ((394)).
گفتم : ((در ((بخارى )) آمده که هر وقت قحطى مى شد ((عمر)) نزد((عباس بن عبد المطلب )) مى آمد واز او مى خواست از خدا طلب باران کند.
گفت : ((عمر)) به پیامبر که مرده بود توسل نکرد بلکه به ((عباس ))که زنده بود توسل جست .
گفتم : بنابراین شما اقرار مى کنید که توسل به زنده هادرست است , آنگاه برخاسته رو به قبله کردم وگفتم :.
بار الها ما تورا مى خوانیم وبه تو توسل مى جوییم به وسیله بنده صالح ونیکوکارت ((امام خمینى )).
ناگهان وهابى از جا پرید وبا گفتن ((اعوذ باللّه , اعوذ باللّه )), به سرعت بیرون رفت .
حاضرین باتعجب خدارا شکر کردند که حق را برایشان آشکارساخت .
ز : پاسخ دیگر به وهابیون
گـذشـتـه از آنچه در مناظره با آن وهابى بیان شد باید دانست که درطول تاریخ , اصحاب رسول خـدا(ص ) ونـیـز عـمـوم مسلمین به آثار آن حضرت چه در زمان حیات وچه پس از وفاتش تبرک مى جستند, نظیر:.
1 تبرک به موى آن حضرت .
2 ـ تبرک به آب وضوى حضرت .
3 ـ تبرک به کفش وظرفهاى حضرت .
4 ـ شفا یافتن على (ع ) به برکت آب دهان حضرت .
((مسلم )) و((بخارى )) آورده اند که در روز خیبر پیامبر(ص ) فرمود:.
((فـردا پـرچـم را بـه دست مردى که خدا ورسولش را دوست داردوخدا ورسولش نیز اورا دوست دارند مى دهم , فردا که شد فرمود: على کجاست , گفته شد: على چشم درد دارد, آنگاه پیامبر آب دهـانـش را بـرچـشـم عـلـى مـالـیـد وبـرایـش دعـا کـرد واو شفا یافت , بعد پرچم را به دست او سپرد)) ((395)).
حـتى از غیر پیامبر(ص ) نیز شفاعت رواست که آن حضرت فرمود: ـ ((هر کس بمیرد وچهل نفر از کـسـانى که شرک به خدا ندارند برجنازه او بایستند (ونماز بخوانند) خداوند شفاعتشان را درباره اومى پذیرد)) ((396)).
روزى ((علامه سید شرف الدین )) قرآنى را به ((عبدالعزیز)) پادشاه سعودى هدیه کرد, پادشاه جلد آن را بوسید وبر صورت خودگذاشت .
علامه گفت : چرا جلد قرآن را مى بوسى واحترام مى کنى ؟.
شاه گفت : مگر نگفتى که درون آن قرآن است ؟.
علامه گفت : قرآن درون آن است , ولى تو که قرآن رانبوسیدى .
شاه گفت : مقصودم داخل جلد بود.
عـلامه گفت : ما هم وقتى ضریح پیامبر(ص ) را مى بوسیم مقصودمان تعظیم کسى است که درون پنجره ها مى باشد که رسول خدا(ص )است ((397)).
ح : زیارت قبور
وهـابـیـون زیـارت قـبـور بـراى زنان را حرام مى دانند وهیچ دلیلى هم بر آن ندارند, در حالى که ((مسلم )) مى گوید: ((عایشه )) از رسول خدا(ص ) پرسید: زن اگر به زیارت قبور بیاید چه بگوید؟ فرمود:.
((بـگـو: سلام بر شما اى قومى که آرام در خانه تان آرمیده اید, شماپیش از ما رفتید وما به خواست خدا به شما ملحق مى شویم , خداوندگذشتگان وآنان که پس از این مى آیند را بیامرزد)) ((398)).
به اضافه احادیث دیگرى که مجال ذکرش نیست ((399)).
ادامه...
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
عقاید بهائیت دریک نگاه
1.بنیان گذار فرقه بابیه:
سید على محمد شیرازى است . او چون در ابتدا مدعى باب بودن (دروازه ارتباط) با امام زمان علیه السلام بود ملقب به باب شد و پیروانش ((بابیه )) نامیده شدند. او از ابتدا با شیخیه آشنا شد و از این طریق راهى به مسائل عرفانى و تفسیر آیات و احادیث یافت .
2.پس از مرگ سید کاظم رشتى :
مریدان او به دنبال جانشینى بودند. سید على محمد در این موقعیت خود را باب امام دوازدهم معرفى کرد و برخى از پیروان سید کاظم هم از او تبعیت کردند. سید على محمد به تدریج ادعاى مهدویت ، و سرانجام نبوت نمود.
3.سید على محمد چندین بار توسط حکومت وقت دستگیر و هر دفعه از گذشته خود ابراز ندامت نمود لکن هر بار توبه را مى شکست و دوباره تبلیغ را شروع مى نمود تا اینکه سرانجام در تبریز تیرباران شد.
4.باب آراى متناقضى ابراز نموده که برخى در کتاب بیان او آمده است . او نسبت به کسانى که آیین او را نپذیرند خشونت زیادى سفارش کرده است ؛ همه افراد جز بابى ها باید از بین بروند و همه کتابهاى دیگر باید محو شوند.
5.فرقه بهائیه منشعب از فرقه بابیه است . بنیان گذار آیین بهائیت ، میرزا حسینعلى نورى معروف به بهاءالله است . او از پیروان و مبلغان باب بود. برادر کوچکترى هم به نام میرزا محیى (صبح ازل ) داشت که وصیتى از باب مبنى بر جانشینى در دست داشت و از این رو پس از مرگ باب ، عده اى او را جانشین باب دانستند لکن به جهت سن کم ، میرزا حسینعلى زمام کارها را به دست گرفت .
6.از آنجا که باب به ظهور فردى پس از خود با مقام ((من یظهره الله )) نوید داده بود افراد زیادى ادعاى چنین مقامى کردند که توسط حسینعلى و همکارى یحیى یا کشته شدند یا از ادعاى خود دست برداشتند. سپس میرزا حسینعلى این مقام را براى خود ادعا کرد و از اینجا نزاع اصلى در میان بابیان آغاز شد. بابى هایى که ادعاى حسینعلى را نپذیرفتند و بر جانشینى یحیى باقى ماندند ازلى نام گرفتند و پیروان حسینعلى (بهاء الله ) بهائى خوانده شدند. او با ارسال نامه هایى به اطراف رسما آیین جدید را اعلام و عده زیادى به او ایمان آوردند.
7.میرزا حسینعلى مقامات زیادى براى خود ادعا کرد که مهمترین آنها مقام الوهیت و ربوبیت بود. او همچنین ادعاى شریعت جدیدى نمود و کتاب اقدس را نگاشت .
مهمترین کتاب بهاء الله ایقان بود که در آخرین سالهاى اقامتش در بغداد نوشته است .
8.پس از مرگ میرزا حسینعلى ، پسر بزرگش عباس افندى ملقب به عبد البهاء، جانشین وى شد. از رویدادهاى مهم در زمان او، سفرش به اروپا و امریکا بود که نقطه عطفى در آیین بهایى محسوب مى شود و او در این سفرها تعالیم باب و بهاء را با آنچه در غرب تحت عنوان مدرنیسم متداول بود آشتى داد.
9.برخى از تاءثیرات فرهنگ غربى در عبدالبها در تعالیم او آشکار است : ترک تقلید، تطابق دین و علم و عقل ، وحدت زبان و خط، وحدت اساسى ادیان ، ترک تعصبات ، تساوى حقوق زن و مرد و...
10.پس از عبد البها، شوقى افندى فرزند ارشد دخترش بنا به وصیت عبدالبها جانشین وى شد. او بر خلاف نیاى خود از دانشگاه بیروت و آکسفورد تحصیلات رسمى داشت . وى نقش ویژه اى در توسعه تشکیلات ادارى و جهانیآیین بهائیت ایفا نمود.
11.آیین بابى و بهایى از ابتداى پیدایش در میان مسلمانان به عنوان اعتقادى انحرافى و فرقه ضاله شناخته شده است . ویژگیهاى مهدى موعود در احادیث اسلامى به نحوى تبیین شده که راه هر گونه ادعاى نادرست را مى بندد. ادعاى دین جدید توسط باب و بهاء مخالف با اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام است . لذا علیرغم تبلیغات وسیع هیچ گاه بهائیان در میان مسلمانان جایگاهى نیافتند.
والسلام
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
ماه رمضان ،ماه میهمانی خدا
ماه دعا ونیایش
ای خدا گفته بودی که بیا ...
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی
** ازدواج موقت**
ازدواج موقت امر مشروعى است که در فقه اسلامى به عنوان «متعه» معروف شده است، به این ترتیب ازدواج، دو گونه است، ازدواج دائم که وقت و زمان آن نامحدود است و ازدواج موقت که مدت آن با توافق طرفین تعیین مىگردد.
این ازدواج با ازدواج دائم در بسیارى از مسائل شباهت دارد از جمله مساله مهریه، خالى بودن زن از هر گونه مانع، و احکام مربوط به فرزندانى که از این ازدواج متولد مىشوند که با فرزندان ازدواج دائم هیچ تفاوتى ندارد، نگهداشتن عده بعد از جدایى، اینها همه نزد ما جزء مسلمات است، به تعبیر دیگر عقد موقت (متعه) یک نوع ازدواج است، با تمام ویژگیهایش. البته تفاوتهایى میان عقد موقت و دائم وجود دارد از جمله این که در عقد موقت نفقه زن بر شوهر واجب نیست، و دو همسر از همدیگر ارث نمىبرند (ولى فرزندان آنها از پدر و مادر و یکدیگر ارث مىبرند) .
به هر حال ما این حکم را از قرآن مجید گرفتهایم که مىفرماید: «فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضة، زنانى را که متعه مىکنید، مهر آنها را باید بپردازید» . (1)
بسیارى از محدثان معروف و مفسران بزرگ، تصریح کردهاند که این آیه درباره عقد موقت است.
در تفسیر طبرى روایات زیادى در ذیل این آیه نقل شده که نشان مىدهد آیه فوق مربوط به ازدواج موقت است و گروه کثیرى از صحابه پیامبر (ص) به آن شهادت دادهاند. (2)
در تفسیر «الدر المنثور» ، و «سنن بیهقى» نیز روایات در این زمینه فراوان است. (3)
در «صحیح بخارى» و «مسند احمد» و «صحیح مسلم» و کتب فراوان دیگر نیز روایاتى که دلیل بر وجود عقد موقت در عصر پیامبر اکرم (ص) است دیده مىشود، هر چند روایات مخالف آن نیز وجود دارد. (4)
جمعى از فقهاى اهل سنت معتقدند که نکاح متعه در عصر پیامبر (ص) بوده سپس این حکم نسخ شده است، در حالى که جمعى مىگویند این حکم تا آخر عمر پیامبر (ص) بوده و «عمر» آن را نسخ کرده است، حدیث «متعتان کانتا على عهد رسول الله و انا محرمهما و معاقب علیهما:متعة النساء و متعة الحج، دو متعه در عصر پیامبر (ص) وجود داشت و من آنها را تحریم کردم و بر آنها مجازات مىکنم!متعه زنان و متعه حج (که نوع خاصى از حج است) » گواه این معنى است. (5)
شک نیست که در این حکم اسلامى در میان روات اهل سنت مانند بسیارى از احکام دیگر اختلاف نظر است، بعضى معتقد به نسخ آن در زمان پیامبر (ص) و بعضى به نسخ آن در زمان خلیفه دوم و گروه اندکى بکلى آن را انکار مىکنند، و این گونه اختلافات در مسائل فقهى وجود دارد، ولى فقهاى شیعه در مشروعیت آن اتفاق نظر دارند و مىگویند در عصر پیامبر (ص) نسخ نشده و بعد از رحلت آن حضرت نسخ آن غیر ممکن است.
به هر حال ما معتقدیم:
ازدواج موقت اگر مورد سوء استفاده واقع نشود، پاسخگوى قسمتى از ضرورتهاى اجتماعى در مورد جوانانى است که قادر به ازدواج دائم نیستند، یا مسافرانى که به خاطر کارهاى تجارى و اقتصادى، یا تحصیلى یا جهات دیگر مدتى از خانواده خود دور مىمانند و مواردى دیگر از این قبیل و مبارزه با ازدواج موقت راه را براى توسعه فحشا در میان این گروهها باز مىکند، مخصوصا در عصر و زمان ما که سن ازدواج دائمى به علل مختلفى بالا رفته و از سوى دیگر عوامل تحریک کننده شهوات، بسیار فراوان است.اگر این راه بسته شود، راه براى فحشا به یقین گشوده خواهد شد.
بار دیگر تکرار مىکنیم که :
ما با هر گونه سوء استفاده از این حکم اسلامى، و آن را بازیچه دست هوسبازان قرار دادن، و زنان را به آلودگى کشاندن، شدیدا مخالفیم، ولى سوء استفاده بعضى هوسبازان از قانون نباید موجب جلوگیرى از اصل قانون شود، بلکه باید از سوء استفاده جلوگیرى گردد.
************************
پىنوشتها:
1- سوره نساء، آیه 24.
2- تفسیر طبرى، جلد 5، صفحه 9.
3- الدر المنثور، جلد 2، صفحه 140-سنن بیهقى، جلد 7، صفحه 206.
4- مسند احمد، جلد 4، صفحه 436-صحیح بخارى، جلد 7، صفحه 16 و صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 1022 تحت عنوان «باب نکاح المتعه» آمده است.
5- این حدیثبه همین عبارت یا عباراتى شبیه آن از نظر محتوا در سنن بیهقى، جلد 7، صفحه 206 و بسیارى از کتب دیگر آمده است، نویسنده الغدیر، بیست و پنجحدیث از کتب صحاح و مسندها نقل مىکند که «متعه» در شرع اسلام، حلال و در عصر پیامبر (ص) و خلیفه اول و مقدارى از زمان عمر معمول بوده، سپس او در اواخر عمرش از آن نهى کرد (الغدیر، جلد 3، صفحه 332) .
نوشته شده توسط : سیدعابس حسینی